بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب غم‌نامه‌ی کودک تیزهوش | طاقچه
تصویر جلد کتاب غم‌نامه‌ی کودک تیزهوش

بریده‌هایی از کتاب غم‌نامه‌ی کودک تیزهوش

نویسنده:آلیس میلر
انتشارات:نشر دانژه
امتیاز:
۴.۳از ۸ رأی
۴٫۳
(۸)
«هرگز از مرگ نهراسید، از زندگی بترسید که در آن زندگی نکرده اید»
Z.SH
پشت هر دیکتاتور ترسناک و کشتار دسته جمعی و ترور، بدون استثنا یک کودک بسیار خوار و تحقیر شده وجود دارد که تنها در نتیجهٔ انکار مطلقِ احساسش در ناتوانی مطلق به سر می‌برد.
samane mosavi
وقتی زنی - حتی تحصیل‌کرده - تمام نیازهایش را در ارتباط با مادرش سرکوب می‌کند، زمانی آن نیازها از اعماق ناخودآگاهش بیدار می‌شود و او سعی می‌کند تا آنها را از طریق کودکش برآورده سازد.
Z.SH
کودکی در دوسالگی، وقتی که در خانه تنهاست و سربازان به زور وارد می‌شوند و همه جا را زیر و رو می‌کنند، به آرامی و بدون هیچ داد و فریادی از این تجاوز وحشتناک رنج می‌برد. همهٔ این افراد هنر تجربه نکردن احساسات را به خوبی در خود پرورانده‌اند، چون یک کودک فقط زمانی می‌تواند احساساتش را تجربه کند که فردی در کنارش باشد که او را به طور کامل قبول داشته باشد و درک کند و از او حمایت نماید. اگر چنین شخصی وجود نداشته باشد و کودک احساس کند که در صورت تجربهٔ احساساتش، عشق مادری یا جایگزین آن را از دست می‌دهد، هیجاناتش را سرکوب می‌کند.
Z.SH
آیا عشق مادری نه کوچک‌ترین بلکه حیاتی‌ترین چیزی است که بسیاری از افراد برای به دست آوردنش باید بهای سنگینی بپردازند، و حتی ممکن است بهای آن به قیمت از دست دادن خودِ حقیقی‌شان باشد؟
کاربر ۱۱۸۹۶۲۱
برای فردی که در کودکی مجبور بود احساسات واقعی‌اش را از خود و دیگران پنهان کند، این گام نخست به سوی هوای آزاد، اضطراب زیادی تولید می‌کند، با وجود این، او نیاز زیادی برای دور انداختن محدودیت‌های گذشته احساس می‌کند.
Minerva
افراد «خودبزرگ‌بین» هیچ‌گاه آزاد نیستند: نخست، چون بیش از اندازه به تحسین دیگران وابسته‌اند. و دوم، چون حرمت نفس آنها بسته به توانایی‌ها، اعمال، و موفقیت‌هایی است که ممکن است ناگهان با شکست مواجه شوند.
پویا پانا
«هرگز از مرگ نهراسید، از زندگی بترسید که در آن زندگی نکرده اید»
Aida
آیا می‌توانیم کاملاً خود را از توهمها رها کنیم؟ گذشته به ما نشان می‌دهد که توهم‌ها همه جا و در همهٔ زندگی‌ها وجود دارند، شاید دلیل وجود آنها این باشد که انسان نمی‌تواند حقیقت را تحمل کند.
پویا پانا
آزادی ما مشروط به آن است که دیگر قربانیان ناهشیار گذشته نباشیم و به افرادی مسئول تبدیل شویم که از گذشتهٔ خود آگاهند و می‌توانند با آن زندگی کنند. بیشتر مردم دقیقاً عکس این عمل می‌کنند. آنها نمی‌دانند که گذشتهٔ ما عملکردهای فعلی ما را تعیین می‌کند، و نمی‌خواهند چیزی از گذشته‌شان بدانند. آنان هنوز هم در دوران کودکی سرکوب‌شدهٔ خود زندگی می‌کنند (این سرکوبی ناآگاهانه اتفاق افتاده است)، و غافلند از اینکه دیگر آن شرایط وجود ندارد.
عبدالوهاب
بی‌احترامی، سلاح فرد ضعیف و دفاعی در برابر احساس تنفر و اضافی بودن شخص است که می‌تواند خاطرهٔ اتفاقاتی را درگذشتهٔ سرکوب‌شدهٔ فرد برانگیزد.
zari
همیشه در پسِ «خودبزرگ‌بینی»، افسردگی نهفته است و در پشت یک روحیهٔ افسرده نیز اغلب حس ناخودآگاهی (یا آگاه اما شکافته شده) از گذشته‌ای غم‌انگیز پنهان است. درحقیقت، خودبزرگ‌بینی دفاعی در برابر افسردگی است و افسردگی دفاعی در برابر درد و رنج عمیق از دست دادن «خود» است که نتیجهٔ انکار است.
پویا پانا
زنانی که نوک سینه‌های خود را برای آویزان کردن حلقه سوراخ می‌کنند و برای عکاسان روزنامه‌ها ژست می‌گیرند مغرورانه می‌گویند که هیچ دردی احساس نکرده‌اند و این کار برایشان نوعی سرگرمی است. اما از صحبت‌هایشان این حقیقت برداشت می‌شود که آنها در کودکیِ خود آموخته‌اند که احساس درد را در خود سرکوب کنند و امروز هر کاری می‌کنند تا رنجشی را که در کودکی به خاطر تجاوز جنسی پدرشان احساس کرده بودند، دوباره تجربه نکنند، چون در آن زمان به‌عنوان یک دخترکوچولو مجبور بودند آن را به منزلهٔ سرگرمی تلقی کنند.
مری و راه های نرفته اش
تحسین، تنها ارضای جایگزین نیازهای اولیه برای احترام، درک و جدی تلقی شدن است، نیازهایی که از ابتدای دوران کودکی به صورت ناخودآگاه و نهفته باقی مانده‌اند. اغلب، کل زندگی صرف چنین جایگزینی می‌شود. تا زمانی‌که این نیاز حقیقی احساس و درک نشود، تلاش برای یافتن نشانهٔ عشق ادامه می‌یابد.
پویا پانا
دختر بالغی که تحقیر شده است، اگر به هیچ وسیله‌ای نتواند از باری که بر دوشش گذاشته شده نجات یابد، انتقام خود را از کودکانش می‌گیرد. او این کار را پنهانی و بدون ترس از تلافی شدن انجام می‌دهد، چون کودکانش نمی‌توانند به کسی چیزی بگویند.
پویا پانا
از آنجا که نمی‌توانیم گذشته را تغییر دهیم، جلوی آسیب‌هایی که در دوران کودکی به ما وارد شده است را نیز نمی‌توانیم بگیریم. با وجود همهٔ اینها، می‌توانیم خود را تغییر دهیم. ما می‌توانیم خود را اصلاح کنیم و یکپارچگی و انسجام از دست رفته‌مان را با تعمقی بیشتر به دانشی که در وجود ما ذخیره شده است، و هشیارانه کردن دوبارهٔ آن به دست آوریم. گرچه پیمودن این مسیر آسان نیست، اما تنها راهی است که به وسیلهٔ آن می‌توانیم از زندان نامرئی و بی‌رحم کودکی‌مان بیرون آییم.
عبدالوهاب
حتی یک لحظه آرامش را برای خود جایز نمی‌داند، چون ممکن است احساس تنهایی و رنج دوران کودکی‌اش تکرار شود، و او از آن احساس بیشتر از مرگ می‌ترسد. این زن همیشه در حال فرار از گذشته‌اش است، مگر زمانی که متوجه شود آگاهی از احساسات گذشته نه تنها کشنده نیست، بلکه رهایی‌بخش هم هست.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
یک کودک فقط زمانی می‌تواند احساساتش را تجربه کند که فردی در کنارش باشد که او را به طور کامل قبول داشته باشد و درک کند و از او حمایت نماید.
Dear Moon
آیا خدا نمی‌تونه مثه آدم بزرگ‌ترا و قدرتمندا، برا منم یه راه یا کلکی پیدا کنه؟ مثه بزرگ‌ترا و قدرتمندا که همیشه تو آخرین لحظه‌ها راهی پیدا می‌کنن و برگ برنده‌ای رو می‌کنن و آخرش با نقاب دروغکی مهربونی، بدون اینکه منو جدی بگیرند، آدمو شرمنده و تحقیر می‌کنند. هرمان هسه، قلب کودک
پویا پانا
افرادی که درکودکی خیلی جلوتر از والدینشان بودند و همیشه توسط آنها تحسین می‌شدند، اما باید به تنهایی مشکلاتشان را حل می‌کردند، تأثیر کاملاً متفاوتی بر اطرافیانشان دارند. به نظر می‌رسد که این افراد نیروی عقلی‌شان را به رخ ما می‌کشند، و از ما می‌خواهند که با ابزار عقلی با هر احساس ضعفی مبارزه کنیم. در حضور آنها فرد احساس می‌کند به عنوان شخصی معرفی می‌شود که با مشکلات غیرقابل درک مواجه است. درست همان‌طور که والدین این افراد مشکلاتشان را در کودکی نشناختند، آن کودکان نیز همیشه مجبور بودند در حضور والدین، خود را فردی قوی جلوه دهند.
Minerva
