بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب هشیاری | طاقچه
تصویر جلد کتاب هشیاری

بریده‌هایی از کتاب هشیاری

نویسنده:الن لنگر
انتشارات:نشر شما
امتیاز:
۴.۷از ۶ رأی
۴٫۷
(۶)
در آزمایشی درباره گرسنگی، شرکت کنندگانی که تصمیم گرفتند برای مدتی طولانی به خاطر دلایل شخصی روزه بگیرند نسبت به آنهائی که به خاطر دلایلی دیگر (در این مورد صرفاً به خاطر ارزش علمی آزمایش و دریافت ۲۵ دلار) روزه گرفتند کمتر احساس گرسنگی کردند. به عهده گرفتن یک وظیفه دشوار به خاطر دریافت پول و یا دلایل خارجی دیگر ممکن است براحساس ما نسبت به آن وظیفه بی تاثیر باشد. انتخاب آزادانه انجام آن وظیفه به هر حال به معنی داشتن نگرش خاص فرد نسبت به آن وظیفه است. در آن آزمایش آنها که در رابطه با روزه گرفتن تعهد روانی شخصی داشتند احساس گرسنگی کمتری را گزارش کردند.
☆Nostalgia☆
زندگی در وضعیت هشیاری را می‌توان به زندگی در یک خانه شیشه ای تشبیه کرد. در خانه هایی که اکثر ما زندگی می‌کنیم، اگر در اتاق نشیمن باشیم و نیاز به یک شی که در زیر زمین بوده داشته باشیم، ممکن است ما از وجود آن در آنجا آگاه نباشیم امّا در خانه شیشه ای اشیا همواره قابل رویت هستند.
Anahid
قاعده ها خیلی خوبند اگر صرفاً راهنما باشند، نه حاکم.
Anahid
فرایندهای ناخودآگاه بنا به تعریف فروید (یا قرن‌ها قبل از آن بنا به گفته افلاطون و فلاسفه هندو و بودائی) هم پویا و هم غیر قابل دسترس توصیف شده‌اند. آن فرایندها از طرفی پویا هستند چون آنها زندگی آگاهانه ما را مستمراً تحت تاثیر قرار می‌دهند اما از طرف دیگر غیر قابل دسترسند چون بدون تلاش قابل توجهی که در تحلیل روانی و یا آئین‌های معنوی مختلف به کار می‌رود ما قادر به تشخیص یا جلوگیری از نفوذ آن نمی‌باشیم.
☆Nostalgia☆
ویلیام جیمز (فیلسوف و روانشناس مشهور آمریکا) عقیده داشت تقریباً همه ما فقط از کسر بسیار کوچکی از استعدادهای بالقوه خویش بهره می‌بریم و تنها تحت شرایط خاص مانند اِسترس سازنده یا در حال و هوائی ویژه مانند عشق، شور مذهبی، فداکاری در جنگ، ما به عمق ثروت پنهان منابع خلّاق خود و ذخایره عظیم انرژی حیاتی خویش دسترسی پیدا می‌کنیم.
☆Nostalgia☆
یکی از دلایلی که هشیاری ممکن است سخت به نظر برسد به خاطر درد حاصل از افکار منفی است. به هرحال درد به علت آگاهی هشیارانه نسبت به این افکار نیست بلکه ناشی از برداشت یکسو نگرانه از وقایع دردناک است. یک نگرش هشیارانه درد را به نحو موثر تری محو می‌کند.
☆Nostalgia☆
انرژی جدید به واسطه زمینه ای جدید به عنوان باد ثانویه شناخته می شود. ما هر روز نمونه های آنرا می بینیم. یک محقق جوان پر مشغله را در نظر بگیرید که تمام روز مشغول نوشتن یک کتاب بوده و در ضمن از دختر بیش فعال دوساله خویش نیز مراقبت می کند. هنگامی که زنش به خانه می آید تا به او کمک کند او چنان خسته و بی رمق است که نمی تواند حرکتی کند اما به محض اینکه یک دوست به او تلفن می زند بپرسد آیا دوست دارد بستکبال بازی کند او دفعتا از جا بر می خیزد و با شتاب می زند بیرون تا به مدت چهار ساعت بازی کند.
☆Nostalgia☆
هشیاری باعث می شود که طور دیگر ببینیم و امکان تغییر را باور کنیم.
کاربر ۹۱۰۵۶۸
این کتاب درباره آن آسیب‌های جسمی و روانی است که ما به خاطر ناهشیاری هزینه سنگینی برای آن می پردازیم.
