بریدههایی از کتاب آنگاه که یاری شدی
۳٫۹
(۱۱)
طبیعت تو همین بود که طبیعی نمانی و در سطح طبیعت محبوس نشوی.
امیری حسین
شهادتی است بالاتر از شهادت خون و آن فداشدن عنوانها و شهادتِ نام است.
و این شهادت سنگین است؛ و این شهادت، ذبح جان نیست، که ذبح نام است؛ و نامی که ذبیح اللّه نشود، ننگ است.
مهدی نادریان
آنجا که با کفر، پفیوزها میتوانند به وسعتصدر برسند و با یکدیگر برای خوردن، پیمان ببندند، شرمآور است که ما نتوانیم با ایمانمان وسعتی بسازیم که دوستانمان را تحمل کنیم.
مهدی نادریان
همراه تولد انسانی خویش، به غربت و تنهایی میرسی. تو که تا دیروز همهکس میفهمیدت و احساست میکرد و درکت مینمود، اکنون دیگر با آنها احساسی مشترک و ادراک مساوی نداری. تو از شکم عادتها و تقلیدها و بازتابها بیرون آمدهای. تو از خودت متولد شدهای. طبیعت تو همین بود که طبیعی نمانی و در سطح طبیعت محبوس نشوی. اکنون تو با آنها که هنوز زندانی خویشاند و هنوز در فکر توپ و عروسکهاشان هستند، النهایه توپهایی بهبزرگی زمین و عروسکهایی، بهاندازهٔ خودشان، چگونه میتوانی زندگی کنی؟ چگونه میتوانی تحملشان کنی؟ این است که در جمعشان تنهایی؛
m_rezaei1
از فریب و مکر دشمن ناامید مشو، که سیاهی و ظلمت، خود زمینهٔ نور است.
مهدی نادریان
پس از این سه مرحلهٔ تحمل و طلب و اقدام، نوبت نصر میرسد و با این سه مرحله، تو آمادهٔ وصال نصر میشوی و در این لحظه نصر میآید: (اِذا جآءَ نَصر اللّهِ وَالفتح).
کاربر ۳۶۵۶۷۳۸
ما در دنیای رابطهها هستیم. ما در میدان علیتها و پیوستگیها زندگی میکنیم. یک عمل هنگامی که در جای خود ننشست و در مسیر خود نیفتاد، فسادها به بار میآورد؛ حتی بر زمین و دریا اثر میگذارد، که: (ظَهَر الْفَسادُ فی الْبَرِّ وَ البحرِ بِما کسب اَیْدِی الناسِ)؛ و همین است که در آثار گناهها میبینیم که با باران و طوفان و قحطی و بلا و گرفتاریها رابطه هست که: «تُغَیر النِّعَمَ»،«تُنْزِلُ البَلاء»،«تَحبِسُ الدُعاء.»
استغفار این رابطهها را تنظیم میکند و این آثار را میشوید و این است که آسمان میبارد و زمین میروید و نسل بارور میشود و ثروتها سرشار میشوند؛ و اینهمه از آثار استغفار است.
شفق
(فَتحا مُینًا)؛ «فتح روشنگر»، که نشان میدهد شکست آنها و جاافتادنِ محمد را.
شروع فتح از لحظهای است که دشمن دیروز که تحمل حضور و وجود تو را نداشت، مجبور بشود که تو را بپذیرد و با تو پیمان ببندد. اینها اگر خود را در موقعیت برتر میدیدند، به پیمان تن نمیدادند و برای جنگ بر میخاستند؛ همانطور که از پیش برخاستند.
شفق
(اِذا جآءَ ...) همراه تولد انسانی خویش، به غربت و تنهایی میرسی. تو که تا دیروز همهکس میفهمیدت و احساست میکرد و درکت مینمود، اکنون دیگر با آنها احساسی مشترک و ادراک مساوی نداری. تو از شکم عادتها و تقلیدها و بازتابها بیرون آمدهای. تو از خودت متولد شدهای. طبیعت تو همین بود که طبیعی نمانی و در سطح طبیعت محبوس نشوی. اکنون تو با آنها که هنوز زندانی خویشاند و هنوز در فکر توپ و عروسکهاشان هستند، النهایه توپهایی بهبزرگی زمین و عروسکهایی، بهاندازهٔ خودشان، چگونه میتوانی زندگی کنی؟ چگونه میتوانی تحملشان کنی؟ این است که در جمعشان تنهایی؛ و این تنهایی و غربت نتیجهٔ این تولد مبارک توست؛ و این رنج بزرگ هدیهٔ این تولد تازهٔ توست.
Saeed Hasani
حجم
۷۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۹۲ صفحه
حجم
۷۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۹۲ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان