بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب خوشه‌های خشم | طاقچه
تصویر جلد کتاب خوشه‌های خشم

بریده‌هایی از کتاب خوشه‌های خشم

۴٫۳
(۶۴)
فقط یه‌چیز تو این دنیاست که من ازش مطمئنم، اونم اینه که هیشکی حق نداره با زندگی بقیه بازی کنه. هر کاری خواست با زندگی خودش بکنه. می‌تونه کمکشون کنه؛ اما حق نداره بهشون بگه چه‌کار کنن و چه‌کار نکنن.»
نسیم رحیمی
اگه محتاج کمک شدی، همیشه باید بری سراغ مردم فقیر. فقط اونا هستن که دست آدمو می‌گیرن... فقط اونا.»
نسیم رحیمی
هر اعتصاب ـهرچند کوچک و ناچیزــ گواه بر این است که گام‌ها درحال برداشته‌شدن هستند.
نسیم رحیمی
بیش‌تر موعظه‌ها درباره‌ی آدمای فقیر بیچاره‌ست. می‌گه که اگه هیچی ندارین، اشکالی نداره، فقط دست رو دست بذارین و ککتون نگزه. عوضش وقتی رفتین اون دنیا، بهتون تو بشقابای طلایی بستنی می‌دن
parya namvar
«موضوع این نیست که می‌تونیم یا نه؟ موضوع اینه که می‌خوایم یا نه؟ اگه بنا به تونستن باشه، خب... هیچ کاری نمی‌تونیم بکنیم
نسیم رحیمی
در نظر یه مرد، زندگی با جهش پیش می‌ره... بچه‌ای به‌دنیا می‌آد و آدمی می‌میره، این یه جهشه. صاحب مزرعه می‌شه و مزرعه‌شو از دست می‌ده و اینم یه جهشه؛ ولی زن، زندگی رو مثل یه جریان می‌بینه، مثل یه نهر با گردابای کوچیک، آبشارای کوچیک؛ ولی رودخونه به‌هرحال راهشو می‌ره. یه زن به تمام زندگی به‌همین چشم نگاه می‌کنه. قرار نیست با مردن ما همه‌چیز تموم بشه. زندگی آدما ادامه داره... ممکنه یه‌کمی تغییر کنه؛ اما به مسیرش ادامه می‌ده.»
کاربر ۱۴۲۹۴۸۱
وقتی کسی هنوز بهت حمله نکرده، لازم نکرده گارد بگیری
Sara
وقتی چیزی زیادی خوبه، من ترس برم می‌داره
Sara
عضله‌ها برای کارکردن و مغزها برای خلق‌کردن بالاتر از نیازهای ابتدایی انسان درد می‌کشند.
نسیم رحیمی
«به‌هرحال، شما باید کاری رو که ازتون ساخته‌ست انجام بدین. تنها چیزی که باید بهش توجه داشته باشین، اینه که هر دو قدمی که به جلو برمی‌دارین، ممکنه یه‌قدم بیاین عقب؛ اما محاله دو قدم بیاین عقب.
نسیم رحیمی
جود پرسید: «و اون چیه؟» کیسی با خجالت به او نگاه کرد. ــ فقط یه‌وقت حرفم بهت برنخوره‌ها، باشه؟ جود گفت: «من تا وقتی با مشت نخوابونی تو دماغم بهم برنمی‌خوره. حالا بگو نتیجه‌گیریت چی بود؟» ــ من درمورد روح‌القدس و مکتب مسیح به یه نتیجه‌ای رسیدم. به این فکر کردم که چرا همش باید آویزونِ خدا و مسیح بشیم؟ بعدش به این نتیجه رسیدم که شاید روح‌القدس، روح همهٔ مردا و زنایی باشه که بهشون عشق می‌ورزیم؛ یعنی همون روح خود انسان باشه. شاید ارواح همهٔ ما آدما، بخش کوچیکی از یه روح عظیم باشه. خلاصه همون‌جا نشستم و خوب بهش فکر کردم که یه‌دفعه... همه‌چیو فهمیدم. از ته قلبم فهمیدم که این فکر حقیقته و هنوزم که هنوزه می‌دونم که حقیقته.
Tara
کودکان بیرون می‌رفتند؛ اما این‌بار نه برای لابه؛ بلکه برای دزدی و مردان با بدن‌هایی نزار بیرون می‌رفتند تا شاید بتوانند چیزی بدزدند. کلانترها پلیس‌های بیش‌تری را با ادای سوگند انجام وظیفه به استخدام درآورده و تفنگ‌های شکاری جدیدتری به مقام‌های بالادست سفارش دادند و مردمِ راحت در خانه‌های محکم و استوار، ابتدا در درون خود حس رقت و پس‌از آن، بی‌میلی و درنهایت نفرت از مهاجران احساس کردند.
حیدر
«شکستن، از هر کسی برمی‌آد؛ ولی یه مرد نباید بشکنه.»
نسیم رحیمی
«زنا بهتر از مردا خودشونو تغییر می‌دن. زن تموم زندگیش تو دستشه. مرد تمام زندگیش تو سرشه.
نسیم رحیمی
«آدم به محل زندگیش عادت می‌کنه، دل‌کندن ازش سخت می‌شه. آدم به یه طرز فکرم عادت می‌کنه، ول‌کردن اونم سخته
محسن
«آره، تو بهتره حرف بزنی. گاهی‌وقتا یه آدم غمگین می‌تونه غمو از توی دهنش بریزه بیرون. گاهی‌وقتا کسی که قصد کشتن کسی رو داره، می‌تونه میل به قتلو از دهنش بریزه بیرون و دیگه دستشو به خون آلوده نکنه. کار درستی کردی. تا وقتی می‌تونی خودتو آروم کنی، قصد جون کسی رو نکن