کاربر ۹۱۰۵۶۸
ما با استفاده از دسته‌بندی‌ها پدیده‌ها را مدیریت می‌کنیم. نمونه‌های بارز نتایج این دسته‌بندی‌ها عبارتند از ایدئولوژی‌ها، ایده‌هایی که توجیه می‌کنند، دلیل می‌آورند و یا زندگی‌مان را تطهیر می‌کنند. همه اینها برایمان هُویت یا دستورالعمل و یا تعبیر و تفسیرهائی در رابطه با وقایع و پدیده‌ها درست می‌کنند.
کاربر ۸۴۹۷۷۰۵
بدون آنکه متوجه باشیم تحت تاثیر دیگران قرار می گیریم و علاوه بر آن شواهد و مدارک گسترده ای دال بر وجود نگرش های قالبی یا کلیشه ای است که نشان می دهد یک دلیل ساده مانند نوع جنسیت یا نژاد می تواند یک سری فرضیات را شکل دهد و اطلاعات و اَدلّه مخالف آن فرضیه ها را نادیده بگیرد. همهٔ اینها نشانگر این است که مردم منفعلانه براساس محرک های محیط شان رفتار می کنند و نه بر مبنای یک انتخاب هشیارانه.
☆Nostalgia☆
صرف نظر از اینکه چگونه به مرحله هشیاری دست می یابیم از طریق مراقبه و یا مستقیماً با نگاهی نو به پدیده ها و یا با زیر سوال بردن فرضیات ذهنی متداول یا قدیمی، هشیار بودن یعنی در زمان حال بودن و توجه به همه آن چیزهای شگفت انگیزی که در پیش روی ما هستند یا رخ می‌دهند.
☆Nostalgia☆
وقتی احساس می کنیم مقید به یک سری دستورالعمل‌ها و رویه‌های کاری سخت گیرانه هستیم به این نکته ممکن است پی ببریم که این رویه ها توسط عده ای در بُرهه ای از زمان گذشته بر حسب نیازها و تمایلات خاص خودشان تدوین شده اند. بنابراین با درک این نکته اکثر ما به فکر بازنگری در روش‌ها و رویدادهای تدوین شده در گذشته افتاده و به باز طراحی روش‌هائی متناسب با مهارت‌ها و شرایط جدید خود مبادرت می ورزیم
☆Nostalgia☆
افلاطون نوشت «در همه ما، حتی در انسان‌های شریف، طبیعت حیوانی وحشی و سرکشی وجود دارد که در خوابمان ظاهر می‌شود؛ عقلانیت و شرم رنگ می بازند و حیوان وحشی درون ما برای ارضاء خواسته‌های خود به پیش می‌رود.» ناهشیاری مانند ناخودآگاهی چنین ویژگی عحیب و غریبی ندارد و انگیزه هایمان در آن دخیل نمی باشند. هنگامی که ناهشیارانه ذهنیتی در ذهنمان شکل می‌گیرد، صرف نظر از آنکه آن ذهنیت برای ما قابل قبول باشد یا نباشد معمولاً به ندرت پیش می‌آید بعداً درباره آن ذهنیت فکر کنیم. در حالیکه افکار "ناخودآگاه" از ابتدا غیر قابل دسترس می باشند اما افکار ناهشیارانه که در ذهن‌مان شکل می گیرد در ابتدا بطور بالقوه برای پردازش آگاهانه در دسترس مان بوده است.
☆Nostalgia☆
مشخصه فرایندگرایی را می توان بر مبنای راهبرد «شکستی در کار نیست بلکه تنها ناموثر بودن راهکارها مطرح می باشند» توصیف کرد.
☆Nostalgia☆
هنگامی که ما گام به گام پیش می رویم، بعد از هر گام رفتارمان را زیر سوال نمی بریم، اما اگر پس از آنکه گام های زیادی به تدریج برداشتیم به عقب بنگریم و ببینیم ناخواسته چقدر دور رفته ایم احتمالاً متعجب خواهیم شد. اگر ما کسی را برای ۵۰ سنت فریب دهیم چه اهمیتی دارد اگر دفعه بعد او را برای یک دلار و سپس ۲ دلار یا ۵ دلار فریب دهیم و همین طور ادامه بدهیم تا اینکه عاملی ما را متوجه کار خلاف خود بکند. اگر ما به جای تصمیم گیری های ضروری در هر مقطع از زمان، به یک روند مستمر زندگی روزمره همچنان بدون تأمل ادامه دهیم ممکن است در ناهشیاری دست به کارهائی بزنیم که در وضعیت هشیاری هرگز خود را درگیر آن کارها نمی کنیم.
