بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب زندگی خوب | طاقچه
تصویر جلد کتاب زندگی خوب

بریده‌هایی از کتاب زندگی خوب

نویسنده:مارک ورنون
انتشارات:نشر نو
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۶از ۱۶ رأی
۴٫۶
(۱۶)
زندگی مهم‌تر از موفقیت است
Mamadovsky
زندگی خوب آن است که کشف و شناسایی شود. زندگی خوب آن نیست که پیشاپیش شناخته شده باشد و قوانینی باشند تا شما را به سمت آن هدایت کنند. زندگی خوب شادی بیش‌تر و درد کم‌تر نیست. زندگی خوب آن است که لحظه به لحظه و ماه به ماه رشد کند.
Ali Shams
وقتی از لحنِ پیوسته مثبت و خوش‌بینانهٔ کتاب‌های خودیاری کلافه می‌شوم، متوجه این مسئله می‌شوم که تنها راهی که آن‌ها نشان می‌دهند به‌سمتِ بالاست: اوضاع تنها می‌تواند بهتر شود. ناگزیر حس می‌کنم آن‌چه آن‌ها می‌خواهند با هر ترفندی به من و ما قالب کنند یک زندگی ازپیش‌ساختهٔ سرهم‌بندی‌شدهٔ بی‌روح و بی‌رنگ‌وبوست، نه همهٔ آن خوشی‌ها و ناخوشی‌های رنگارنگی که روزانه در زندگی با آن‌ها روبه‌رو می‌شوم. آن‌چه جای خالی‌اش حس می‌شود چیزی است که شاید بتوان آن را «خِرد» نامید. گمان نمی‌کنم خِرد چیزی باشد که بتوان در آزمایشگاه به آن دست یافت. خِرد از تجربه‌ها و تأملات دقیق و اغلب فوق‌العادهٔ کسانی ناشی می‌شود که در هنر زیستن بهترین بوده‌اند.
Mamadovsky
«تا امید هست، زندگی هست.» ضرب‌المثل انگلیسی
پویا پانا
جامعه‌ای که افسانه‌ها و روایت‌های غنی دارد جامعه‌ای خواهد بود که در آن شکوفایی انسان‌ها امکان‌پذیر است. جامعه‌ای که روایت‌هایش را سانسور کند نه‌تنها به برهوتی فرهنگی تبدیل خواهد شد، که بیابانی خواهد شد خالی از زندگی انسانی.
nastar-esm
«عشق ساعت به ساعت در مهم‌ترین مشغولیت‌ها وقفه می‌اندازد و گاه نیز حتی قوی‌ترین ذهن‌ها را مدت‌زمانی سردرگم می‌سازد.» آرتور شوپنهاور
پویا پانا
همدلانه به کسی نزدیک شدن و با او در مقام کسی که شایستهٔ توجه و مراقبت است برخورد کردن به‌معنای به رسمیت شناختن انسانیت اوست.
☆Nostalgia☆
وقتی کاری که می‌کنید به شما حس خوبی می‌دهد، همین خوب است. اما اگر هم باعث ناراحتی‌تان شد، باز هم خوب است چراکه این احتمال وجود دارد که در این میان نکتهٔ مهمی بیاموزید.
Ali Shams
«انسان تا وقتی که عواطفش را بیان نکند هنوز نمی‌داند دارای چه عواطفی است.»
Ali Shams
در سنت مسیحیت، هفت نقطه‌ضعف اصلیِ بشر فهرست شده است: غرور: این خیال باطل که «می‌توانم خودم، بدون کمک دیگران، زندگی خوب را پیدا کنم». حسد: میل به نابود کردن زندگی خوب دیگران، چون «خودم زندگی خوبی ندارم». خشم: غضب به دیگران، چون «به خودم هم غضب دارم». کاهلی: متضاد امید، و بنابراین کمبود انرژی درونی مورد نیاز. طمع: میل به ربودن چیزهای خوب از زندگی دیگران، به‌جای آن‌که خود آن خوبی‌ها را به دست آوریم. شکم‌بارگی: میل به پرخوری، که جایگزین نازلی است برای زندگی خوب. شهوت: میل به تصاحب دیگری و تلاش برای خوشگذرانی در زندگی با به بازی گرفتن او و زندگی‌اش.
پویا پانا
«زیبایی در نظر اول نظیر ندارد؛ اما اگر سه روز در خانه مانده باشد، کیست که باز نظری به آن اندازد؟» جرج برنارد شاو
پویا پانا
هستند بچه‌هایی که در برابر بزرگ‌ترهاشان دست به طغیان می‌زنند شاید چون به جهان‌بینیِ کوته‌بینانهٔ آن‌ها معترض‌اند. آن‌ها طی این طغیان تلاش می‌کنند تا جهان‌بینیِ والدینشان را به کناری نهند، گرچه طغیانشان در اغلب مواقع ـ از آنجا که صرفاً واکنشی به آن جهان‌بینی است ــ کماکان در همان چارچوب باقی می‌مانَد و با آن تعریف می‌شود. این‌گونه است که فرزند یک سیاستمدار آنارشیست می‌شود و فرزند یک کشیش ملحد.
پویا پانا
«من طرفدار خوک‌ها هستم. نگاه سگ‌ها به ما از پایین به بالاست و نگاه گربه‌ها از بالا به پایین. خوک‌ها اما ما را مثل خودشان می‌بینند.» وینستون چرچیل
پویا پانا
زمانی خواهد آمد که مجموع لذت‌های باقی‌مانده‌ای که زندگی برای عرضه دارد مغلوب مجموع دردها خواهد شد... این اضافه‌وزنِ درد و خوشی که دیر یا زود همه به ناچار دچارش خواهند شد منطقاً، در سنی معین، منجر به خودکشی می‌شود.
پویا پانا
«(چنین می‌اندیشیدم که) تنها آنانی خوشبخت‌اند که ذهنشان به جای تمرکز صِرف بر خوشبختی شخص خودشان متمرکز است بر خوشبختی دیگران، بر بهروزی نوع بشر.» جان استوارت میل
☆Nostalgia☆
عالَم هنر هم، که روزگاری در کارِ ساختن زیبایی بود، حالا ظاهراً تا حد زیادی از این کار دست کشیده است. انگار که آن‌چه زشت است، یا دست‌کم عادی است، موثق‌تر، اصیل‌تر و واقعی‌تر است.
غریو دیو توفان
اولین بار فروید بود که تمایز میان سوگواری و افسردگی را تشخیص داد. او متوجه شد که بیماران افسرده‌حالش دچار فقدانی عمیق‌اند اما ـ برخلاف بیمارانی که با موفقیتی گرچه دردناک دوران سوگواری را سپری می‌کنند ــ خودشان هم نمی‌دانند چه / که را از دست داده‌اند. شاید عزیزی را. شاید جایگاه و منزلتی اجتماعی را. شاید اعتقادی سیاسی یا مذهبی را، باوری را. اما، بنا به دلایلی، جزئیات این فقدان دردآورتر از آن بوده که بتوانند مستقیماً با آن رودررو شوند. آن‌ها نمی‌توانستند از آن‌چه بر سرشان آمده بود سر درآورند. شاید واقعیتِ فقدانشان را می‌دانستند، اما اهمیتِ آن‌چه را از دست داده بودند نه. تنها می‌دانستند که وحشتناک بوده است.
Ahmad
سقراط تمام زندگی‌اش را در آتن می‌گشت و اعلام می‌کرد تنها یک چیز است که از آن مطمئن است و آن این‌که از هیچ‌چیز مطمئن نیست. و همین است که از او فیلسوف ساخته است، عاشقِ خِرد، جویای حکمت. حالا ممکن است بپرسید: اگر او مطمئن نبوده که چه چیز درست است، چه چیز خوب است و چه چیز حقیقت دارد، چه‌طور آماده بوده که برای آن، برای هر چیزی، بمیرد؟ سقراط آمادهٔ مردن بود برای آن‌چه خود باور داشت حقیقت است، چون همهٔ آن‌چه سرانجام از چنگ او گریخت دقیقاً همان بود که بعدها کی‌یرکه‌گور را جذب او کرد. هیچ ترجمانی باشکوه‌تر از این نمی‌توان یافت برای احساس مسئولیت و تعهد در قبال باورهای خویش، در قبالِ همهٔ تردیدهای خویش. پس این بزرگ‌ترین پرسشی است که کی‌یرکه‌گور از ما می‌کند: حاضرید برای چه چیزی بمیرید؟ اگر می‌توانید پاسخ این پرسش را بدهید، پس می‌دانید که حقیقتِ مطلق برای شما چیست. و این موهبتی است که هیچ علم یا آیینی به‌تنهایی نمی‌تواند نصیبتان کند.
Ahmad
اگر تصور می‌کنید زندگی فردی‌تان زندگی‌ای است که باید تحت کنترل قوانین پیش برود، پس زندگی‌تان تبدیل خواهد شد به چیزی شبیه به یک فهرست کنترل شامل یک‌سری مربع که باید داخلشان تیک‌ها / علامت‌هایی خورده شود، زندگی‌ای که محدود خواهد شد به احساس شما مبنی بر این‌که تحت نظر و قضاوت یک قاضی دانای کل هستید. زندگی‌ای خواهد شد فاقد خودانگیختگی و خلاقیت، ماجراجویی و خطر کردن. از جنبه‌ای، این دیگر نه زندگی شما بلکه زندگی‌ای خواهد بود که دیگران برایتان تعیین کرده‌اند.
esrafil aslani
کم‌تر کسی در این تردید دارد که دوستی کلید زندگی است؛ در واقع، شاید بتوان دوستی را به‌حق قلب تپندهٔ هر زندگی خوبی دانست. ممکن است همهٔ چیزهای خوبی را که زندگی می‌تواند نصیبتان کند داشته باشید، اما اگر دوستی نداشته باشید همهٔ آن چیزها جذابیتشان را از دست خواهند داد. دلیلش هم از یک نظر ساده است: ما حیواناتی اجتماعی هستیم و نیازمند به سر بردن با دیگران. تنهایی نه‌تنها دردناک است که حتی ممکن است منجر به جنون یا حتی مرگ شود.
Ahmad
زندگی خوب نیازمند نگاهی بی‌پروا و اندیشه‌ای آزاد است. نیازمند امید به آینده است...
پویا پانا
«من طرفدار خوک‌ها هستم. نگاه سگ‌ها به ما از پایین به بالاست و نگاه گربه‌ها از بالا به پایین. خوک‌ها اما ما را مثل خودشان می‌بینند.» وینستون چرچیل
پویا پانا
زبان اساساً مجموعه‌ای از اصوات نیست، بلکه مجموعه‌ای از نشانه‌هاست
Ahmad
اجتماع به شما کمک می‌کند تا دریابید زندگی یک طرح و برنامهٔ جمعی است نه فردی. زندگی نوعی دوستی است. دوستی به ما می‌گوید ما توپ‌های بیلیارد نیستیم که پس از برخورد با هم کمانه کنند و دوباره برگردند. شبیه قطره‌های آب اقیانوس هم نیستیم که با محو شدن در حجم عظیم آب هویت خود را از دست بدهند. بلکه شکل‌های معلقِ یکدیگریم ما. مستقل هستیم و نیستیم. زندگی خوب هم، که اجتماع گواه آن است، از این هردو اصل سرچشمه می‌گیرد. اگر حس معاشرت و اجتماعی‌گری نداشته باشیم، همچون غریبه‌ها با یکدیگر زندگی می‌کنیم؛ در اجتماع زندگی نمی‌کنیم بلکه در شرکتی شامل عده‌ای غریبه زندگی می‌کنیم. این نوعی نگاه به زندگی است که سعی دارد عدالت اجتماعی را باور کند، شاید چون مثلاً عدالت مستلزم درکِ این است که خیر و صلاح من کاملاً با زندگی دیگران گره خورده است. وقتی به اجتماع‌های بزرگ‌تر فکر می‌کنیم، نوع دوستی‌ها آشکار است، همچون حسن‌نیتی دوسویه میان کسانی که می‌دانند متعلق به یکدیگرند. حسن‌نیت همان چیزی است که وجود اجتماع را امکان‌پذیر می‌کند، و اجتماع هم نشان‌دهنده و تقویت‌کنندهٔ همدلی جمعی است.
Ahmad
دومین گروه دوست‌اند چراکه بیش از هرچیز از بودن با آن‌ها لذت می‌بریم و احساس رضایت‌خاطر می‌کنیم؛ این‌گونه دوستی ممکن است در بازی فوتبال شکل بگیرد، یا در خرید، در گپ‌وگفت‌ها، یا در نزدیکی‌های جسمانی؛ اما معمولاً تنها تا آنجا ادامه می‌یابد که آن‌چه موجب رضایت‌خاطرِ طرفین است کماکان وجود داشته باشد. ارسطو خاطرنشان می‌سازد که به‌ویژه جوانان‌اند که شیفتهٔ این‌گونه دوستی‌هایند، چراکه جوان بیش‌تر با عواطفش زندگی می‌کند و بیش از هرچیز جویای چیزی است که خوشایندش باشد. و به محض آن‌که این رضایت‌خاطر دچار تغییر شود یا اساساً از بین برود، این دوستی‌ها هم به همراهش از میان خواهند رفت.
Ahmad
خطری که شوخی و بذلهٔ مداوم با آن روبه‌روست آن است که هیچ‌گاه جدی گرفته نمی‌شود، بلکه سطحی و متظاهرانه جلوه می‌کند. اگر هیچ تصور و شناختی از آن شخص واقعیِ پشت این مسخرگی‌ها نداشته باشیم، گمان می‌کنیم شاید او این‌گونه دارد یک کمبود شخصیتی‌اش را پنهان می‌کند، و همین تصور از ارزش اخلاقی شوخ‌طبعی می‌کاهد.
Ahmad
امیدواری دشوار است چراکه مربوط است به آن‌چه در اختیار نداریم. و هرچه آرزویمان دور از دسترس‌تر باشد، نیازمان به امید بیش‌تر است. امید همان‌چیزی است که یک گروگان زندانی پس از روزها و روزها به سر بردن در سلولی تاریک نباید دست از آن بکشد. امید برای کسانی است که از واقعیت خجالت نمی‌کشند بلکه می‌توانند صاف در چشمانش خیره شوند.
Ahmad
کسانی که با معیارهای متفاوتی که در زندگی‌شان دارند متفاوت زندگی می‌کنند و از این رو به درک و دریافتی از زندگی خود می‌رسند نه آن‌که به سادگی در مسیر دنباله‌روی از زندگی دیگران بیفتند. آن‌ها افرادی کمال‌یافته و چندبعدی‌اند چراکه می‌توانند گفت‌وگویی با زمانه‌شان برقرار کنند که از دل آن صدای منحصربه‌فرد خود را بازیابند. پس فردیت وایلد تلفیقی از وابستگی و استقلال اوست. وایلد خود را فردگرا می‌خواند، اما فردگرایی او متفاوت است با آن‌چه در دهه‌های اخیر به عنوان فردگرایی می‌شناسیم. شخص فردگرا دیگران را نادیده نمی‌گیرد (مانند نجیب‌زاده‌ای که در کالسکه‌اش نشسته باشد و سنگدلانه عوام‌الناس را از زیر نگاه خالی از احساسش بگذراند)، بلکه او هم مانند دیگران در لجنزار عصرش به سر می‌برد اما یک‌تنه روی هرآن‌چه آنجا می‌یابد کار می‌کند تا شیوهٔ زیستنی بیابد که از دلش نوری همچون نور ستاره‌ای بر دیگران بتابد.
Ahmad
افلاطون چنین فیلسوفی بود، به احتمال قوی نخستین فیلسوف غربی که عشق را در مرکز اندیشه‌هایش قرار داد. او افسانه‌ای نوشت با استناد به آریستوفان، نمایشنامه‌نویس طنزپرداز، و در آن این نظریه را مطرح کرد که افراد بشر در اصل به شکل کُره‌های تماماً گِردی بوده‌اند اما پس از آن خدایان آن‌ها را به دو نیم کرده‌اند و از همان نیمه‌ها بوده که مردان و زنانی که ما هستیم شکل گرفته‌اند. و از این روست که ما امروزه به دنبال آن نیمهٔ گمشده‌مان در زمین سرگردانیم، و هنگامی که آن را بیابیم چه مایه شادمانی که در انتظارمان است. این افسانه بیان‌گر قدرت والای عشق است، و تأثیری که می‌گذارد ناشی از همان نیرویی است که افلاطون را به سمت خود کشانده است. هرچیزی که در زندگی نیازمند رسیدگی و مراقبتی ویژه باشد در واقع نیازمند عشق است. و داستان دیوانه‌وار افلاطون دربارهٔ انسان‌های دوشقه‌شده‌ای که این‌سو و آن‌سو در پی نیمهٔ دیگرشان‌اند به‌خوبی گویای این نکته است. این تصویری از زندگی است که برای همگان آشناست.
Ahmad
بهترینِ این داستان‌ها آن‌هایی‌اند که دیدگاه نویسنده فریاد زده نمی‌شود، که در دلِ داستان گنجانده می‌شود. به‌گفتهٔ ارنست همینگوی، «اگر بنا بود پیامی برسانم، خب تلگراف می‌زدم». تأکید همینگوی بر این است که آن‌چه ارزش بسیار دارد نفس هر داستان است و تجربهٔ منحصربه‌فردی که با آن است، و حکمت و حقیقتِ داستان هم در همین نهفته است.
☆Nostalgia☆

حجم

۳۱۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۴۷ صفحه

حجم

۳۱۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۴۷ صفحه

قیمت:
۱۶۳,۰۰۰
۱۱۴,۱۰۰
۳۰%
تومان