بریدههایی از کتاب فلسفۀ کییرکگور
۴٫۳
(۲۲)
فلسفه تلاشی است برای «يافتن انديشهای كه بتوان بهخاطرش زندگی كرد و مُرد.»
محمد رضا مددی
بنابراين، فقط حرفهای آدمهايی ارزش خواندن دارد كه آماده بودهاند در راه عقيدهشان جان بسپارند
مسلم عباسپور
اگر قرار بود بر سنگ گورم نوشتهای حك شود، میگفتم بنويسيد: «آن فرد».
آدمی كه در اين جهان بتواند واقعا تنها بماند، و فقط با وجدانش رای بزند ـاين آدم قهرمان است...
مهمترين چيزی كه میتوان درباره كیيركگور گفت اين است كه او يك فردگراست. درنظر كیيركگور، يگانه وجود مهمّ «فرد زنده» است، و هرچه مینوشت بهقصد تلاش برای كمك به فرد زنده بود تا بتواند يك زندگی معنادار و پرثمر داشته باشد. كیيركگور امكانِ يافتنِ راهحلّی جمعی و اجتماعی برای مسئله چگونه زيستنِ زندگی شخصی را نفی میكند. هر فردی به تنهايی بايد دست به انتخاب راه زندگیاش بزند و در اين راه پيش برود.
esrafil aslani
در كار انتخاب، آنچه مهمّ است انتخاب درست نيست، بلكه ميزان شور، شوق، جديّت، و عشقی است كه بهكار اين انتخاب میزنيم.
Amirreza Mahmoudzadeh-Sagheb
همه «زيركی» نوع بشر معطوف يكچيز است، معطوف اينكه بتوانند بیمسئوليت زندگی كنند. اهميّت روحانيون برای جامعه بايد در اين باشد كه هركاری در توان دارند بكنند تا هركسی را الیالابد مسئول هر ساعتی از زندگی كنند كه زيسته است، حتّی در خُردترين كارها، چون مسيحيّت همين است. امّا امروز اهميت روحانيون برای جامعه در اين است كه ضامن رياكاری باشد تا جامعه بتواند همه مسئوليت را از دوش خود به دوش «كشيشان» بيندازد.
Ghazalsdi
اكثر آدمها دلشان میخواهد «محكمكاری» كنند، نه اينكه همه تخممرغهايشان را در يك سبد بگذارند. البته كار از محكمكاری عيب نمیكند، امّا درعوض پاداشهای بزرگی را هم نبايد چشم داشت.
Lea
كیيركگور میگفت ما بايد دست به عمل بزنيم، ما بايد دست به انتخاب بزنيم، بیآنكه تضمينی باشد كه درست عمل میكنيم يا دست به انتخاب درستی میزنيم. يك راه درست برای زندگی كردن وجود ندارد، فقط راه درستی برای هركس هست، كه داور آنهم فقط خود آنكس است. انتخابِ چگونه زيستن انتخابی عقلی نيست، انتخابی است كه مستلزم شورمندانه دل سپردن به چيزی است، و آنچه در اين ميان تكليفش معين میشود هويّت خود آدم است.
Anahid
...مسئله اين نيست كه فكرهای زيادی داشته باشی، مسئله اين است كه به يك فكر بچسبی.
عرفان
متأسفانه تعداد كسانی كه مثل اين موجودات اجتماعی هستند كه از تنهايی میترسند، بسيار بيش از كسانی است كه اهميّت تنهايی را درك میكنند. ما در جامعه، تنهايی را نوعی مجازات بهحساب میآوريم، و نه يك ضرورت حياتی برای پرورش خويشتن، آن منِ خودمان :
در اين عصر ما، كه عصر معاشرت دائمی است، مردم از تنهايی چنان بيزارند كه تنهايی را صرفآ مجازاتی برای طغيان بهحساب میآورند. امّا واقعيّت اين است كه در عصر ما، كه داشتن روح جرم و جنايت است، طبيعی است كه آدمهايی كه عاشق تنهايیاند، جزو جانيان شمرده شوند.
