یک قاره به محض اینکه ما پا به آن میگذاریم زود پیر میشود. بومیها در هماهنگی با آن زندگی میکنند؛ امّا خارجی ویران میکند، درختها را قطع میکند، آب را میخشکاند، جوری که منابع آب تغییر میکنند و بعد از مدت کوتاهی، زمین یک بار که چمنزار زیر و رو و قلوهکن شد، آخرین محصولش را میدهد؛ بعد مانند هرزمین کهنسال دیگری که فرسوده شده است، فرسوده میشود؛ همانگونه که من شروع این فرسودگی را در کانادا دیده بودم. زمین از بهرهبرداری خسته میشود. سرزمین زود فرسوده میشود مگر اینکه انسان بقایای خود و حیوانهای زمین را دوباره به آن برگرداند. وقتی انسان دیگر از حیوان استفاده نکند و به جایش ماشین را به کار بیندازد، زمین زود مغلوبش میکند. ماشین نمیتواند تکثیر کند و زمین را هم بارور نمیکند و آنچه را که نمیتواند بپروراند، میبلعد و تمام میکند. یک سرزمین درست شده تا آن طور که بوده، بماند. ما مداخلهگریم و وقتی هم مُردیم شاید نابودش کرده باشیم؛ امّا پابرجا خواهد ماند، و نمیدانیم دگرگونیهای بعدی چیست.
Mahdi Hirsaa
میدانید که چه میخواهید؟
کاملا، و همیشه هم به دستش میآورم.
ولی اینکه پول میخواهد.
پول را که همیشه درآوردهام، و درثانی شانس هم خیلی آوردهام.
بنابراین خوشبخت هستید؟
غیر از مواقعی که به دیگران فکر میکنم.
پس شما به دیگران هم فکر میکنید؟
اوه، بله.
امّا کاری برایشان نمیکنید؟
نه.
اصلا؟
شاید کمی.
Mahdi Hirsaa
هروقت کسی در جایی دور از زادگاهش، احساس وطن بکند باید به آنجا برود.
پویا پانا
سادهتر است آدم در سرزمینی خوب با پیشگیریهای لازم سالم بماند تااینکه خیال کند سرزمینی که کارش تمام است، هنوز خوب است.
پویا پانا