☆Nostalgia☆
تحقیقات در باره محرومیت حسی نشان می دهد که اگر در یک محیط بسته بدون محرّکی، مانند زیر دریائی و یا یک محفظه عاری از هر محرّکی به مدت طولانی قرار گیریم، از مسایل روانی گوناگونی رنج خواهیم برد. همچنین اگر در معرض یک سری محرّک تکراری و بدون تغییر قرار گیریم، سیستم حسی ما غالباً از کار می افتد، زیرا هیچ چیز جدیدی دریافت نمی کند.
☆Nostalgia☆
هر نظر، فرد یا شئی، بالقوه و همزمان، بسته به نگرش و زاویه دید ما به صورتهای متفاوتی دیده می شوند. یک گوساله از نگاه یک گله دار کباب، از نظر یک هندو موجودی مقدس، و توده ای از ژن و پروتئین از دید یک بیولوژیست است. هشیار بودن به معنی این نیست که بتوانیم برنامه ای بریزیم و براساس آن طوری رفتار کنیم تا به نتیجه خاصی دست یابیم؛ بلکه به معنی آگاهی داشتن به این نکته است که همواره در هر موردی نقطه نظرات متفاوت عدیده ای وجود دارد. ما می توانیم این نکته را در مقیاسی بسیار وسیع و یا در مقیاس زندگی روزمره عادی نیز ببینیم.
☆Nostalgia☆
در تکاپوی پرورش یک ذهن باز و چابُک، بخاطر داشته باشید مردم برای رفتارهائی که ما آن‌ها را منفی می‌دانیم ممکن است دلایل کاملاً خوبی داشته باشند، حتی اگر تشخیص دلایل آنها برای ما مشاهده‌گران مشکل باشد. به عنوان مثال؛ مردم به نُدرت عمداً خسیس، عبوس، مشکل‌پسند، غیرقابل انعطاف، آب زیرکاه، بی‌خیال، بی‌مبالات، تندخو یا وسواسی هستند. هیچ کسی برای پرورش صفات منفی تلاش نمی‌کند.
☆Nostalgia☆
بیشتر برچسب هایی که به مردم می زنیم تمایل به بیانی کلی دارد: نابغه، کوتوله، همجنس باز، غول پیکر. این گونه برچسب‌ها یا قضاوت‌ها، واکنش‌های ما را نسبت به شخص برچسب خورده تحت تاثیر قرار می دهد.
☆Nostalgia☆
چون اکثر ما اوقات عمر خود را با آدم های شبیه خود می گذرانیم، تمایل داریم فرض را بر وجود همانندی ها و اشتراکات بگذاریم. وقتی با کسی که به طور آشکار از یک نظر مشخص با ما متفاوت است روبرو می شویم ما همانندی ها را ندیده گرفته و در عوض بیشتر، تمایز ها را می بینیم. اغلب این نوع تفاوت هایی که به ذهنمان متبادر می شود ارتباط منطقی با آنچه متفاوت دیده می شوند ندارند. به عنوان مثال، با مشاهده رفتار غیر عادی یک نفر که دچار فلج مغزی می باشد ما ممکن است فرض را بر نقصان هوش بگذاریم. یک چنین فرضیات نادرستی تمایل به اغراق تفاوت ظاهری بین آدم های سالم با آدم های دچار مشکل جسمی دارد
☆Nostalgia☆
چون از نظر فرهنگی خیره شدن به شخص ناپسند است مردم از اشخاصی که متفاوتند دوری می کنند زیرا سعی دارند از تعارض بین تمایل به خیره شدن و یک احساس ناپسند پرهیز کنند.
☆Nostalgia☆
در جامعه ای که صرفاً «نتیجه» به جای «فرایند» از ارزش درجه اول برخوردار است (بنا به تعریف ما، جامعه ای که ناهشیاری در آن بیشتر رواج دارد) نقص بدنی یا معلولیت خیلی بیشتر زمینه ساز عزّت نفس پائین می شود. برای مثال، دانشجوئی ناشنوا که دائما درک خود را از آموزش های کلاس با همکلاسی های خود که ضعف شنوائی ندارند مقایسه می کند ممکن است روحیه اش تضعیف شود. همان دانشجو در عوض اگر روی مهارت بر ظرافت های لب خوانی تمرکز کند ممکن است تشویق زیادی احساس کند. در واقع برای جامعه ای که بیشتر به فرایند بها میدهد، "نا متعارف" بودن احتمالا اهمیت بسیار کمتری خواهد داشت، شاید هم هیچ اهمیتی نداشته باشد.
☆Nostalgia☆
"اِفلیج"، "دیابتی"، «چاق» یا «لاغر» بودن بدین معناست که برای انسان بودن فقط یک راه ایده آل وجود دارد. بنابراین، نامتعارف بودن یعنی به گروهی که به اصطلاح نرمال خوانده می شود متعلق نبودن.
☆Nostalgia☆
هنرمند رقّاصی به نام "ایزادورا دانکن" که هنرش بنا به تعریف حرکت و تغییر است، گفت اگر می توانستم هنرم را برای شما معنی کنم، دیگر نیازی به رقصیدن نبود.
☆Nostalgia☆
هنگامی که جوان هستیم واژه هائی مانند "خُفاش پیر"، "پیر خِرِفت احمق"، "پیرزن بیچاره" از افرادی با دیدگاهی منفی نسبت به سالمندان می‌شنویم بدون آنکه درباره سالمندی بالقوه خویش درآینده فکر کنیم. ماهرچه بیشتر عمر کنیم، فرصت بیشتری خواهیم داشت تا آن چیزهای بی ربطی که زمانی بدان ها تعهد شناختی پیش رس پیدا کرده بودیم با ربط شوند.
☆Nostalgia☆
برای دیدن چیزی لازم است آن را نسبت به چیز دیگر تمییز دهیم. برای شنیدن چیزی همین قاعده صدق می کند. یک شکل فقط در برابر پس زمینه آن قابل رویت است. بنا بر طبیعت فرایند ادراک، یک شکل معین در زمینه های متفاوت تحریک های متفاوت ایجاد می کند. بنابراین دیدن یک شیر در قفس باغ وحش یا در یک رینگ سیرک ترسناک نیست. دیدن همان شیر با همان فاصله در حیاط پشت خانه شما احتمالا وحشتناک خواهد بود. اگر شیر در یک زمینه محرک ترس است و نه در زمینه دیگر بنابراین قبل از آنکه ترس تجربه شود لازم است زمینه ترسناک آن فراهم شود.
☆Nostalgia☆
به کودکان نمی آموزند احساسی که در زمینه خاصی به آنها دست می دهد می تواند یا احساس ترس باشد یا احساس سُرور. در عوض به کودکان می آموزند مارها ترسناک هستند، غروب آفتاب صلح آمیز است، مادران (و شبه مادران) عاشقند. بنابراین احساسات متکی بر تعهد شناختی پیش‌رس می‌شود؛ ما آنها را بدون آگاهی از اینکه می توانست طور دیگری باشد تجربه می کنیم و از این واقعیت آگاهی نداریم که آن تجربه را، گر چه منفعلانه، بدین سان ما خود ایجاد کرده ایم.
☆Nostalgia☆
نگرش یکپارچگی فکر و احساس امکان درک اهمیت "زمینه" را برای سلامتی و بهزیستی فراهم می سازد. تصور کنید ترسی را که هنگام شنیدن تجویز دکتر برای نمونه برداری (از بافت زنده) برای بررسی احتمال سرطان احساس می کنیم. اگرچه در واقع از یک غده کوچک پستان یا یک خال، صرفاً با یک بُرِش جزئی نمونه برداری می شود اما ترس ما به خاطر تفسیری است که در ذهن از عمل دکتر داریم و نه صرفاً از فرایند آن عمل. افکار ما زمینه ای را ایجاد می کند که آن زمینه تعیین کنده احساسات ما می شود.
☆Nostalgia☆
در «مبانی روانشناسی»، ویلیام جیمز به شرح حال دکتر کارپنتر که از درد اعصاب شدید رنج می برد می پردازد: اغلب اوقات هنگامی که او شروع به درس دادن می کرد چنان از درد عصبی شدید رنج می برد که به نظرش ادامه آن غیر ممکن بود؛ با این حال همین که او با تلاشی مصمم در رشته ای از افکار غرق می شد بدون هیچ گونه عدم تمرکز، بی وقفه به درس دادن ادامه می داد تا اینکه به نقطه پایان درس می رسید؛ آنگاه تمرکز از بین می رفت و درد با شدت تمام به طور طاقت فرسائی دوباره باز می گشت و او متعجب می شد چطور او در حین درس دادن درد را حس نکرده بود. وقتی یک نفر بتواند ذهن خود را به نحوی از درد مُنفک کند به نظر می رسد درد رَخت بر بسته است. برعکس هنگامی که ذهن به درد باز می گردد بدن نیز به درد باز می گردد.
☆Nostalgia☆

حجم

۱۹۲٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۳۹ صفحه

حجم

۱۹۲٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۳۹ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان