بریدههایی از کتاب فلسفهی رالز
۴٫۳
(۷)
نقش دولت، برخلاف آنچه ارسطو میگفت، نقش معلم اخلاق نیست، بلکه نقش نگهبان شب و داور بازی است؛ وظیفه دولت حفظ نظم، حفاظت از جان و مال شهروندان، حلوفصل منصفانه دعواها، و مجازات کسانی است که حقوق دیگران را نقض کردهاند.
Amirreza Mahmoudzadeh-Sagheb
دولت نباید شیوه مرجّحی از زندگی را تحمیل کند، بلکه باید شهروندان را به حال خودشان بگذارد تا هرچه آزادانهتر ارزشها و هدفهای خودشان را انتخاب کنند به شرطی که همین آزادی برای دیگران هم محفوظ بماند
Amirreza Mahmoudzadeh-Sagheb
چون در نظر لیبرالها نقش دولت در وهله نخست حفاظتی است و نه پرورشی، پس دولت لیبرالی کاری به کار کمال اخلاقی شهروندانش ندارد؛ درواقع، لیبرالها به این اندیشه ارسطویی به دیده تردید مینگرند که فقط یک راه برای خوبزیستن هست. همانگونه که راولز میگوید، «افراد خیر خودشان را به طُرُق گوناگون مییابند، و بسیاری چیزها ممکن است برای شخصی خوب باشند و برای شخصی دیگر خوب نباشند» ۳۹۳TJ,. بنابراین، باید شهروندان را به حال خود گذاشت تا خودشان کشف کنند چه چیزهایی ارزشِ دنبال کردن در زندگی را دارند، تا «خودشان خیر خودشان را معین کنند» ۳۹۳TJ, این آزادی دنبال کردن خیر بنا به رأی شخصی در نگاه لیبرالها شاید پایهایترین آزادی باشد؛ همانگونه که جان استیوارت میل میگوید، «یگانه آزادیای که شایسته نام آزادی است آزادی دنبال کردن خیر خود به شیوه دلخواه خود است» ۱۷Mill,. البته آزادی دنبال کردن خیر به دلخواه خود نیز قیدی دارد، قیدی آشنا. این دنبال کردن خیر خود نباید مانع و رادعی برای دیگرانی شود که خیر خودشان را دنبال میکنند. اگر من به دنبال چیزی به تشخیص خودم باشم امّا این کار من اخلالی در کار شما به وجود آورد که به دنبال خیری به تشخیص خودتان هستید یا مانع آن شود، دولت باید مداخله کند و جلوی مرا بگیرد. پس تا زمانی که کار فردی تداخلی با کار هیچکس دیگر پیدا نمیکند، فرد باید آزاد باشد «کامروایی خودش را به هر طریقی که به نظر خودش بهتر است دنبال کند.» ۷۴Kant,.
آرمان
«انسان بنا به طبیعتش حیوانی سیاسی است»
khoshnoodi
اصل تفاوت اقتضا میکند که اگر توزیع نابرابری هست که در آن بختِ بینصیبترین فرد بیشتر از آنی است که در توزیع برابر است آن توزیع نابرابر را اختیار کنیم.
Amirreza Mahmoudzadeh-Sagheb
فلسفه سیاسی کلاسیک، دولت و وظیفه اخلاقی آن را در کانون توجّه قرار میدهد، حال آنکه در نگاه لیبرالی فرد و آزادی او در کانون توجّه است. برای همین، فیلسوفان سیاسی کلاسیکی نظیر ارسطو این سؤال را در مرکز توجه قرار میدهند که در چه نوع دولتی زندگی خوب میسّر میشود؟ پس در نگاه کلاسیک به سیاست ضرورت دولت مفروض است. در مقابل، رابرت نوزیک مینویسد:
افراد صاحب حقاند، و چیزهایی هست که هیچکس یا هیچ گروهی نمیتواند نسبت به آنان انجام دهد (چون حقوق آنان را نقض میکند). این حقوق چنان نیرومند و چنان گستردهدامن هستند که این سؤال را پیش میآورند که با این حساب دولت و کارگزارانش چه کارهایی باید بکنند و اصلا آیا کاری میماند که بکنند؟ حقوق فردی چه جایی برای دولت باقی میگذارد؟ ixNozick,
نوزیک میگوید، «مسئله اصلی در فلسفه سیاسی، که مقدم بر مسئله چگونه سازمان دادن به دولت است، این مسئله است که آیا اصلا دولت باید باشد یا نه» Nozick,.
آرمان
مایکل سندل این نکته را به زیبایی بیان کرده است:
لیبرالها غالبآ بدین مباهات میکنند که از چیزی که مخالفش هستند دفاع میکنند ــ مثلا پورنوگرافی، یا دیدگاههایی که پسندیده مردم نیست. آنها میگویند دولت نباید شیوه مرجّحی از زندگی را تحمیل کند، بلکه باید شهروندان را به حال خودشان بگذارد تا هرچه آزادانهتر ارزشها و هدفهای خودشان را انتخاب کنند به شرطی که همین آزادی برای دیگران هم محفوظ بماند. این پایبندی و دلبستگی به آزادی انتخاب اقتضا میکند که لیبرالها دائمآ میان اجازه و تأیید، میان مجاز دانستن یک عمل و تأیید آن فرق بگذارند. آنها میگویند مجاز دانستن پورنوگرافی یک چیز است و تأیید آن یک چیز دیگر ۱ ۱۹۸۴a, Sandel.
آرمان
نقش دولت، برخلاف آنچه ارسطو میگفت، نقش معلم اخلاق نیست، بلکه نقش نگهبان شب و داور بازی است؛ وظیفه دولت حفظ نظم، حفاظت از جان و مال شهروندان، حلوفصل منصفانه دعواها، و مجازات کسانی است که حقوق دیگران را نقض کردهاند.
چون در نظر لیبرالها نقش دولت در وهله نخست حفاظتی است و نه پرورشی، پس دولت لیبرالی کاری به کار کمال اخلاقی شهروندانش ندارد؛ درواقع، لیبرالها به این اندیشه ارسطویی به دیده تردید مینگرند که فقط یک راه برای خوبزیستن هست. همانگونه که راولز میگوید، «افراد خیر خودشان را به طُرُق گوناگون مییابند، و بسیاری چیزها ممکن است برای شخصی خوب باشند و برای شخصی دیگر خوب نباشند» ۳۹۳TJ,. بنابراین، باید شهروندان را به حال خود گذاشت تا خودشان کشف کنند چه چیزهایی ارزشِ دنبال کردن در زندگی را دارند، تا «خودشان خیر خودشان را معین کنند»
☆Nostalgia☆
جان استیوارت میل میگوید، «یگانه آزادیای که شایسته نام آزادی است آزادی دنبال کردن خیر خود به شیوه دلخواه خود است» ۱۷Mill,. البته آزادی دنبال کردن خیر به دلخواه خود نیز قیدی دارد، قیدی آشنا. این دنبال کردن خیر خود نباید مانع و رادعی برای دیگرانی شود که خیر خودشان را دنبال میکنند. اگر من به دنبال چیزی به تشخیص خودم باشم امّا این کار من اخلالی در کار شما به وجود آورد که به دنبال خیری به تشخیص خودتان هستید یا مانع آن شود، دولت باید مداخله کند و جلوی مرا بگیرد. پس تا زمانی که کار فردی تداخلی با کار هیچکس دیگر پیدا نمیکند، فرد باید آزاد باشد «کامروایی خودش را به هر طریقی که به نظر خودش بهتر است دنبال کند.»
