بریدههایی از کتاب جغرافیای رازها
۴٫۹
(۱۴)
مَشربی بی ریا، به من بدهید
جُرعه یی کربلا، به من بدهید
مهدی
نارفیقان! کو، زیارت نامه تان؟
شعرسازان! کو، شهادت نامه تان؟!
ادریس
مداری دیگر
حُسین –
آوازِ خون را، ساز میکرد
نگاهِ تشنگان را،
باز میکرد.
زمین،
در زیر پایِ رویشِ خون –
مدارِ دیگری،
آغاز میکرد!
S
زبانِ شورشِ کولاک ،سرخ ست/دوبیتی و رباعی
توفان
زبانِ شورشِ کولاک، سُرخ ست
هوایِ شورِ دریا:
زخمه در دست
ردایِ بی دلی، بر دوشِ توفان
از این شوریده تر،
آیا سری هست؟!
S
کاش!
من هم،
دردِ زینب داشتم
رودِ آتش میشدم؛ تب داشتم.
شیعه بودم، شیعهی تیغِ دو دَم
شیعه بودم،
عاشقِ شادی و غم!
ادریس
حُسین –
آوازِ خون را، ساز میکرد
نگاهِ تشنگان را،
باز میکرد.
زمین،
در زیر پایِ رویشِ خون –
مدارِ دیگری،
آغاز میکرد
ادریس
شهر، خالیست ز عُشّاق؛ بُوَد کز طرفی –
مردی از خویش برون آید و، کاری بکند؟!
ادریس
رندانِ تشنه لب را، جامی نمیدهد کس –
گویی: ولی شناسان، رفتند از این ولایت.
در زُلفِ چون کمندش، ای دل مپیچ؛ کآنجا –
سرها بُریده بینی، بی جُرم و بی جنایت!
مهدی
با دلِ خویش، راه میآییم
بر لبِ قتلگاه، میآییم.
نیزه داران، مگر چه میخواهند؟ -
با سری
- رو به راه -
می آییم!
دست در دستِ غیرتِ خورشید
رو به سویِ پگاه،
می آییم.
وام، از چشمِ آب، میگیریم:
از حکایاتِ چاه، میآییم!
میـمْ.سَتّـ'ارے
سجدهی سجّاد، در زنجیر – هم – پَر، وا کند
باغِ معراج است، گُلپروانه ی آزادگان
f_altaha
شرحِ حالِ عشق، شرحِ دردهاست!
میـمْ.سَتّـ'ارے
آدمی، در عالَمِ خاکی، نمیآید به دست
عالمی از نو بباید ساخت،
وز نو
آدمی ........
f_altaha
"کربلا": شاهراه؛ "عاشورا" : شاهکار؛ و "شهادت" : شاه کلیدِ حسین بن علی و همنَفَسانِ همارهی اوست.
f_altaha
رندانِ تشنه لب را، جامی نمیدهد کس –
گویی: ولی شناسان، رفتند از این ولایت.
ادریس
تا که دُنیا دُنیاست، کوفه انگشت نماست
فهمِ عاشورایی، سهمِ ما از دُنیاست.
ادریس
کربلا، زاری نیست؛ دین، عزاداری نیست
مومنِ گریه به دست!
ذوالفقارِ تو، کجاست؟!
آی... مردم، مردم! مویه، راهِ حل نیست
روحِ عاشورایی،
راه حلّ دُنیاست.
تا شقایق باقی ست، زندگی باید کرد:
ادریس
واهمه و، خیال بافی و، بی دست و پایی و، مردّد مانی –
همه، از عوارضِ زندگی نکردن ست.
در جایی که "زندگی" هست، از "مرگ" - نیز – پروایی نیست.
از مرگ هم، اگر که میترسیم –
برای این است، که : "زندگی نمیکنیم" !...
آمرلی
اِلاهیّاتِ عاشورا، اِلاهیترین راهکارِ زندگی ست.
آمرلی
جهان بینیِ عاشورا، همان روح و روحیهی "آزادگی" ست؛
که اگر در پیکرهی "آزادیِ" دُنیا دمیده میشد،
آمرلی
آیا مرا، از مرگ میترسانی؟!
دور بادا، دور –
که نشانه رَوُی ات، به خطاست؛ و گُمانه زنیات، واهی!
من که، از مرگ، باکی ندارم...
و مگر شمایان، بیش تر از کُشتن، کار دیگری هم میتوانید کرد؟!
زنده باد مرگ!
آفرین بر مرگی که در راهِ خُداست؛
و شما که قادر نیستید کرامت و عزّت و شرافتم را
به نابودی کشانید –
آمرلی
حجم
۳۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۳۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
قیمت:
رایگان