«آدم وقتی نزدیکِ مرگه، بیشتر زندهست.»
میشه گفت کتابخوان
توی این زندگی تو حقِ انتخاب داری. میتونی همراه با خدا بخندی یا میتونی تنهایی گریه کنی. حالا تو دوست داری کدومش رو انجام بدی؟»
میشه گفت کتابخوان
«وقتی دری بسته میشود، پنجرهای باز میشود.»
میشه گفت کتابخوان
«گاهی باید رؤیایتان را تا جاهای دوردست دنبال کنید و آنوقت بفهمید که نزدیکِ قلبتان قرار دارد.»
میشه گفت کتابخوان
زندگی معلمِ سختگیریه. اول امتحان میگیره، بعد درس میده
میشه گفت کتابخوان
«رهاکردن... زندگی فقط یعنی همین. همهمون با مشتهای گرهکرده و محکم به دنیا میآییم. اما با دستهای باز میمیریم.
میشه گفت کتابخوان
میدونی... آدم گاهی به زندگیش ادامه میده و نمیفهمه که چقدر تنهاست تا اینکه عاشق میشه.
میشه گفت کتابخوان
«آخ زندگی! لذتهای سادهٔ تو از سرِ من زیاد است اما بههرحال به دردسرش میارزد.»
میشه گفت کتابخوان
کسی مثلِ تو که فقط به دنبال جوابه وقت رو تلف میکنه. باید دنبال سؤال باشی.›»
Arian
«مردم خیال میکنند قصهگویی یعنی حرفزدن؛ اینطور نیست. مسئلهٔ اصلی سکوته و شکلدادن به اون سکوت. سکوت بومِ نقاشی ماست. سکوت گِلِ ماست که باهاش دنیامون رو شکل میدیم، سنگِ مرمریه که میتراشیمش. اونوقت چطور میتراشیمش؟ با کلماتمون! در سکوت قصه رو شروع میکنیم؛ هرچی نابتر بهتر. بعد وقتی مکث میکنیم...»
کاربر ۲۸۸۰۰۱۹