کتاب حنانه شو
۴٫۹
(۲۲)
خواندن نظرات«غم مخور! خدا با ما است»
• Khavari •
نسیم خنکی گوشهٔ دستار پیامبر (ص) را تاب میدهد. عطر وجودش در همه جا میدود تا به من میرسد. جانم را نوازش میدهد و قلب خروشانم کمی آرام میگیرد. چقدر دلم میخواست عطر وجودش را برای یک بار هم که شده از نزدیک استشمام کنم. سرم را بر روی دامانش بگذارم و او مرا چون یتیمهای مکه نوازش کند و من هم بوسهای بر رخسارِ چونخورشیدش بزنم و بگویم بگذارد همیشه نزد او بمانم و عمری آوارهٔ شهرها و بیابانها نباشم.
love.is.books
عدهای دیگر هم نزد پیامبر (ص) آمدهاند و میخواهند باران چنین سیلآسا نبارد. پیامبر (ص) دستهایش را بالا میآورد و میگوید: «خدایا! باران بر حوالی مدینه ببارد، نه بر مدینه»، آن گاه به ابرها اشاره میکند. ناگهان در بین ابرها شکافی ایجاد میشود و آنها چون سربازهایی فرمانبردار به اطراف مدینه میروند و خورشید بر آسمان آبی نقش میبندد. ابرها چون حلقهای بر دور شهر میبارند؛ ولی حتی یک قطره هم داخل شهر نمیریزد. مدینةالنبی در این آرامشِ بعد از طوفان، غرق فرح و شادمانی است. نگاه همه به ابرهای در اطراف آسمان است و بر زبانشان حمد و تکبیر؛ اما من نگاهم به رسول خدا (ص) است و دستهایی که از عشق، معجزه میکنند... .
love.is.books
«ای ابوجهل! نمیدانستی اگر من خفته باشم، خدایم بیدار است؟!».
~یا زهرا(س)~
«من هم بارها گفتهام که اگر آفتاب را در دست راست من و ماه را در دست چپ من قرار دهند، از آیین و هدف خود دست نمیکشم؛ تا پیروز شوم یا در این راه جان سپارم».
~یا زهرا(س)~
با چهرهای سفیدشده، نفسنفس میزند: «ماه... ماه...آیا... آیا شما هم آنچه ما در بیابان دیدیم، دیدید؟ گمانم... گمانم دنیا میخواهد به آخر برسد!». صدای خندهٔ کاروان در صحن کعبه میپیچد: «آری ما هم دیدیم؛ اما پایان دنیا نرسیده؛ پایان بتپرستی قبیلهمان رسیده است!».
~یا زهرا(س)~
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
صفحه قبل
۱
صفحه بعد