کودکی که مورد عشق و محبت قرار گیرد، از همان ابتدای تولد معنی عشق را درک می‌کند. کودکی مثل من که مورد بی‌اعتنایی، بهره‌کشی، و بدرفتاری قرار گیرد آن را نمی‌فهمد. چون هیچ وقت شانس آموختنش را نداشته است.
zari
برای مبارزه با بیماری‌های روانی فقط یک سلاح پایدار داریم و آن کشف حقیقت دربارهٔ هیجانات دوران کودکی منحصربه‌فرد خودمان است.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
یک کودک فقط زمانی می‌تواند احساساتش را تجربه کند که فردی در کنارش باشد که او را به طور کامل قبول داشته باشد و درک کند و از او حمایت نماید.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
زندگی در کنار زندانبانان باعث رشد خلاق نمی‌شود.
Dear Moon
«هرگز از مرگ نهراسید، از زندگی بترسید که در آن زندگی نکرده اید»
Hessam Shahbazi
«هرگز از مرگ نهراسید، از زندگی بترسید که در آن زندگی نکرده اید»
کاربر ۷۰۲۶۸۱۱
از آنجا که نمی‌توانیم گذشته را تغییر دهیم، جلوی آسیب‌هایی که در دوران کودکی به ما وارد شده است را نیز نمی‌توانیم بگیریم. با وجود همهٔ اینها، می‌توانیم خود را تغییر دهیم. ما می‌توانیم خود را اصلاح کنیم و یکپارچگی و انسجام از دست رفته‌مان را با تعمقی بیشتر به دانشی که در وجود ما ذخیره شده است، و هشیارانه کردن دوبارهٔ آن به دست آوریم. گرچه پیمودن این مسیر آسان نیست، اما تنها راهی است که به وسیلهٔ آن می‌توانیم از زندان نامرئی و بی‌رحم کودکی‌مان بیرون آییم.
عبدالوهاب
«هرگز از مرگ نهراسید، از زندگی بترسید که در آن زندگی نکرده اید»
مری و راه های نرفته اش
بیشتر مردم دقیقاً عکس این عمل می‌کنند. آنها نمی‌دانند که گذشتهٔ ما عملکردهای فعلی ما را تعیین می‌کند، و نمی‌خواهند چیزی از گذشته‌شان بدانند. آنان هنوز هم در دوران کودکی سرکوب‌شدهٔ خود زندگی می‌کنند (این سرکوبی ناآگاهانه اتفاق افتاده است)، و غافلند از اینکه دیگر آن شرایط وجود ندارد. خاطرات ناخودآگاه و احساسات و نیازهای سرکوب‌شده‌ای آنها را هدایت می‌کند که تقریباً همهٔ فعالیت‌هایشان، چه آنهایی که انجام می‌دهند و چه آنهایی که نمی‌توانند انجام دهند، را تعیین می‌کنند. بسیاری از افراد به خاطر سرکوب کردن ناخودآگاه سوءاستفاده‌های بی‌رحمانه‌ای که در کودکی تحمل کرده‌اند، زندگی خود و دیگران را به نابودی می‌کشند. آنها عطشی ناخودآگاه برای انتقام‌گیری در خود احساس می‌کنند و به همین علت با کارهای خشونت‌آمیز خود، خانه وکاشانهٔ مردم را می‌سوزانند و حتی آنان را مورد تهاجم جسمانی قرار می‌دهند. در واقع، این اعمال تبهکارانه برای پنهان کردن حقیقت خود از خودشان انجام می‌شود، زیرا آنها نمی‌خواهند احساس ناامیدی ناشی از تحمل اذیت و آزار در کودکی را دوباره تجربه کنند.
مری و راه های نرفته اش
در طول درمان کودک تنها و کوچکی که پشت این موفقیت‌ها پنهان شده است بیدار می‌شود و می‌پرسد: اگر من در نظر شما غمگین، نیازمند و عصبانی بودم، چه اتفاقی می‌افتاد؟ عشق و علاقهٔ شما چه می‌شد؟ خب، من همهٔ اینها بوده‌ام. منظورم این نیست که مرا دوست نداشتید، بلکه شما آن کسی را دوست داشتید که من وانمود می‌کردم هستم. کودکی خوش‌رفتار، قابل‌اعتماد، دلسوز، فهمیده و مفید که در حقیقت، اصلاً کودک نبوده است. کودکی من چه شده است؟ آیا آن را از من دزدیده‌اند؟ هیچ وقت به کودکی‌ام برنخواهم گشت. هیچ وقت نمی‌توانم آن را جبران کنم.
Minerva

حجم

۱۳۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۶۵ صفحه

حجم

۱۳۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۶۵ صفحه

قیمت:
۲۸,۵۰۰
تومان