بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سامان عشق | طاقچه
تصویر جلد کتاب سامان عشق

بریده‌هایی از کتاب سامان عشق

نویسنده:زهرا سلگی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۹از ۱۵ رأی
۴٫۹
(۱۵)
اشک‌های علی رو که دیدم با نفسم درگیر شدم، پله‌ها رو که پایین می رفتم با خودم فکر می کردم برم یا نرم... به حضرت زینب متوسل شدم و گفتم خودتون کمکم کنید، اگه رفتنم لازمه پاهام رو سفت کنید که قدم‌هام رو محکم بردارم و برم. موقع رفتن به پشت سر نگاه نکردم چون مطمئن بودم اگه برمی‌گشتم و اشک علی یا گریه محمدحسین یا غم چهرهٔ تو رو می‌دیدم حتماً از رفتن منصرف می شدم. سادات! من از شما فرار نمی کردم، از نفسم و از وسوسه‌ای که در درونم فریاد می‌زد فرار می کردم. سارا نمی دونی وقتی می دویدم چطور خدا رو صدا می زدم که بتونم به پشت سرم نگاه نکنم، وقتی به سر کوچه رسیدم این‌قدر بی‌حال شده بودم و انرژی‌ام تحلیل رفته بود که نزدیک بود زمین بخورم. یه کم که نفسم جا اومد رفتم سمت باجه تلفن و به تو زنگ زدم که صدات رو بشنوم و آروم بشم.» حرف‌هایش را که شنیدم دلم به درد آمد از اینکه چقدر رفتن برایش سخت بوده. او از عزیزترین کسانش دل کنده بود و قدم در راهی گذاشته بود که عاقبتش را خوب می‌دانست.
هدے جــاݩ
همیشه می‌گفت: «بدن ما امانت الهی است و باید به نحو احسن از آن مراقبت کنیم.»
آیه
«شهید یعنی کسی که خدا رو خیلی دوست داره. برای همین حاضرِ از جونش به خاطر اون بگذره. شهید نمی‌میره و همیشه زنده است.
آیه
این قانون قطعی الهی است که خدا عاشق بندگان خوبش می‌شود
آیه

حجم

۸۵٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۲۵ صفحه

حجم

۸۵٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۲۵ صفحه

قیمت:
۲۲,۴۰۰
۶,۷۲۰
۷۰%
تومان