بریدههایی از کتاب مزرعهی حیوانات
۴٫۵
(۱۸۸)
دیگر عادتشان شده بود که هروقت یک جای کاری خراب میشد، آن را تقصیر اسنوبال بیندازند.
این دیگه کیه؟!؟
همهٔ حیوانات با هم برابرند
ولی بعضی حیوانات از بقیه برابرترند.
Ben.Ali
اصلا گوش به حرف کسانی ندهید که میگویند انسان و حیوان منافع مشترکی دارند، یا پیشرفت این به پیشرفت آن منجر میشود. اینها همهاش دروغ است. انسان جز منافع خودش به منفعت هیچ موجود دیگری فکر نمیکند. پس بگذارید میان ما حیوانات اتحاد کامل برقرار شود و در این مبارزه پشت هم باشیم. همهٔ انسانها دشمن ما هستند. همهٔ حیوانات رفیق ما هستند.»
مهندس
دوازده صدا داشتند با عصبانیت فریاد میکشیدند و همهٔ آنها شبیه یکدیگر بودند. حالا دیگر کاملا واضح بود که چهرهٔ خوکها چه تغییری کرده است. حیوانات از پنجره به خوکها و بعد به آدمها، و از آدمها به خوکها، و دوباره از خوکها به آدمها نگاه میکردند؛ ولی دیگر نمیتوانستند تشخیص دهند که خوک کدام است و آدم کدام.
کاربر ۱۵۵۹۴۶۰
همین مزرعهٔ خودمان بهتنهایی میتواند زندگی یکدوجین اسب و بیست گاو و صدها گوسفند را تأمین کند؛ و همهٔ آنها هم چنان زندگی آسوده و مرفهی داشته باشند که الان حتی به خواب هم نمیبینیم. پس چرا همچنان در این شرایط نکبتبار زندگی میکنیم؟ به این دلیل که تقریبآ همهٔ دسترنجمان را انسانها به غارت میبرند. رفقا، راهحل همهٔ مشکلات ما همین است. همهاش در یک کلمه خلاصه میشود ــ انسان. انسان تنها دشمن واقعی ماست. انسان را از صحنهٔ روزگار محو کنید، ریشهٔ گرسنگی و بیگاری تا ابد خشکانده میشود.
انسان تنها موجودیست که مصرف میکند بیآنکه تولید کند. انسان شیر نمیدهد، تخم نمیگذارد، قدرت کشیدن گاوآهن را ندارد، سرعتش آنقدر نیست که بتواند خرگوش بگیرد. با وجود این، انسان اشرف مخلوقات است
مهندس
گرسنگی و مشقت و ناامیدی، به گفتهٔ بنجامین، قانون تغییرناپذیر زندگی بود.
الهام بانوو
هیچچیز نبود که بتوانند زندگی کنونی خود را با آن مقایسه کنند؛ هیچچیزی در دست نداشتند، جز آمار و ارقام اسکوئیلر، که بدون استثنا نشان میداد همهچیز دارد روزبهروز بهتر و بهتر میشود.
ponyo
به دلایلی به نظر میآمد مزرعه ثروتمندتر شده است، بیآنکه خود حیوانات را ذرهای ثروتمند کرده باشد ــ البته بهاستثنای خوکها و سگها.
کاربر ۲۲۶۵۲۴۱
رفتهرفته معمول شد که هر دستاورد پیروزمندانه و هر یاری بخت مساعد را به ناپلئون نسبت بدهند. بسیار پیش میآمد که مرغی به مرغ دیگر میگفت: «تحت رهبری پیشوای ما، رفیق ناپلئون، من ظرف شش روز پنج تخم گذاشتهام.» یا اینکه دو گاو، همینطور که خوشخوشک از برکه آب میخوردند، ذوقزده میگفتند: «به برکت رهبری رفیق ناپلئون، این آب چه مزهٔ گوارایی دارد!»
Bahareh
من آموختم که شعارهای تبلیغاتی حاکمیتی خودکامه با چه سهولتی میتواند هدایت افکار روشنفکرانِ کشورهای دموکراتیک را در دست بگیرد.
Bahareh
اصلا گوش به حرف کسانی ندهید که میگویند انسان و حیوان منافع مشترکی دارند، یا پیشرفت این به پیشرفت آن منجر میشود. اینها همهاش دروغ است. انسان جز منافع خودش به منفعت هیچ موجود دیگری فکر نمیکند.
کاربر ۱۸۸۰۶۴۳
حیوانات از پنجره به خوکها و بعد به آدمها، و از آدمها به خوکها، و دوباره از خوکها به آدمها نگاه میکردند؛ ولی دیگر نمیتوانستند تشخیص دهند که خوک کدام است و آدم کدام.
An ordinary man
ناپلئون دستور داده بود که میبایست هفتهای یکبار مراسمی موسوم به «تظاهراً ت خودجوش» برگزار شود، با این هدف که مبارزهها و پیروزیهای «مزرعهٔ حیوانات» مورد تجلیل قرار گیرد.
امیررضا فخاریان
کارشان به دوره وزمانهای کشیده بود که هیچکس جرئت نمیکرد عقیدهاش را بر زبان بیاورد
mirzayi
دوازده صدا داشتند با عصبانیت فریاد میکشیدند و همهٔ آنها شبیه یکدیگر بودند. حالا دیگر کاملا واضح بود که چهرهٔ خوکها چه تغییری کرده است. حیوانات از پنجره به خوکها و بعد به آدمها، و از آدمها به خوکها، و دوباره از خوکها به آدمها نگاه میکردند؛ ولی دیگر نمیتوانستند تشخیص دهند که خوک کدام است و آدم کدام.
ZinBook
پیام من به شما این است، رفقا: قیام! البته من نمیدانم این قیام کی اتفاق میافتد، یک هفتهٔ دیگر یا صد سال دیگر، ولی این را میدانم، به همان وضوح که این کاه را زیر پای خودم میبینم، که دیر یا زود حقمان را میگیریم. رفقا، در مدت کوتاهی که از عمرتان باقی مانده، از این هدف یک لحظه هم چشم برندارید! و از همه مهمتر، پیام مرا به گوش همهٔ کسانی که بعد از شما به دنیا میآیند برسانید، تا نسلهای بعد هم آنقدر به این مبارزه ادامه دهند تا پیروز شوند.
الهام بانوو
کلوور حالا دیگر مادیان پیر تنومندی بود؛ مفاصلش خشک شده بود و چشمهایش زود قرمز و اشکآلود میشد. دو سال از سن بازنشستگیاش میگذشت، ولی تا آنوقت هیچ حیوانی عملا بازنشسته نشده بود.
کاربر ۲۲۶۵۲۴۱
به دلایلی به نظر میآمد مزرعه ثروتمندتر شده است، بیآنکه خود حیوانات را ذرهای ثروتمند کرده باشد ــ البته بهاستثنای خوکها و سگها. شاید دلیلش تا اندازهای این بود که تعداد خوکها و سگها خیلی زیاد بود.
ZinBook
یکبار هم که شده، بنجامین رضایت داد قانون خود را زیر پا بگذارد و نوشتهٔ روی دیوار را برای کلوور خواند. حالا دیگر فقط یک فرمان آنجا باقی مانده بود و بس:
همهٔ حیوانات با هم برابرند
ولی بعضی حیوانات از بقیه برابرترند.
از آن به بعد، دیگر عجیب به نظر نرسید که از فردای آن روز خوکها، که بر امور مزرعه نظارت داشتند، همگی تازیانه دستشان گرفته بودند.
ZinBook
در چنین حال وهوایی، مردم کوچه و بازار هیچ درک درستی از واقعیتهایی مانند اردوگاههای کار اجباری، تبعیدهای دستهجمعی، دستگیری افراد بدون محاکمه، سانسور مطبوعات، و غیره و غیره ندارند. هرآنچه این مردم دربارهٔ کشوری مانند اتحاد شوروی بخوانند، ناخودآگاه به مفاهیم (متعارف) انگلیسی تعبیر میشود و مردم در کمال سادگی دروغهای دستگاه تبلیغاتی نظام خودکامه را باور میکنند
Bahareh
ولی از رفاه و آسایشی که روزگاری اسنوبال وعدهٔ تحقق رؤیای آن را به حیوانات داده بود، یعنی اصطبلهایی با چراغ برق و آب سرد و گرم، و هفتهای سه روز کار، هیچ حرفی در میان نبود. ناپلئون چنین افکاری را مغایر با روح «مکتب جانوری» میدانست. به گفتهٔ او، خوشبختی واقعی در سختکوشی و زندگی ساده نهفته بود.
Bahareh
انسان تنها موجودیست که مصرف میکند بیآنکه تولید کند. انسان شیر نمیدهد، تخم نمیگذارد، قدرت کشیدن گاوآهن را ندارد، سرعتش آنقدر نیست که بتواند خرگوش بگیرد. با وجود این، انسان اشرف مخلوقات است. اوست که حیوانات را به کار وامیدارد، اوست که درازای این کار فقط قوت ناچیزی به آنها میدهد تا از گرسنگی نمیرند و مابقی را هم خودش تصاحب میکند. ما هستیم که زمین را شخم میزنیم و پِهِنِ ماست که زمین را حاصلخیز میکند. با وجود این، هیچکداممان آه در بساط نداریم.
الهام بانوو
از آن پس، علاوه بر شعار «بیشتر کار میکنمِ» شخصیاش، این سخن حکیمانه را هم سرلوحهٔ زندگی خود قرار داد: «همیشه حق با ناپلئون است.»
الهام بانوو
«چه اهمیتی دارد؟ یک آسیای بادی دیگر میسازیم. اگر دلمان بخواهد، شش تا آسیای بادی میسازیم. رفیق، تو قدر این کار درخشانی را که انجام دادهایم نمیدانی. دشمن همین زمینی را که الان رویش ایستادهایم تصرف کرده بود. و حالا ــ به برکت رهبری رفیق ناپلئون ــ ما تا وجب آخرش را پس گرفتهایم!»
باکسر گفت: «پس ما چیزی را که مال خودمان بوده پس گرفتهایم.»
اسکوئیلر گفت: «همین یعنی پیروزی ما.»
الهام بانوو
به خاطر شماست که این شیرها و سیبها را میخوریم. میدانید اگر ما خوکها نتوانیم کارمان را درست انجام دهیم، چه اتفاقی میافتد؟ جونز دوباره برمیگردد! بله، جونز دوباره برمیگردد!» اسکوئیلر از اینطرف به آنطرف پرید و دُمش را تکان داد و کمابیش ملتمسانه فریاد زد: «مطمئنآ، رفقا، مطمئنآ میان شما هیچکس نیست که بخواهد جونز دوباره برگردد، درست نمیگویم؟»
راستش اگر تنها یک نکته بود که حیوانات کاملا از آن اطمینان داشتند، همین بود که نمیخواستند جونز برگردد. بنابراین وقتی مطلب از این زاویه برایشان مطرح شد، دیگر جای چون وچرا باقی نماند.
mirzayi
گهگاه حیوانات سالخوردهتر در خاطرات مبهم خود کندوکاو میکردند و میکوشیدند بفهمند که در روزهای اولیهٔ «قیام»، که جونز را تازه بیرون کرده بودند، حال وروزشان بهتر از حالا بود یا بدتر. اما یادشان نمیآمد. هیچچیز نبود که بتوانند زندگی کنونی خود را با آن مقایسه کنند؛ هیچچیزی در دست نداشتند، جز آمار و ارقام اسکوئیلر، که بدون استثنا نشان میداد همهچیز دارد روزبهروز بهتر و بهتر میشود.
mirzayi
روزگاری باکسر با چند ضربهٔ سُم خود میتوانست این واگن را خُردوخاکشیر کند. اما افسوس! دیگر رمقی برایش باقی نمانده بو
کاربر ۲۲۶۵۲۴۱
گهگاه حیوانات سالخوردهتر در خاطرات مبهم خود کندوکاو میکردند و میکوشیدند بفهمند که در روزهای اولیهٔ «قیام»، که جونز را تازه بیرون کرده بودند، حال وروزشان بهتر از حالا بود یا بدتر. اما یادشان نمیآمد. هیچچیز نبود که بتوانند زندگی کنونی خود را با آن مقایسه کنند؛ هیچچیزی در دست نداشتند، جز آمار و ارقام اسکوئیلر، که بدون استثنا نشان میداد همهچیز دارد روزبهروز بهتر و بهتر میشود.
Farshid0032
موزز، کلاغسیاه دستآموز، را خنثی کنند. موزز، حیوان خانگی سوگلی آقای جونز، جاسوس و خبرچین مزرعه بود، اما ناطق زبردستی هم بود. ادعا میکرد که از وجود سرزمین اسرارآمیزی خبر دارد به نام «کوهستان نقل ونبات»، که همهٔ حیوانات بعد از مرگ به آنجا میروند. به گفتهٔ موزز، این سرزمین جایی بود در دل آسمان، قدری بالاتر از ابرها. در «کوهستان نقل ونبات» هفت روزِ هفته تعطیل بود، در تمام ایام سال شبدر تازه میرویید، و روی پرچینها هم قند حبه و کیک تخم کتان سبز میشد. حیوانات از موزز بدشان میآمد، چون پشت سر همه حرف میزد و کار هم نمیکرد، ولی بعضیهاشان به «کوهستان نقل ونبات» اعتقاد داشتند،
الهام بانوو
گهگاه حیوانات سالخوردهتر در خاطرات مبهم خود کندوکاو میکردند و میکوشیدند بفهمند که در روزهای اولیهٔ «قیام»، که جونز را تازه بیرون کرده بودند، حال وروزشان بهتر از حالا بود یا بدتر.
ارغوان
حجم
۱۰۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۴۷ صفحه
حجم
۱۰۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۴۷ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان