بریدههایی از کتاب ذهن خالی
۳٫۷
(۴۹۱)
یه چیزی رو تا جایی که میشه باید برای حفظ کردنش تلاش کنی، ولی وقتی از دستش دادی دیگه ناراحتی نداره. از دست رفته! خودت رو هم که بکشی بر نمیگرده ...
Aysan
وقتی ته چاهی بودم و بهاین میاندیشیدم که چه چیز مرا به تهاین چاه انداخته با تمام وجود دلم میخواست به یاد بیاورم!
ای کاش میدانستم خطا کردن در نادانی خیلی بهتر است به یاد بیاوری و بدانی خطا کردهای آنهم دانسته!
رنجاندهای با میل ...
نخواستهای در اوج خواستن و ...
شکستهای! شکستهای و نابود کردهای، در اوج شکستن خود!
حالا در جایی ایستادهای که برای دانستن دلیل همه چیز فقط کافیست در آینه بنگری ... آری دلیل همه چیز همان است که میبینی.
Josee
اون فرشته آسمونی از اول هم جاش روی زمین نبود ...
helya.B
یه چیزی رو تا جایی که میشه باید برای حفظ کردنش تلاش کنی، ولی وقتی از دستش دادی دیگه ناراحتی نداره. از دست رفته! خودت رو هم که بکشی بر نمیگرده ...
Barsad
- اگه میشد تغییر رشته بدم حتما پلیس میشدم، شغلتون رو خیلی دوست دارم!
پوزخندی زد و گفت:
- از بیرون پر از هیجانه و از درون بازی با جون!
mahdeih
من و احساسم خوش بودیم تا اینکه اون پیداش شد
helya.B
بعضی وقتا آدم فقط نیاز به یه تکیه گاه داره، بقیه اش مهم نیست.
ghazaleh
قهقهه زد، از ته دل، چقدر خندههاش رو دوست داشتم، چقدر شیرین میخندید و چقدر این شیرینی دلم رو میلرزوند.
helya.B
لبخندش همیشه و همیشه برای خود منه ..
خورشیدِ تاریک"
اینهمه امید رو به قول خودت از کجا دانلود کردی؟ یعنی اگه بخوان تو رو بکشن به همین
Nazi
همین جا موهای ارنواز توی دستش بود، داشت گردنش رو میبرید. مامانش افتاده بود، چاقو توی گلوش بود، باباش هم افتاده بود. ولی ارنواز، چشماش باز بود، به من خیره شده بود ...
خورشیدِ تاریک"
یه چیزی رو تا جایی که میشه باید برای حفظ کردنش تلاش کنی، ولی وقتی از دستش دادی دیگه ناراحتی نداره. از دست رفته! خودت رو هم که بکشی بر نمیگرده ...
ARASTEH
- نمیخوام ببخشیم، نبخشم، انتظار ندارم، لایقش نیستم اصلاً ولی بگو چی کار کنم؟ دارم میسوزم فرزام! به خدا ...
شبنم
الان انگار همهاین کارا هزار بار بیشتر از قبل تر ها با ارزش شده بودن برام. مثل یه آدم پشت کنکوری که هزار تا برنامه برای خودش میچینه و همش به خودش وعده میده بذار کنکورم رو بدم فلان کار رو میکنم. حیف که الان نمیشه. ولی بعد از کنکور انگار همش از یادش میره. هیچ وقت قدر چیزی که داریم رو در لحظه نمیدونیم.
Fatmeh _h
پسره که استوار خطاب شده بود پا کوبید و رفت سمت در، فرزام نگاهی به من کرد و گفت:
- همراهش برو، توجیح شده.
هه - نون
اصلاً من روی زمین یه موجود ثبت شده ام یا اینکه یهو در آسمون باز شده و افتادم پایین؟! خسته ام خدا
کاربر ۳۲۳۴۴۰۸
ماشین ها به سرعت از کنارمون رد میشدن و تازه وقتی رد میشدن میشد تشیخص بدی چه ماشینی بوده، وقتی میرفتن جلو، وقتی فاصله میگرفتن. شاید بعضی وقتا آدما هم همینطور میشدن، کنارت مییومدن، همراهت بودن، فکر میکردی دوستن، تازه وقتی فاصله میگرفتن وقتی ازت سبقت میگرفتن وقتی جات میذاشتن اونجا بود که انگار پرده از جلوی چشمت برداشته میشد و ماهیت واقعیشون رو میدیدی
ryhn_rj
حجم
۶۲۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۷۸۴ صفحه
حجم
۶۲۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۷۸۴ صفحه
قیمت:
۱۳۰,۰۰۰
تومان