Maysam Morsali
آدمی كه در اين جهان بتواند واقعا تنها بماند، و فقط با وجدانش رای بزند ـاين آدم قهرمان است...
niloufar.dh
حقيقتی... كه برای من حقيقت باشد... انديشهای كه بتوانم بهخاطرش زندگی كنم و بميرم
محمد رضا مددی
برای هركس دانستن اينكه كيست و دنبال چيست اهميّت وحشتناكی پيدا میكند :
میدانی كه نيمشبی فرا میرسد كه هركسی ديگر بايد نقابش را دور بيندازد؟ فكر میكنی زندگی میگذارد الیالابد به مسخرهاش بگيری؟ فكر میكنی میتوانی يواشكی اندكی پيش از آن نيمشب در بروی و مجبور نباشی نقابت را از چهره برداری؟
Amirreza Mahmoudzadeh-Sagheb
يافتن مؤمن واقعی امری بسيار بعيد است.
پویا پانا
هركه هستی، زندگیات هرچه هست، دوست من، رفتن به كليسا را (اگر میرفتی) موقوف كن و در عبادات عمومی آنگونه كه هست (و ادعا هم میشود كه مسيحيّت عهد جديد همين است) شركت نكن تا يك گناه كمتر كرده باشی، آنهم گناهی كبيره: تو نبايد در نمايش مسخره كردن خدا شركت كنی.
پویا پانا
كیيركگور میگويد علتش اين است كه علم «دل و جرأت» ما را از ما گرفته است. هدف علم كشف واقعيتهای عينی جهان است كه ورای احساسات و عقايد شخصی هستند. امّا مشكل علم اين است كه ارزش محدودی دارد، و هرقدر هم كه علم در كارش موفّق باشد، هرگز به ما نمیگويد چگونه بايد زندگی كنيم؛ و بااينهمه، از دوران رنسانس، علم اهميّت روزافزونی پيدا كرده است.
عرفان
«آدمها، حتّی بيش از مرگ، از... دست زدن بهكاری به مسئوليت خويش میترسند.» در هر عصری، مردم میترسند شورمندانه و با همه وجود دل به چيزی بسپارند و راهی را دنبال كنند، علیالخصوص اگر تضمينی در كار نباشد. در هر عصری، اين تمايل هست كه مردم به پستترين مخرجمشتركشان تقليل داده شوند، و راه بر عظمت و يگانگی بسته شود. «وضع اسفبار و مضحك اكثريت آدمها اين است كه ترجيح میدهند در خانه خودشان در زيرزمين زندگی كنند.» در هر عصری، مردم خواهان آن آسايش خاطری هستند كه دين به آنها میدهد، بیآنكه لازم باشد آنها هم تلاشی به خرج دهند :
reza
درنظر كیيركگور، يگانه وجود مهمّ «فرد زنده» است، و هرچه مینوشت بهقصد تلاش برای كمك به فرد زنده بود تا بتواند يك زندگی معنادار و پرثمر داشته باشد. كیيركگور امكانِ يافتنِ راهحلّی جمعی و اجتماعی برای مسئله چگونه زيستنِ زندگی شخصی را نفی میكند.
reza
...مسئله اين نيست كه فكرهای زيادی داشته باشی، مسئله اين است كه به يك فكر بچسبی.
mahsa mohammadi
كیيركگور هم، مثل سقراط، خرمگسی است كه مخاطبانش را آنقدر میگزد و نيش میزند تا آنها را سرانجام بهكار ضروری شناخت دروننگرانه خويشتن وادارد. امّا اين توی خواننده هستی كه بايد اين كار ضروری را انجام دهی.
foad fahmide
در چشم كیيركگور، مشكل در اينجاست كه در اين تمايل مخمصه و گرفتاری واقعی انسان اصلا درنظر گرفته نمیشود؛ و خطری كه آسان زيستن بهمنزله عضوی از «مردم» بهبار میآورد اين است كه آدم يادش میرود كه اصلا برای چه زندگی میكند. ممكن است در چشم ديگران كسی بشوی، امّا خودت را از دست میدهی، خودت كه مهمترين چيز در زندگی هستی. «نيمشبی» خواهد رسيد كه به اين مطلب پی خواهی برد، امّا ديگر آنموقع كار از كار گذشته است و دستت نمیرسد كاری كنی.
میکائیل
همه زندگی من يك لطيفه تلخ است برای آگاهانيدن مردم.
(يادداشتهای روزانه، ۱۸۴۸)
پویا پانا
يك اصل اساسی در فلسفه او اين بود كه از رفتار بيرونی آدمها نمیتوانی قضاوتی دربارهشان بكنی؛ آنچه در هر آدمی واقعا مهمّ است آن چيزی نيست كه همه میتوانند از بيرون ببينند.
