بریدههایی از کتاب داستان های طنز سر خر آباد
۳٫۶
(۷)
کلام.
و حتی گاهی هم در ضد حال زدن پا را از حد و حدود معمولی فراتر نهاده جلو هر کس و ناکس سرم خراب می شد که، شیرم حلالت نباشد اگر زن نگیری. ببین شا عر چه قشنگ گفته:
........
در ایامی که بسکه حرامخوری باب شده است ومعدهٔ آدمها به لقمه حرام عادت کرده اگر کسی یک لقمه حلال بخورد دلش تا سی و سه سال در می کند، اگر کسی کلاغ قرمز را دید آدم صادق را هم خواهد دید.
Ms.vey
دردی ندارم آقای دکتر، فقط از زندگی سیر شده ام میخواهم خودکشی کنم با خودم گفتم کسی بهتر و آسانتر از تو آدم نمی کشد، مزاحم جنابعالی شدم، باور کنید آقای دکتر دوا و درمان شما در کشتن معجزه میکند، همین امروز در محله سرخرآبادیها هفت نفر از همین دواهای معجزه گر شما بوی الرحمانشان بلند شد و ریغ رحمت را سر کشیدند و عمرشان را به شما بخشیدند.
Ms.vey
اگر دختر حسن پولخوار را برای پسرم بگیرم از شما بهتر است.
***
مجلس تمام شد، از خوشحالی زیاد بزغاله توی شکمم جست و خیز می کرد و قند تو دلم آب می شد، خیلی خیلی خیلی و خیلی خیلی بیشتر از خیلی خیلی می شنگیدم. و گل از گلم می شگفت.
فال بد زده بودم و برعکس حال خوب نصیبم کرد.
شاد و شنگول، گفتم خدا شری بدهد که خیر ما در آن باشد.
می خواستم صورت زرد و چهره استخوانی و مثل آدمهای شیره ای ام را بوس بوس کنم که نشد چرا که اگرمثل شیره ایها نبودم مجلس به اینجا ختم نمی شد و شاید کار ازدواج به نتیجه می رسید و الان طوق لعنت به گردنم افتاده بود.
........
گفتم نره گفت بدوش!
چاره ای نبود، مادر بود و احترامش واجب، در ثانی زور هم خیلی پر زور بود و گردنِ شکستهٔ من هم که ازدرد روزگار از خواهرزادهٔ عنکبوت لاغرتر و بیحالتر شده بودم و از ضعف موش از دهانم بلغور می دزدید از مو باریکتر، خلاصه شدم گوسفند تسلیم و ریش و قیچی به دستِ مبارک او دادم و گفتم هر چه آن خسرو کند شیرین بود و دیگر لام تا کام هم حرف نزدم.
........
لذت دنیا زن و دندان بود
بی زن و دندان جهان زندان بود
........
خاطره هایی از پزشکی پزشکان
برای این که در تجلیل و تکریم و تمجید بعضی از پزشکان عزیز سنگ تمام بگذارم و کم نگذارم و حق مطب را چنان که باید وشاید ادا کنم چند خط از کتاب دیگرم به نام تقی خنده، ملانصرالدین جدید در این جا تقدیم عزیزان خواننده می کنم باشد که قبول افتد و در نظر آید.
........
با استناد به این ضرب المثل که همراهی و همقدمی دو تن راه و فشار راه را کمتر می کند مرا هم که رفیق شفیقِ گرمابه و گلستانش میپنداشت و چند صباحی هم حتی در رفاقت شورت و شلوارمان هم مشترک بود یک چند نصحیتگری کرد و هزار و یک جور به گوشم وِرد خواند و انواع طلسمات و اقسام جادو جمبلهای ابوالعجایب به کارم برد بلکه از خیر درس بگذرم و قید کلاس رفتن و عالِم شدن را بزنم و در این راه نامعلوم و پر از ریسک همراه و همگامش شوم که هر چه زد تیرش به سنگ خورد
чаач
پس به قول پشت ماشین یوسف آباد، هرچه که میخواهی از خدا بخواه، بنده خرِ کیست؟
Mohammadii
اگر از درد بی گوشتی بمیرم
کلاغ از روی قبرستان نگیرم
Mohammadii
در روز و روزگاری که صداقت وجود ندارد و چیزی نیست جز یک موجود مودماغ و مزاحم صداقت پیشه کردن و صادق بودن آدم را هم از نان خوردن می اندازد و هم از زندگی.
در ایامی که بسکه حرامخوری باب شده است ومعدهٔ آدمها به لقمه حرام عادت کرده اگر کسی یک لقمه حلال بخورد دلش تا سی و سه سال در می کند، اگر کسی کلاغ قرمز را دید آدم صادق را هم خواهد دید.
Mohammadii
پس به قول بابام از قول بابای بابابزرگ بابای بابام در روز و روزگاری که صداقت وجود ندارد و چیزی نیست جز یک موجود مودماغ و مزاحم صداقت پیشه کردن و صادق بودن آدم را هم از نان خوردن می اندازد و هم از زندگی.
در ایامی که بسکه حرامخوری باب شده است ومعدهٔ آدمها به لقمه حرام عادت کرده اگر کسی یک لقمه حلال بخورد دلش تا سی و سه سال در می کند، اگر کسی کلاغ قرمز را دید آدم صادق را هم خواهد دید.
Mohammadii
آن هم دستشویی مردم، باز اگر مال خودت باشد یک چیزی، مثل تُف هر کس که در دهان خودش شیرین می شود. قابل تحمل است اما از مردم، وای که خدا قسمت گرگ بیابان هم نکند.
чаач
منی که آب را هم پُف می کردم و می خوردم، از شنیدن اسم آن هم چِندِشم میشد انگار پیرهن شلوار پرگند و بو و پرکثافت اصغر سه پلشت را توی شکمم میشستند، با چهرهای اَجَق وَجَق هرچه در شکمم بود میخواستم بالا بیاورم، چند تا عُقعُق هم کردم. اما هرچه خواستم بالا بیاورم انگار پایین بردم و مسئله ختم به خیر شد.
чаач
حجم
۷۶٫۴ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
حجم
۷۶٫۴ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
قیمت:
۷,۰۰۰
تومان