بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ناگازاکی؛ روایت بازماندگان بمباران اتمی ناگازاکی | طاقچه
تصویر جلد کتاب ناگازاکی؛ روایت بازماندگان بمباران اتمی ناگازاکی

بریده‌هایی از کتاب ناگازاکی؛ روایت بازماندگان بمباران اتمی ناگازاکی

نویسنده:برندن کلیهر
انتشارات:نشر خاموش
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۷از ۱۱ رأی
۴٫۷
(۱۱)
برای یادگیری تاریخ نباید درگذشته پرسه بزنیم بلکه باید مسئولیت آینده را بپذیریم.
ادریس
در یک روز بارانی مادرم با لباس چیما چگوری برای آوردن چتر به مدرسه آمد. من او را نادیده گرفتم و تنها به خانه رفتم. می‌ترسیدم بیشتر توسط همکلاسی‌هایم مورد توهین قرار بگیرم. وقتی به خانه رسیدم از او عذرخواهی کردم. هیچ‌گاه صورت ناراحت مادرم را فراموش نمی‌کنم که می‌گفت: "این‌ها تنها لباس‌هایی هستند که دارم."
Fatemeh Modir
اختلالات ناشی از تشعشعات هسته‌ای عموماً "بیماری بمب اتمی" نامیده می‌شد و دو اختلال از یازده اختلال تأیید شده، در من وجود داشت. یکی تغییر شکل ستون فقرات و التهاب اتصالات مهره‌ها بود که هر سال بدتر می‌شود. و دیگری کاهش تعداد گلبول‌های سفید خون است. نشانه اصلی‌اش آثار زخم در تمامی بدن است.
ادریس
اضطرابی که بازماندگان هنوز هم به خاطر بیماری‌هایی که ممکن است در بدن خودشان ظهور کند و یا تأثیرات ژنتیکی آن بر فرزندانشان احساس می‌کنند برای افرادی مانند ما که دچار آن نیستیم کاملاً غیرقابل‌باور است و به خاطر نگرانی دیگران، این بازماندگان حتی در ازدواج نیز مورد تبعیض واقع می‌شدند.
ادریس
ما از موزه ملی USAF در دیتون ایالت اوهایو بازدید کردیم. هواگرد بوکسکار که بمب اتمی را بر شهر ناگازاکی انداخته بود، براق و جلا داده شده به نمایش گذاشته شده بود. با خود فکر می‌کردم "این همان است که بمب را انداخت! این هواپیما تلفات زیادی ایجاد کرد!" من نمی‌توانستم حرف بزنم. بدنم از خشم می‌لرزید.
ادریس
از آنجایی که مادرم از نظر جسمانی ضعیف بود همیشه مرا صدا می‌زد و وادارم می‌کرد در انجام کارها به او کمک کنم. همیشه می‌گفت: "دختر باید متواضع باشد."
z.gh
خواهر بزرگم برادرمان را که سوخته بود بر پشتش حمل می‌کرد. در راه مکرر می‌پرسید "هنوز زنده‌ای؟ هنوز زنده‌ای؟" و هرگاه مطمئن می‌شد که او هنوز نفس می‌کشد دوباره به راهش ادامه می‌داد.
z.gh
یک دستمال مثلثی شکل بزرگ به‌جای بانداژ استفاده کردند و آن را مانند کمربند روی شکمم گذاشته و پشت کمرم بستند. این یک اشتباه بزرگ بود. دستمال پر از چرک‌خونی شده بود و به زخم‌ها چسبید و جدا کردن آن تقریباً غیرممکن بود. آن‌ها لبه‌هایش را با آب خیس کردند و طی سه روز آن را آرام‌آرام جدا کردند.
Fatemeh Modir
در پایان جنگ جهانی دوم، سل غیرقابل درمان بود. همه از آن می‌ترسیدند زیرا بسیار واگیردار بود. بیماران باید حتماً غذای مقوی دریافت می‌کردند؛ بنابراین خانواده‌ها هرچقدر هم که پولدار بودند از پس هزینه‌های بیماری سل بر نمی‌آمدند. پدرم بسیار تلاش کرد تا به مادرم غذای مقوی بدهد. او حتی تمام اموالش را نیز فروخت. مادرم می‌دانست که بیماریش درمان طولانی لازم دارد بنابراین کمک او را پس زد و تصمیم به طلاق گرفت. او احتمالاً به این فکر می‌کرد که نمی‌خواهد بیماریش زندگی پدرم را خراب کند. من از عشق مادرم به پدرم و از تمایل و برای دور نگه‌داشتن او بعد از مبتلا شدن به بیماری در عجبم.
z.gh
برای یادگیری تاریخ نباید درگذشته پرسه بزنیم بلکه باید مسئولیت آینده را بپذیریم.
z.gh
هیچ‌گاه فراموش نمی‌کنم که هنگام به دنیا آمدن اولین پسرمان، مضطرب و نگران بودم. در معرض بمب اتمی واقع شده بودم و فکر می‌کردم "اگر بچه ناقص شود، چه کنم؟" به دلیل اینکه با زنم در این باره صحبت نکرده بودم، نگرانی‌ام لحظه‌به‌لحظه بیشتر می‌شد و شب‌های متوالی نمی‌خوابیدم. روز تولد، مقابل اتاق زایمان ایستاده بودم و دعا می‌کردم "تمنا می‌کنم بچه‌مان طبیعی به دنیا بیاید." از اینکه دیدم بچه بدون نقص به دنیا آمده، آرامش عمیقی احساس کردم. پس از آن برای کتاب سلامت بازماندگان بمب اتمی ثبت‌نام کردم، قبل از آن‌که اتفاقی برای سلامتی‌ام رخ دهد.