☆Nostalgia☆
بحثی که امروزه درباره پورنوگرافی درگرفته است منحصرآ در چارچوب لیبرالی پیش برده میشود: یعنی این بحث که آیا باید مواد و مطالب پورنوگرافیک ممنوع شوند یا نه، فقط بر حسب حقوق متقابل افراد پیش برده میشود. کسانی که مخالف منع قانونی مواد و مطالب پورنوگرافیک هستند به متمم اوّل قانون اساسی ایالات متحده توسل میجویند که ایجاد هرگونه محدودیت برای آزادی بیان را مجاز نمیشمارد: امّا عدهای میگویند پورنوگرافی ربط علّی به اَعمال خشونتبار علیه زنان و رفتارهای اجتماعی جاری و شایع نسبت به زنان و مسائل جنسی دارد که سبب ترویج بدرفتاری با زنان میشود؛ میگویند پس با این حساب پورنوگرافی ناقض حقوق مدنی زنان است و باید قانونآ منع شود.
☆Nostalgia☆
زنان در سیاست آسانگیری نسبت به پورنوگرافی آشکارا متضرر میشوند... احتمالا پورنوگرافی تقویتکننده و رواجدهنده رفتارها و باورهایی است که آسودگی زنان و برابری جنسی را به مخاطره میافکند؛ احتمالا پورنوگرافی سهمی در ایجاد محیطی دارد که احتمال سوءاستفاده جنسی در آن بیشتر است
☆Nostalgia☆
در چارچوب گفتمان لیبرالی آنچه اساسی است تمیزگذاشتن میان تأیید یک عمل و به رسمیت شناختنِ حق فرد برای شرکت در آن عمل است. چون در نگرش لیبرالی سیاست از اخلاق جداست، لیبرالها میتوانند بیآنکه گرفتار تناقض شوند علیه قانون منع چیزی که اخلاقآ نمیپسندند استدلال کنند.
☆Nostalgia☆
مایکل سندل این نکته را به زیبایی بیان کرده است:
لیبرالها غالبآ بدین مباهات میکنند که از چیزی که مخالفش هستند دفاع میکنند ــ مثلا پورنوگرافی، یا دیدگاههایی که پسندیده مردم نیست. آنها میگویند دولت نباید شیوه مرجّحی از زندگی را تحمیل کند، بلکه باید شهروندان را به حال خودشان بگذارد تا هرچه آزادانهتر ارزشها و هدفهای خودشان را انتخاب کنند به شرطی که همین آزادی برای دیگران هم محفوظ بماند. این پایبندی و دلبستگی به آزادی انتخاب اقتضا میکند که لیبرالها دائمآ میان اجازه و تأیید، میان مجاز دانستن یک عمل و تأیید آن فرق بگذارند. آنها میگویند مجاز دانستن پورنوگرافی یک چیز است و تأیید آن یک چیز دیگر
☆Nostalgia☆
پس اگر ما از فایدهگرایان بپرسیم چرا جامعه باید حقوق لیبرالی پایهای، نظیر آزادی بیان، آزادی اجتماعات، و آزادی دینورزی را به رسمیت بشناسد، فایدهگرایان پاسخشان این خواهد بود که جامعهای که این حقوق را به رسمیت میشناسد در میان شهروندانش ارضای کلّی بیشتری نسبت به جوامع بدیل به بار میآورد.
این پاسخ ممکن است در نگاه اول به نظر کاملا معقول بیاید. امّا دفاع فایدهگرایانه از سیاستهای لیبرالی و حقوق سیاسی لیبرالی مشکلاتی جدی پیش میآورد. چون فایدهگرایان بر حقوق پایهای لیبرالی فقط در مقام وسیلهای برای به بار آوردن آنچه خیر به حسابش میآورند صحّه میگذارند، پس پایبندی آنان به این حقوق نهایتآ امکانی و بسته به شرایط اجتماعی موجود است. اگر شرایطی را در تصور آوریم که در آن فایده در کل جامعه به شرطی بیشینه شود که حقوق پایهای یک فرد یا گروه کوچکی از افراد نادیده گرفته شود، فایدهگرایان ناگزیر باید بر سیاستهایی که برای نادیده گرفتن این حقوق و نقض آنها طراحی شدهاند صحّه بگذارند.
