بریدههایی از کتاب زمین آدمها
۳٫۷
(۲۵)
آنچه به زندگی مفهومی میبخشد، مرگ را هم معنیدار میكند.
آوای دوست
انسان بودن دقيقآ يعنی مسئول بودن
نسا
هر پيشرفتی، ما را كمی از عادتهايی كه به دشواری به دست آوردهايم دورتر ساخته است، ما در حقيقت مهاجرانی هستيم كه هنوز نتوانستهايم ميهنی برای خودمان بنياد كنيم.
FerFerism
فقط امروز در میيابم يك جرعه نوشيدنی و سيگاری كه به محكوم به مرگ پيش از اعدامش میدهند چه ارزشی دارد. درك نمیكردم چرا با پذيرفتن آن، تن به اين ذلت میدهد. با اين همه، با لذت فراوان نوشيدنی را مینوشد و سيگار را دود میكند. اگر محكوم لبخند بزند، با شهامتش میشمريم. اما او به خاطر يك جرعه نوشيدنی است كه لبخند میزند.
محمد علی شفیعی
من آنهايی را كه عربدهكشی را به آهنگی دلنشين ترجيح میدهند، سرزنش نمیكنم. آنها جز اين عربدهكشی با نوای ديگری آشنا نيستند.
نسا
خيلی ساده به من گفت: «توفان، مه و برف گهگاه مزاحمت خواهد شد. در آن موقع به كسانی فكر كن كه پيش از تو با همهی اين چيزها رودررو شدهاند و خيلی ساده به خودت بگو : «اگر ديگران از اين بحرانها موفق بيرون آمدهاند، پس باز هم میتوان از آنها جان سالم به در برد.»
Meleegirl
آنچه باعث رنجم میشود اين شوربختیای نيست كه از همه چيز گذشته، آدمها با تنبلی، در آن جا خوش میكنند. نسلهای بیشماری از شرقيان در نكبت زندگی میكنند و از آن لذت هم میبرند. آن چه عذابم میدهد با غذا خوراندن به اين بینوايان به هيچ وجه مداوا نمیشود. آن چه شكنجهام میكند نه اين فرودها و فرازهاست و نه اين پليدیها، در هريك از اين آدمها، موتسارتی به قتل رسيده نهفته است.
فقط نفس خداوندی است كه چون بر اين گِل دميده شود انسان میآفريند.
msadeq
دوران خوش كودكی مفهومی ندارد: فقط كودكانی يافت میشوند كه خوشبختند.
melik
«توفان، مه و برف گهگاه مزاحمت خواهد شد. در آن موقع به كسانی فكر كن كه پيش از تو با همهی اين چيزها رودررو شدهاند و خيلی ساده به خودت بگو : «اگر ديگران از اين بحرانها موفق بيرون آمدهاند، پس باز هم میتوان از آنها جان سالم به در برد.»
اسماء
برای شناختن دنيا امروز همان زبانی را به كار میبريم كه برای دنيای ديروز ساخته شده بود. اگر گمان میكنيم زندگی گذشته با سرنوشتمان بيشتر هماهنگی دارد، فقط به اين دليل است كه بهتر با زبانمان جور درمیآيد.
FerFerism
فقط امروز در میيابم يك جرعه نوشيدنی و سيگاری كه به محكوم به مرگ پيش از اعدامش میدهند چه ارزشی دارد. درك نمیكردم چرا با پذيرفتن آن، تن به اين ذلت میدهد. با اين همه، با لذت فراوان نوشيدنی را مینوشد و سيگار را دود میكند. اگر محكوم لبخند بزند، با شهامتش میشمريم. اما او به خاطر يك جرعه نوشيدنی است كه لبخند میزند
نسا
در دنيا فقط يك چيزِ واقعآ شكوهمند وجود دارد و آن روابط انسانی است.
با كار كردن فقط به خاطر مسائل مادی، به دست خودمان زندانمان را میسازيم. تنها و فقط با سكهی قلبی كه به دست میآوريم، سكهای كه هيچ چيز ارزشمندی كه بتوان با آن زندگی كرد برایمان فراهم نمیآورد، خود را در آن به بند میكشيم.
کاربر ۱۳۸۷۳۹۰
آدمها موقعی كه در ماجرايی درگير شدند ديگر از آن هراسی ندارند.
نسا
هيچ میدانی سرزمينهايی هست كه مردانش همين كه چشمشان به تو میافتد، تفنگشان را به سويت نشانه میروند؟
نسا
فقط آدمها هستند كه میتوانند آتش بيفروزند
نسا
درد دل كردنهايی را هم كه به صدای آهسته صورت میگرفت میشنيدم. دربارهی بيماریها، بیپولی و دغدغههای غمانگيز خانوادگی. نشاندهندهی ديوارهای زندان سرد و تيرهای بودند كه اين افراد خود را در آن به بند كشيده بودند.
jef_raj
برای به يكديگر رسيدن بايد كوشيد. برای ايجاد ارتباط با بعضی از آتشهايی كه اينجا و آنجا در دل روستاها فروزانند بايد تلاش كرد.
abbas
نمیخواهی در برابر مشكلات بزرگ نگران شوی، آنقدر ناراحتیها تحمل كردهای كه وضعيت انسانیات را از ياد بردهای. تو به هيچوجه ساكن سيارهی سرگردانی نيستی، هرگز پرسش بیپاسخی را با خودت مطرح نمیكنی. آدم فرودستی هستی اهل تولوز. هيچكس موقعی كه هنوز فرصت باقی بوده شانههايت را نگرفته و از فرو رفتن، بازت نداشته. اكنون گِلی كه از آن سرشته شدهای خشك و سخت شده، از اين پس ديگر هيچكس نمیتواند موسيقیدانِ به خواب رفته يا شاعر يا اخترشناسی را كه شايد در آغاز در تو مسكن داشته بيدار كند.
محمد علی شفیعی
آدمهايی كه مدتها با عشق بزرگی سر كردهاند، موقعی كه از آن محروم میشوند، گاه از شرف در انزوا زيستن به تنگ میآيند، آنوقت دوباره با مسكنت به زندگی رو میآورند، با عشقی كممايه میسازند و خود را خوشبخت تصور میكنند.
محمد علی شفیعی
زندگی اينگونه میگذرد. ابتدا از دوستی يكديگر سرشار شدهايم، سالها نهال آن را كاشتهايم، اما زمانی فرامیرسد كه اين رشتهها پنبه میشوند و نهال را میخشكانند.
زهرا رحیمی
هنگامی میتوانيم به راحتی نفس بكشيم كه با هدفی مشترك به برادرانمان پيوستهايم ــ هدفی كه بيرون از ماست. تجربه نشان میدهد كه دوست داشتن به هيچ وجه در نگاه كردن به يكديگر نيست، بلكه دستهجمعی به يك سو نگريستن است. آدمها نمیتوانند باهم دوست باشند مگر موقعی كه به يك طناب بسته باشند و به سوی همان قلهای صعود كنند كه همديگر را در آن باز خواهند يافت.
Golshad
نشان اين است كه سِفر تكوين هنوز به پايان نرسيده و ما وظيفه داريم نسبت به خودمان و جهانی كه در آن زندگی میكنيم، آگاهی پيدا كنيم. روی ظلمت جهل پلی بهسوی روشنايی بيندازيم. تنها كسانی از اين وظيفه بیخبرند كه خردشان بیقيدی است، بیقيدیای كه خودپسندانهاش میپندارند، اما همه چيز اين خرد را نفی میكند!
Golshad
رؤياهايم از اين تپههای شنی، از اين ماه و از آنچه دور و برم حضور دارد واقعیترند. آه! شگفتانگيزی يك خانه به هيچوجه به اين خاطر نيست كه به شما پناه میدهد، يا گرمتان میكند و نه به اين علت كه صاحب چهارديواریاش هستيد. بلكه به اين دليل است كه آنچه دلپذيری و لذت داشته، به كندی، ذره ذره در ما به جا گذاشته. اين تودهی تيرهی سنگين كه رؤياها همچون آب چشمهها از آن بيرون میجوشد در اعماق قلبمان چه شكل دلنوازی به خود میگيرد...
صحرايم، صحرايم، میبينم كه پيرزنی پشمريس به طور كامل افسونت كرده.
سجاد احمدی
عظمت يك پيشه شايد پيش از همه چيز يك دل و يك زبان كردن آدمهاست: در دنيا فقط يك چيزِ واقعآ شكوهمند وجود دارد و آن روابط انسانی است.
محمد علی شفیعی
با كار كردن فقط به خاطر مسائل مادی، به دست خودمان زندانمان را میسازيم. تنها و فقط با سكهی قلبی كه به دست میآوريم، سكهای كه هيچ چيز ارزشمندی كه بتوان با آن زندگی كرد برایمان فراهم نمیآورد، خود را در آن به بند میكشيم.
محمد علی شفیعی
اگر من در خاطراتم دنبال كسانی میگردم كه به زندگیام طعمی از بين نرفتنی بخشيدهاند، اگر ساعتهای ارزشمندی را كه در كنارشان گذراندهام جمعبندی میكنم، به طور حتم كسانی را ميانشان میيابم كه با هيچ ثروتی نمیشد به دستشان آورد.
محمد علی شفیعی
سر از كار اين آدمهايی كه در قطارهای حومه چپيدهاند، در نمیآورم، آدمهايی كه گمان میكنند آدمند، با اين همه، با نيرويی بههم فشرده شدهاند كه احساسش نمیكنند، مانند مورچگانی كه به پيروی از غريزهشان كارهايی را انجام میدهند كه مفهومش را نمیدانند. اين آدمها موقعی كه آزادند و كاری ندارند، يكشنبههای مسكينانه و بيهودهشان را با چه كارهايی میگذرانند؟
محمد علی شفیعی
دوست داشتن به هيچ وجه در نگاه كردن به يكديگر نيست، بلكه دستهجمعی به يك سو نگريستن است. آدمها نمیتوانند باهم دوست باشند مگر موقعی كه به يك طناب بسته باشند و به سوی همان قلهای صعود كنند كه همديگر را در آن باز خواهند يافت
محمد علی شفیعی
زندان با اعمال شاقه آنجايی است كه ضربههای كلنگ بیهدف و بدون هيچ ارزشی به زمين زده میشود، ضربههايی كه زنندهاش را با دنيای آدمها پيوند نمیدهد.
و ما دلمان میخواهد از اين زندان با اعمال شاقه بگريزيم.
محمد علی شفیعی
هيچكس موقعی كه هنوز فرصت باقی بوده شانههايت را نگرفته و از فرو رفتن، بازت نداشته. اكنون گِلی كه از آن سرشته شدهای خشك و سخت شده، از اين پس ديگر هيچكس نمیتواند موسيقیدانِ به خواب رفته يا شاعر يا اخترشناسی را كه شايد در آغاز در تو مسكن داشته بيدار كند.
شیوا
حجم
۱۷۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۲۳ صفحه
حجم
۱۷۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۲۳ صفحه
قیمت:
۳۹,۰۰۰
تومان