محسن
«چون سحرخیزی پیشه کنی، هم‌چون پرنده در اوج پیشه کن و بلندپرواز، نه چونان کرم خزنده در ذلت.»
لیلا
بذار یه چیزی رو که تو زندون یاد گرفتم بهت بگم. نباید همش به این فکر کنی که کی قراره آزاد بشی؛ وگرنه دیوونه می‌شی. باید هر روز، فقط به همون روز فکر کنی و فرداش هم به همون روز، یا مثلاً به بازی روز شنبه. این کاریه که باید بکنی. زندونیای قدیمی، همه همین کارو می‌کنن. زندونیای جوونِ تازه‌وارد، مدام دارن سرشونو می‌کوبن به در سلول. همش به این فکر می‌کنن که دورهٔ حبسشون چه‌قدر قراره طول بکشه. چرا تو هم همین کارو نمی‌کنی؟ هر روز فقط به همون روز فکر کن.
Kourosh Moradian
من نمی‌آم. این ولایت جای خوبی نیست؛ ولی ولایت خودمه. نه... شماها برین. منم می‌مونم همین‌جا که مال همین‌جام
Sara
کاسب چاره‌ای نداره جز این‌که دروغ بگه و کلک بزنه؛ اما خودش اسم کارشو چیز دیگه‌ای می‌ذاره. اینه که اهمیت داره. اگه بخوای اون تایرو بدزدی، بهت می‌گن دزد؛ اما اون می‌خواست چهار دلارتو در ازای یه تایر خراب بدزده. اونا به این می‌گن کاسبی
Sara
در درون این مردم، خوشه‌های خشم شکل گرفته، آماس کرده و برای فصل خوشه‌چینی، مهیا می‌شود
مسعود حامدیان کیش
«منم گناه کردم. همه گناه می‌کنن. گناه یه‌چیزیه که آدم خیلی ازش مطمئن نیست. اونایی که از همه‌چی مطمئنن و هیچ گناهی ازشون سر نزده... خب، همچی لامصبایی رو... اگه من خدا بودم، با اردنگی از بهشت می‌نداختمشون بیرون! یه‌لحظه هم تحملشون نمی‌کردم!»
نسیم رحیمی
اگر شماهایی که مالک چیزهایی هستید که باید مال مردم باشد، قادر به درک این موضوع بودید، شاید... شاید امکانش بود که از سرنوشت‌شان بگریزید. اگر می‌توانستید، علت را از معلول جدا کنید، اگر می‌دانستید که پِین، مارْکس، جفرسون و لنین، همه معلول بودند و نه علت، شاید بقا می‌یافتید؛ اما این چیزی است که شما از فهم و درکش عاجزید؛ چرا که خصیصه‌ی مالکیت، شما را تا ابد در «من» منجمد کرده و تا ابد از «ما» جدا می‌سازد.
ندا آزادی
اونا به‌کمک نیاز دارن و هیچ موعظه‌ای نمی‌تونه به‌دادشون برسه. وقتی زندگی‌شون شبیه زنده‌ها نیست، بهشون امید به بهشت بدم؟ از روح‌القدس براشون بگم، درحالی‌که روح خودشون سقوط کرده و ماتم گرفته؟ اونا به‌کمک نیاز دارن. باید یکی زنده نگهشون داره، قبل‌از اون‌که بمیرن.»
Tara
مردمی که به‌عمرشان گرسنگی را تجربه نکرده بودند، اینک با نگاه‌های گرسنگان، چشم در چشم شدند. مردمی که هرگز عطش خواستن چیزی در وجودشان زبانه نکشیده بود، حالا زبانه‌های نیاز را در چشمان کوچ‌نشینان می‌دیدند و ساکنان شهرها و حومه‌نشینان، گرد هم آمده و به دفاع برخاستند و آن‌ها به‌خودشان اطمینان قلبی دادند که آن‌ها «خوب» و مهاجمان «بد» هستند؛ درست همان کاری که هر انسانی پیش از واردِجنگ‌شدن باید انجام دهد.
Tara
وقتی توده‌ی مردم، گرسنه و سرمازده شوند، آنچه را که نیاز دارند، به‌زور خواهند گرفت و هم‌چنین این حقیقت کوچک که در دل تاریخ فریاد کشیده می‌شد: سرکوب، تنها اراده و هم‌بستگی سرکوب‌شوندگان را تقویت خواهد کرد.
sh.tavakoli
هم‌چنین این حقیقت کوچک که در دل تاریخ فریاد کشیده می‌شد: سرکوب، تنها اراده و هم‌بستگی سرکوب‌شوندگان را تقویت خواهد کرد.
n bagheri
قانون‌ها عوض می‌شن؛ ولی بایدها و نبایدها سرجاشون می‌مونن.
Anonymous
هم‌چنین این حقیقت کوچک که در دل تاریخ فریاد کشیده می‌شد: سرکوب، تنها اراده و هم‌بستگی سرکوب‌شوندگان را تقویت خواهد کرد.
Anonymous
سیصدهزارنفر گرسنه و بیچاره، اگر خودشان را می‌شناختند، زمین‌ها مال آن‌ها می‌شد و تمام گازهای اشک‌آور و تمام سلاح‌های دنیا هم جلودارشان نبود
Anonymous

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۷۰۴ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۷۰۴ صفحه

قیمت:
۷۹,۰۰۰
تومان