اولین جملهٔ هر داستانی یک کارکرد بنیادین دارد. هدف اولیه و قطعی آن ــ علاوهبر هر کارکرد یا هدف دیگری که ممکن است داشته باشد ــ این است که خواننده را وادار کند جملهٔ دوم را هم بخواند. پاراگراف اول نیز باید خواننده را وا دارد که پاراگراف دوم را بخواند و الی آخر.
S
هر چیزی را که به داستان تعلق ندارد، کنار بگذارید.
shina.khosravi
سؤال بعدی: چرا یک داستان ساکن میماند؟
بیشتر وقتها ایرادْ فقدان ابتکار است.
شخصیت مرکزی ابتکار ندارد یا کم دارد. در رویارویی با یک مشکل یا یک فاجعهٔ بالفعل یا بالقوه مینشیند و ناخنهاش را میجود و منتظر میماند تا رویدادها خودشان رخ دهند.
کاری که او باید بکند، این است که کاری بکند. باید توپ را بقاپد، با آن بدود و جلو برود.
کاری نکردن برای او گناه کبیره است. باور کنید.
طلا در مس
از طرف دیگر اگر سبک را به نفع داستان از بین ببرید، در حقیقت "خود" نویسندهتان را از بین بردهاید. ما نویسنده را میخوانیم یا داستان را؟ من معتقدم این دو تأثیر متقابلی روی یکدیگر دارند و هر کدام میتواند به ارتقای دیگری کمک کند. برای موفق شدن، منظور نویسنده باید هم پیدا و هم پنهان باشد.»
طلا در مس