☆Nostalgia☆
مثلا میتوان تصور کرد که اکثریت گستردهای بالاخص مخالف دیدگاههای یک اقلیت دینی محدود هستند. اگر بتوان نشان داد که سرکوب این گروه کوچک فایده کلّ را بیشینه میکند، فایدهگرایان ناگزیر باید بر سیاستهای طراحیشده برای سرکوب آن گروه کوچک دینی صحّه بگذارند. یک مثال دیگر: فرض کنید خیل عظیمی از اسارت و بردگی عده قلیلی خوشحال و راضی شوند؛ و فرض کنید که این خیل چنان کثیر باشد که سرجمع لذتشان بسی بیش از درد آن قلیلِ به اسارت و بردگیرفته باشد. در چنین شرایطی، فایدهگرایان ناگزیر باید بر بردگی و اسارت صحّه بگذارند.
☆Nostalgia☆
فرض کنید دو نفر، مثلا اسمیت و جونز، یک کیک دارند که با هم قسمت کنند. البته این تقسیم به انحاء مختلفی میتواند انجام شود؛ امّا اجازه دهید این امکانها را فقط به سه امکان محدود کنیم. یک امکان این است که کیک به دو قسمت مساوی تقسیم شود و هریک از آن دو یک سهم مساوی بگیرند. امکان دیگر این است که کیک به چهار قسمت تقسیم شود و اسمیت سه سهم و جونز یک سهم از آن بردارند. امکان سوم این است که اسمیت همه کیک را بردارد و به جونز هیچ نرسد. حال میتوان تصور کرد که در هر سه حالت سرجمع کلّ ارضا یکی است، اگرچه به نحوههای مختلف میان اسمیت و جونز تقسیم شده است. در حالت اوّل میتوان گفت نصیب هر یک از آن دو نیمی از ارضای حاصل از کیک بوده است. در حالت دوّم، اسمیت سه چهارم ارضا را نصیب برده است و جونز فقط یک چهارمش را. در حالت سوم اسمیت همه ارضای حاصل از کیک را نصیب برده است و جونز هیچ نصیبی نبرده است.
حال، راولز میگوید، فایدهگرایان ناگزیرند این هر سه نوع تقسیم و توزیع را اخلاقآ یکسان بدانند.
☆Nostalgia☆
فلسفه وجودی دولت کمک به زندگی خوب و خوبزیستن است، دولتی که نظر غلطی را درباره کامروایی ترویج میکند، یا هیچ نظر خاصی را درباره کامروایی ترویج نمیکند، وظیفهاش را درست انجام نمیدهد. پس چنین دولتهایی فاسد و غیرعادل هستند.
احسان رضاپور
ارسطو دو دسته از انسانهایی را که طبیعتآ «فاسد» و «ناقص» هستند شناسایی میکند: زنان و بردگان طبیعی , زنان و بردگان طبیعی انسانهایی هستند که، به دلایل گوناگون، طبیعتآ بهطور کامل عاقل و عقلانی نیستند. پس آنها طبیعتآ نسبت به انسانهای عقلانی که طبیعتآ حاکم بر آنها هستند فرودستند. علاوه بر این، چون آنها توانایی پرورش قوای عقلانیشان را ندارند لیاقت شهروندی ندارند؛ پس دولتی که شهروندی کامل به کسانی عطا میکند که طبیعتآ نمیتوانند شهروند کامل باشند فاسد است.
احسان رضاپور
حجم
۱۲۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
حجم
۱۲۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
قیمت:
۵۱,۰۰۰
۳۵,۷۰۰۳۰%
تومان