بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب اترک | طاقچه
۳٫۲
(۳۳۵)
می‌گفت وسط سوزاندن تن و بدن مامور کمیته عود روشن ‌کرده
farhadfery
مادرها موجودات عجیبی هستند. اگر چیزی را دوست نداشته باشند، اگر کسی را دوست نداشته باشند آنقدر قدرتمندند که درِ دروازه‌ی ذهنیِ خودشان و عزیزترین کسانشان را به رویش ببندند.
امیرحسین
زندگیش سخت و سنگ شده بود ولی خودش و دلش نه
farnaz Pursmaily
با خودم فکر کردم یکی از بدی‌های جنگ، یکی از بدترین‌هاش هم شاید همین است. آدم‌ها را شبیه هم می‌کند. لباس آدم‌ها را شبیه هم می‌کند. غذای آدم‌ها را شبیه هم می‌کند. ناراحتی آدم‌ها را شبیه هم می‌کند و لذت تنوع لباس آدم‌ها، لذت تنوع طعم غذای آدم‌ها و نوعِ خاصِناراحتی آدم‌ها را ازشان می‌گیرد.
امیرحسین
«مراقب باشید. اگر حافظه‌ی خوبی دارید سعی کنید شکست نخورید.»
hedgehog
زندگیش سخت و سنگ شده بود ولی خودش و دلش نه.
Hope🤗
با خودم فکر کردم یکی از بدی‌های جنگ، یکی از بدترین‌هاش هم شاید همین است. آدم‌ها را شبیه هم می‌کند. لباس آدم‌ها را شبیه هم می‌کند. غذای آدم‌ها را شبیه هم می‌کند. ناراحتی آدم‌ها را شبیه هم می‌کند و لذت تنوع لباس آدم‌ها، لذت تنوع طعم غذای آدم‌ها و نوعِ خاصِناراحتی آدم‌ها را ازشان می‌گیرد.
امیرحسین
پدر منم آدم بُرویی بود. شاید همین زیادی بُروبودنش مرگشو زود آورد. مُرد و رفت.
farnaz Pursmaily
یکی از بدی‌های جنگ، یکی از بدترین‌هاش هم شاید همین است. آدم‌ها را شبیه هم می‌کند. لباس آدم‌ها را شبیه هم می‌کند. غذای آدم‌ها را شبیه هم می‌کند. ناراحتی آدم‌ها را شبیه هم می‌کند و لذت تنوع لباس آدم‌ها، لذت تنوع طعم غذای آدم‌ها و نوعِ خاصِناراحتی آدم‌ها را ازشان می‌گیرد.
hedgehog
مادرها موجودات عجیبی هستند. اگر چیزی را دوست نداشته باشند، اگر کسی را دوست نداشته باشند آنقدر قدرتمندند که درِ دروازه‌ی ذهنیِ خودشان و عزیزترین کسانشان را به رویش ببندند.
hedgehog
بمب‌افکن‌های هواییِ عراقی‌ها از دهه‌ی شصت همانطوری مانده باشد به س
Ali Hosseini
بمب‌افکن‌های هواییِ عراقی‌ها از دهه‌ی شصت همانطوری مانده باشد به س
Ali Hosseini
تلوبزیون خبرهای قراداد الجزایر را نشان می‌داد یا خودم خبر را کنار دست پدرم توی روزنامه بلند و تکه‌تکه روخوانی می‌کردم، تا نیمچه سواد تازه‌یابم نم نکشد. خواندن یا شنیدن هر باره‌ی کلمه‌ی الجزایر برایم سوالی پیش می‌آورد. «چرا الجزایر؟ چرا اسم قراردادو گذاشتن الجزایر؟» الجزایر همان جزایر بود و جزایر جمع جزیره بود و تعریف جزیره را توی کتاب جغرافی دبستان خوانده بودم. جایی که از همه طرف در محاصره‌ی آب است. و بعضی از جزیره‌هابودند که بر اثر تغییرات اقلیمی و جوی رفته‌رفته زیر آب می‌رفتند. ناپدید می‌شدند. من آب دوست داشتم ولی حتی تردید‌نه‌سالگی‌ام بهم می‌گفت جایی یا اسمی که از همه طرف در احاطه‌ی آب است جای خیلی مطمئنی برای گذاشتن قرارومدار نیست. شاید رمانتیک باشد. شاید زیبا باشد ولی مطمئن نیست. دوست داشتم این را یک‌جوری به گوش دستگاه امور خارجه و آقای «خلعتبری» هم برسانم. به پدرم هم گفتم. ولی پدرم خندید.
حــق پرســت

حجم

۰

حجم

۰