بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب فرمانده نجیب | طاقچه
تصویر جلد کتاب فرمانده نجیب

بریده‌هایی از کتاب فرمانده نجیب

انتشارات:انتشارات صریر
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۲ رأی
۵٫۰
(۲)
مهدی باکری شخصی بود که هر آنچه در دلش بود بیرون نمی‌ریخت و شخص آرامی بود
باران
مثلاً نمی‌توانستند درک کنند که مهدی و حمید آن‌قدر ظرفیت دارند که می‌توانند در دانشگاه با گروه‌های منحرف تماس داشته باشند و از آن‌ها هم تأثیر نگیرند. مهدی اصلاً نظرش این بود که برود روی آن‌ها تأثیر بگذارد، آن هم فقط به خاطر اعتماد به نفسی که به خودش و نظرش داشت، کما اینکه تأثیری هم روی عده‌ای گذاشت. برایش مسأله‌ای نبود که کسی که مسئله‌دار است با او تماس بگیرد. احساس مسئولیت می‌کرد.
باران
رفع تناقضات ذهنی با کم شدن فاصله بین حرف و عمل یا ارزش‌ها و اقدامات می‌گردد.
باران
آقامهدی همیشه در نوک حملهٔ مبارزات و جنگ قرار می‌گرفت. اینکه خود در پشت سر نیروها قرار بگیرد و دیگران را به دم تیر بفرستد، نبود. زیرا به عینه به جهاد معتقد بود و یقین داشت که جهاد، مبارزه حق بر باطل است. قرار گرفتن مهدی در نوکِ پیکان مشکلات، بهانه‌ای برای نیروها باقی نمی‌گذاشت و از حرکات و فعالیت و برخوردش شرمسار بودند، این از بزرگترین خصوصیات مهدی بود.
باران
انتظار داشتند که آقامهدی یک آدم قد بلند و درشت اندام باشد. وقتی می‌آمدند و می‌دیدند که یک آدم متوسط اندام ولی خیلی خوش اخلاق، خیلی خوش برخورد، انسانی شریف و دوست داشتنی است؛ همه جذب ایشان می‌شدند.
باران
سال ۵۷ قرار شد مهدی برود اسلحه تهیه کند. رفتن و برگشتنش چهل روزی طول کشید. آمد به من گفت: «نشد کاظم.» تمام آن سختی چهل روزه را فقط در همین یک کلمه خلاصه کرد تا من همیشه مطمئن باشم که اگر هرجا قرار باشد حرفی از مهدی باشد، حتی اگر سخت‌ترین سختی‌ها روی دوشش بوده، اولین کسی که اسمش خط خواهد خورد مهدی خواهد بود. مهدی فقط گفت نشد تا من چیز دیگری نپرسم و او هم چیزی نگوید. مبادا از حرمت سختی‌ها کاسته شود و به غرور و خودخواهی و چیزهای مادی و زمینی دیگر کشیده شود.
باران
آقامهدی در پاسخ به وی، اعلام کرد که بهتر است شما خود را با زور اسلحه و تفنگ، بر مردم منطقه تحمیل نکنید. بیایید به مردم به‌پیوندید و آن‌ها را در انتخاب راهشان، آزاد بگذارید.
باران
«جهاد مهم‌تر از همهٔ امور است که انجام آن برای ما تعیین شده است. شجاعت و تهوّر زمانی تحقق می‌یابد که امام علی (ع) در جنگ جمل به پسرش گفت: اَعرَالله جُمجُمَتک بعد از اینکه تصمیم گرفتی و مصمم شدی که با اراده آهنین به سوی دشمن حمله‌ور شوی، این سر را به خدا بسپار. این‌ها را که مغز تو را مغشوش می‌کند و باعث می‌شود که در تو نسبت به هجومی که به دشمن خواهی برد، سستی و دودلی و تردید و ترس بیافریند، از ذهن خود بیرون کن. سرت را بسپار به خداوند و همه را از ذهنت بیرون کن... در آن لحظه این سر را عاریه بده به خداوند؛ خدایا این سر مال توست.»
باران
مهدی امینی فردی خیلی جسور، بی‌محابا و سخت، ولایت مدار بود. خیلی به شهید امینی پیشنهاد می‌دادند که با منافقین یک جوری می‌شود کنار آمد. اما ایشان قبول نمی‌کردند و می‌گفتند با منافقین فقط باید جنگید.
باران
تعبیری که شهید بزرگوار محلاتی بعد از شهادت ایشان کردند، دقیقاً همین نکته را تاکید کردند که آقامهدی مظهر غضب الهی بود بر دشمنان خدا.»
باران
خیلی ساکت و آرام بود. خیلی حرف نمی‌زد ولی یک نکته‌ایی که می‌گفت یا یک نظری که می‌داد، حکیمانه بود.
باران

حجم

۱٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۴۶ صفحه

حجم

۱٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۴۶ صفحه

قیمت:
۹,۵۰۰
تومان