پویا پانا
انسان نوميد نمیتواند بميرد چون نوميدی نمیتواند «آن چيز ابدی، جان، را بسوزاند و تمام كند، جانی كه خود بستر نوميدی است.»
پویا پانا
بگذار ديگران شكوه كنند كه عصر ما عصر شرارت است؛ شكوه من اين است كه عصر ما عصر بيچارگی است، چون شور ندارد. فكر آدمها ضعيف و سست است مثل نخِ باريك... آنچه در دل میپرورانند حقيرتر از آن است كه گناهكارانه باشد... شهواتشان بیقوّت و بیهيجان است، شور در دلشان خفته است. وظيفهشان را انجام میدهند...
پویا پانا
در اين عصر ما، كه عصر معاشرت دائمی است، مردم از تنهايی چنان بيزارند كه تنهايی را صرفآ مجازاتی برای طغيان بهحساب میآورند. امّا واقعيّت اين است كه در عصر ما، كه داشتن روح جرم و جنايت است، طبيعی است كه آدمهايی كه عاشق تنهايیاند، جزو جانيان شمرده شوند.
پویا پانا
چشمانش همهچيز را غرق نور میكرد: عشقی عميق، غمی مبارك، شفافيّتی نافذ، و لبخندی بازيگوشانه. بهنظرم چون مكاشفهای آسمانی بود، فيضی كه از روحی به روح ديگر میرسيد، و رحمت، رحمتی كه به من شجاعت، قوت، و احساس مسئوليتی تازه بخشيد.
مسلم عباسپور
ميان راههای مختلف برای معنا بخشيدن به زندگی، چگونه بايد دست به انتخاب زد؟ كیيركگور میگويد، مهمّ است كه آدم خودش را امتحان كند. او با نيچه همرأی است كه میگويد :
آدم بايد خودش را امتحان كند. آنهم بهموقع. آدم نبايد از زير بار امتحانهايش شانه خالی كند، اگرچه ممكن است اين امتحانها خطرناكترين بازیها باشند و اينها امتحانهايی نهايی هستند كه ممتحن و ناظر و شاهدی جز خودمان ندارند.
ما بايد خودمان را، حتّی اگر شده در خيال، در موقعيتهايی قرار دهيم كه ناچاريم دست به انتخابی ميان اعمال مختلفی بزنيم كه آشكار میكند اين راه يا آن راه ديگر بهتر میتواند وجهی و معنايی به زندگیمان ببخشد كه میپسنديم. كیيركگور در اين كار اين كمك را به ما میكند كه تنگناهای خيالی دشوار و خطيری را از وجوه مختلفشان برايمان ترسيم میكند كه ما ناچاريم در چنان تنگناهايی دست به انتخابی ميان راههای زندگی بزنيم. اين مهمّ است كه ما راههای مختلف ممكنی را كه میتوانند وجهی و معنايی به زندگی ما بدهند امتحان كنيم تا ببينيم كدام بهكار ما میآيد
lordartan
«اصل كار در زندگی اين است كه خودت را بيابی و منِ خودت را بهدست آوری»
mahsa mohammadi
مردم دنبال يك زندگی آسان و اساسآ امن و مطمئن هستند.
در چشم كیيركگور، مشكل در اينجاست كه در اين تمايل مخمصه و گرفتاری واقعی انسان اصلا درنظر گرفته نمیشود؛ و خطری كه آسان زيستن بهمنزله عضوی از «مردم» بهبار میآورد اين است كه آدم يادش میرود كه اصلا برای چه زندگی میكند. ممكن است در چشم ديگران كسی بشوی، امّا خودت را از دست میدهی، خودت كه مهمترين چيز در زندگی هستی. «نيمشبی» خواهد رسيد كه به اين مطلب پی خواهی برد، امّا ديگر آنموقع كار از كار گذشته است و دستت نمیرسد كاری كنی.
foad fahmide
كیيركگور امكانِ يافتنِ راهحلّی جمعی و اجتماعی برای مسئله چگونه زيستنِ زندگی شخصی را نفی میكند. هر فردی به تنهايی بايد دست به انتخاب راه زندگیاش بزند و در اين راه پيش برود.
foad fahmide
حجم
۱۰۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
حجم
۱۰۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
قیمت:
۴۹,۰۰۰
۳۴,۳۰۰۳۰%
تومان