بریدههایی از کتاب حال النور آلیفنت کاملاً خوب است
۴٫۱
(۷۰)
من سالها پیش تصمیم گرفتم که اگر مجبور شدم بین تظاهرکردن و تنهاماندن یکی را انتخاب کنم، آن تنهاماندن باشد.
Shanti
اندوه بهایی است که برای دوستداشتن میپردازیم. بهای خیلی سنگینی است.
رزا
این روزها، جدیدترین سرطان اسمش تنهایی است -
رزا
طبق چیزی که به چشم دیدهام، کسانی که مرتب لباس ورزشی میپوشند اغلب فعالیت ورزشی ندارند.
Shanti
من دیررسیدن را نهایتِ بیادبی میدانم. این کار بیاحترامی بزرگی است و به وضوح این معنی را میرساند که در نظر آن شخص، زندگی و وقت خودش خیلی مهمتر از دیگری هستند.
Shanti
الفاظ رکیک نشاندهندهٔ گنجینهٔ لغات محدود فرد هستند.
Shanti
- آدم دلش برای چیزی که هیچوقت نداشته تنگ نمیشود.
mrzi
یک سوال فلسفی: آیا اگر درختی در جنگلی بیفتد و کسی آن اطراف نباشد که صدایش را بشنود، باز هم از خودش صدایی در خواهد آورد؟
کرم کتاب
آدم گاهی نیاز دارد هنگامی که با مشکلات کلنجار میرود انسانی مهربان کنارش نشسته باشد
راحله حسنی
بعضی از آدمها، آدمهای ضعیف، از تنهابودن
میترسند. آنها نمیفهمند که تنهایی چقدر رهاییبخش است؛
Mari
موهای بور و اندام زیبا خیلی کلیشهای و تابلو هستند. مردانی شبیه به ریموند که ابله و کسلکننده هستند و هوش و باریکبینیِ لازم برای دیدن چیزی فراتر از اندام و اکسیدان را ندارند، همیشه با دیدن زنهایی این شکلی هوش و حواس از سرشان میپرد.
Mahsa Bi
من به کسی احتیاج ندارم - در زندگی من جای خالی کسی احساس نمیشود و هیچ قطعهٔ گمشدهای وجود ندارد. من موجودی خودکفا هستم. این را همیشه به خودم میگویم.
noor_rbe
عزیزم زندگی همین اقدامات سرنوشتساز است. هر کاری که میخواهی انجام بدهی، پس زودتر آن را انجام بده - هر چیزی میخواهی به دست آوری، آن را به چنگ بیاور. هر چیزی را میخواهی تمام کنی، تمامش کن. و عواقب کارهایت را هم بپذیر.
Nesa Chamanjo
نیاز او به من آزاردهنده نیست - این نیاز بار روی دوش من نیست. این نیاز یک مزیّت است. من مسئول هستم. من خودم انتخاب کردم که مسئول باشم. اینکه دلم میخواهد از او، از چنین موجود کوچک، وابسته و آسیبپذیری مراقبت کنم حسی غریزی است و حتی نیاز نیست به این قضیه فکر کنم. مثل نفسکشیدن میماند.
البته برای بعضی از آدمها.
میرالماسی
من مدت خیلی زیادی تلاش کرده بودم خودم به تنهایی همه چیز را حل کنم و این کار هیچ منفعتی برایم نداشت. آدم گاهی نیاز دارد هنگامی که با مشکلات کلنجار میرود انسانی مهربان کنارش نشسته باشد.
لیلی
آنها نمیفهمند که تنهایی چقدر رهاییبخش است؛ وقتی میفهمی به کسی احتیاج نداری خودت میتوانی از خودت مراقبت کنی. نکته اینجاست: اینکه فقط مراقب خودت باشی بهترین چیز است. هرچقدر هم تلاش کنی نمیتوانی از دیگران محافظت کنی.
شیلا در جستجوی خوشبختی
من همیشه از مطالعهکردن لذت میبرم، اما هیچوقت مطمئن نبودم کتابهای مناسب را از چه راهی باید انتخاب کنم. در دنیا کتابهای خیلی زیادی وجود دارند - چطور آنها را از هم تشخیص میدهید؟ از کجا میفهمید کدام یک با علاقه و سلیقهٔ شما جور در میآیند؟ به همین دلیل اولین کتابی را که میبینم انتخاب میکنم.
شیلا در جستجوی خوشبختی
فهمیدم که چنین کارهای کوچکی - مثل مادرش که بعد از غذا برایم چای آورد و یادش بود شکر نمیخورم، مثل لورا که وقتی برایم قهوه آورد در نعلبکی دو بیسکوئیت کوچک گذاشته بود - چنین کارهایی خیلی باارزش هستند. به این فکر کردم که چه حسی دارد آدم برای دیگران چنین کارهایی کند.
لیلی
گمان میکنم یکی از دلایلی که باعث میشود انسانها بتوانند در طول عمر خود در این سرزمین سبز و آبیِ رنجها زنده بمانند این است که همیشه، هرچقدر هم دور و بعید، احتمالِ تغییر وجود دارد.
لیلی
خب بعضی وقتها بهتر است اولین چیزی را که به ذهنت میرسد بلند نگویی، هان؟
لیلی
اندوه بهایی است که برای دوستداشتن میپردازیم. بهای خیلی سنگینی است.
لیلی
اما به خودم گفتم زمستان هم بالاخره تمام میشود - النور، این را فراموش نکن.
لیلی
وقتی آدم لبخند میزند صدایش تغییر میکند؛ در واقع لبخند صدای آدم را تغییر میدهد.
لیلی
از پنجره به بیرون نگاه کردم. مردم در حال خریدکردن، حرفزدن با تلفن و هلدادن کالسکهٔ بچه بودند. هر اتفاقی هم که میافتاد جهان به گردش خود ادامه میداد. کارش همین است.
لیلی
طبق چیزی که به چشم دیدهام، کسانی که مرتب لباس ورزشی میپوشند اغلب فعالیت ورزشی ندارند.
شیلا در جستجوی خوشبختی
به هرحال تصمیم گرفتم مشورتم را برای خودم نگه دارم. گاهی اوقات آدم سعی میکند به دیگران پیشنهاداتی دهد و کمکشان کند، اما ممکن است این کار منجر به سوء تفاهماتی ناخوشایند شود.
شیلا در جستجوی خوشبختی
من خوشتراش یا ترکهای نیستم. من هیکلی معمولی و چهرهای معمولی (البته فقط در یک طرف صورت) دارم. یعنی مردها هم در آینه به خودشان نگاه میکنند و متوجه میشوند که به شکلی خیلی اساسی ناقص هستند؟
Mari
بر روی قلبم درست مانند صورتم جای زخمهایی فراوان و بدشکل هست. میدانم که وجود دارند. امیدوارم قسمت سالمی مانده باشد؛ قسمتی که عشق بتواند از آن وارد و جاری شود. امیدوارم.
Mari
آخر آدم چقدر عاجزانه و چند بار قبل از اینکه وقتش برسد باید آرزو کند که بمیرد؟
Mari
بخشی از وجودم، تکهٔ کوچکی از آن، یک لحظه به این فکر کرد که سرم را پایین ببرم و یک قطره از آن را بچشم؛ فقط به این دلیل که به من دستور داده شده بود این کار را نکنم.
ar
حجم
۳۳۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۹۳ صفحه
حجم
۳۳۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۹۳ صفحه
قیمت:
۶,۰۰۰
۳,۰۰۰۵۰%
تومان