z.gh
اعلامیه در ابعاد یک نمد تاتامی ژاپنی (ابعاد حدوداً سه در شش پا) بود. وقتی آن را نگاه می‌کردم توجهم به بخشی از آن جلب شد. " اگر یک کشور بتواند با تسلیحات هسته‌ای بر دنیا تسلط یابد، باید به آن به‌عنوان شیطان یا تجسم شرارت نگریسته شود. "
z.gh
در ۹ آگوست ۲۰۱۲ مراسم صلح ناگازاکی با حضور کلیفتون ترومن، نوه رئیس‌جمهور ترومن که دستور بمباران اتمی را داد، برگزار شد. کلیفتون برچیده شدن سلاح‌های هسته‌ای را ترویج می‌کند. من اتفاقی او را دیدم و ما عهد بستیم برای نابودی سلاح‌های هسته‌ای با هم کار کنیم. آن "دست دادن تاریخی" برای دور شدن از گذشته سوگ انگیزمان یک خاطره فراموش‌نشدنی است.
z.gh
در روز بمباران من درباره تابش‌های رادیواکتیو چیزی نمی‌دانستم وگر نه سریعاً بعد از آن به خرابه‌های خوابگاه در کاموباچو در نزدیکی مرکز انفجار نمی‌رفتم. برای اولین بار درباره "در معرض تشعشع قرار گرفتن هنگام ورود" هنگامی آگاه شدم که شنیدم سربازانی که برای پاک‌سازی خرابه‌ها به مرکز انفجار رفته بودند، بیماری‌هایی با منشأ ناشناخته گرفتند. آن‌ها به بیمارستان دانشگاه فرستاده شدند و بسیاری از آن‌ها مردند.
z.gh
من خبردار شدم که مدرسه‌ام دوباره گشوده شده است. به مدرسه رفتم ولی فهمیدم که تقریباً تمامی همکلاسی‌هایم مرده بودند. از ۱۵۰۰ دانش‌آموزی که در مدرسه ابتدایی شیرویاما ثبت‌نام کرده بودند کمتر از ۱۰۰ دانش‌آموز زنده مانده بودند.
z.gh
در پایان جنگ جهانی دوم، سل غیرقابل درمان بود. همه از آن می‌ترسیدند زیرا بسیار واگیردار بود. بیماران باید حتماً غذای مقوی دریافت می‌کردند؛ بنابراین خانواده‌ها هرچقدر هم که پولدار بودند از پس هزینه‌های بیماری سل بر نمی‌آمدند. پدرم بسیار تلاش کرد تا به مادرم غذای مقوی بدهد. او حتی تمام اموالش را نیز فروخت. مادرم می‌دانست که بیماریش درمان طولانی لازم دارد بنابراین کمک او را پس زد و تصمیم به طلاق گرفت. او احتمالاً به این فکر می‌کرد که نمی‌خواهد بیماریش زندگی پدرم را خراب کند. من از عشق مادرم به پدرم و از تمایل و برای دور نگه‌داشتن او بعد از مبتلا شدن به بیماری در عجبم.
z.gh
از آنجایی که خاکستر مادرم را نداشتم و جسدش را ندیدم تا مدت‌ها نمی‌توانستم مرگش را باور کنم. هرگاه در میان شب صدای پایی می‌شنیدم، بیدار می‌شدم و فکر می‌کردم "مادرم آمده است!" وقتی سال‌ها گذشت و او به خانه نیامد باید باور می‌کردم که او رفته است
z.gh
فکر می‌کنم ما بازماندگان، بیش از سوختگی‌ها و زخم‌ها از اضطرابمان و عدم آرامش ذهنی رنج می‌بریم.
hooman
بسیاری از آن‌هایی که در ابتدا نجات یافتند در شکنجه‌های بیماری‌های پس از بمب اتمی کشته شدند. تقریباً تمامی بازماندگان در نگرانی زندگی می‌کنند زیرا می‌دانند در هر زمان ممکن است با اختلالات مواجه گردند.
hooman
جامعه معاصر پر از پریشانی، آشفتگی و تناقض است؛ بنابراین هرکدام از ما باید ذهن خودمان را آرام و روحیه صلح‌طلب را زنده نگه‌داریم. ما باید علاقه‌مان به دیگران را منتقل کنیم بدون اینکه افراد متفاوت را کنار بگذاریم. ما باید با ریشه کن کردن اشتباهاتمان در زندگی روزانه‌مان از خشونت دوری کنیم حتی از کلام خشن.
hooman
اعلامیه در ابعاد یک نمد تاتامی ژاپنی (ابعاد حدوداً سه در شش پا) بود. وقتی آن را نگاه می‌کردم توجهم به بخشی از آن جلب شد. " اگر یک کشور بتواند با تسلیحات هسته‌ای بر دنیا تسلط یابد، باید به آن به‌عنوان شیطان یا تجسم شرارت نگریسته شود. "
saqqa
در یک روز بارانی مادرم با لباس چیما چگوری برای آوردن چتر به مدرسه آمد. من او را نادیده گرفتم و تنها به خانه رفتم. می‌ترسیدم بیشتر توسط همکلاسی‌هایم مورد توهین قرار بگیرم. وقتی به خانه رسیدم از او عذرخواهی کردم. هیچ‌گاه صورت ناراحت مادرم را فراموش نمی‌کنم که می‌گفت: "این‌ها تنها لباس‌هایی هستند که دارم."
fati

حجم

۱۶۸٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۵۸ صفحه

حجم

۱۶۸٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۵۸ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان