بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب لالایی | طاقچه
تصویر جلد کتاب لالایی

بریده‌هایی از کتاب لالایی

نویسنده:چاک پالانیک
امتیاز:
۳.۳از ۱۲ رأی
۳٫۳
(۱۲)
سنگ و چوب شاید استخوان‌هایت را بشکنند؛ اما کلمات گاه واقعاً دردآورند.
teOdOr
متخصصان فرهنگِ یونان باستان می‌گویند مردمِ آن زمان، افکارشان را متعلق به خودشان نمی‌دانستند. وقتی فکری به سر یونانیان باستان می‌رسید، آن‌را دستوری از یک خدا یا یک الهه می‌پنداشتند. آپولو به آن‌ها می‌گفت شجاع باشند. آتنا می‌گفت عاشق بشوند. حالا مردم تبلیغی دربارهٔ چیپس با طعم خامه می‌بینند و می‌دوند بیرون تا آن‌را بخرند؛ اما حالا اسم آن‌را «ارادهٔ آزاد» می‌گذارند. حداقل، یونانیان باستان با خودشان روراست بودند.
teOdOr
جورج اورولِ پیر، داستان را برعکس فهمیده بود. برادر بزرگ تماشا نمی‌کند. او آواز می‌خواند و می‌رقصد. او از کلاهی خرگوش بیرون می‌کشد. برادر بزرگ مشغول جلب توجه شما در لحظه‌لحظهٔ بیداری‌تان است. او می‌خواهد مطمئن شود همیشه حواس‌تان پرت است. می‌خواهد مطمئن شود کاملاً جذب شده‌اید. او می‌خواهد مطمئن شود قوهٔ تخیل شما پژمرده می‌شود، تا وقتی کاربردش به‌اندازهٔ کاربرد آپاندیس‌تان بشود. او می‌خواهد مطمئن شود توجه شما همیشه جلب شده است.
teOdOr
راهِ میان‌بر برای بستن هر دری این است که خودتان را در جزئیات کوچک دفن کنید،
paria abazari
مشکل تمام داستان‌ها این است که بعد از اتفاق‌افتادن‌شان آن‌ها را تعریف می‌کنید. حتی گزارش‌های لحظه‌به‌لحظهٔ ورزشی رادیو هم چند دقیقه تأخیر دارند.
zohreh
شاید به‌خاطر کارهایی که کردی، به جهنم نروی. شاید به‌خاطر کارهایی که نکردی، به جهنم بروی.
samarium
در دنیایی که قسم بی‌ارزش است، جایی که تعهد هیچ معنایی ندارد، جایی که قول می‌دهند برای این‌که آن‌را بشکنند، بد نیست اگر کلمات، دوباره قدرت را به دست بگیرند.
کاربر ۱۰۲۴۹۹۳
همهٔ ما کسی را در ذهن‌مان داریم و از ذهن کسی بیرون نمی‌رویم.
یك رهگذر
وقتی قوهٔ تخیلِ همه خشک شده باشد، دیگر هیچ‌کس تهدیدی برای جهان به‌حساب نمی‌آید.
یك رهگذر
سروصدا چیزی است که سکوت را تعریف می‌کند. بدون سروصدا، سکوت تا این حد باارزش نبود.
یك رهگذر
شاید درس اخلاقم را یاد نگرفته باشم؛ اما یاد گرفتم توجه کنم. هیچ جزئیاتی آن‌قدر بی‌اهمیت نیست که بشود نادیده‌اش گرفت.
zohreh
صدا می‌گوید شاید به‌خاطر کارهایی که کردی، به جهنم نروی. شاید به‌خاطر کارهایی که نکردی به جهنم بروی؛ کارهایی که تمام نکردی.
کاربر ۱۰۲۴۹۹۳
همهٔ ما کسی را در ذهن‌مان داریم و از ذهن کسی بیرون نمی‌رویم.
zohreh
در درس اخلاق نمرهٔ «د» گرفتم. درعوضِ اخلاق، فقط یاد گرفتم به مردم همان چیزی را بگویم که می‌خواهند بشنوند.
zohreh
هیچ‌کس نمی‌خواهد اعتراف کند به موسیقی اعتیاد پیدا کرده است. این اصلاً ممکن نیست. هیچ‌کس به موسیقی و تلویزیون و رادیو معتاد نیست. ما فقط به مقدار بیش‌تری از آن نیاز داریم، کانال‌های بیش‌تر، صفحه‌نمایش‌های بزرگ‌تر، صدای بلندتر.
zohreh
وقتی جهان همیشه مغزِ شما را پر می‌کند، دیگر کسی نگران این نیست که چه در سرتان می‌گذرد. وقتی قوهٔ تخیلِ همه خشک شده باشد، دیگر هیچ‌کس تهدیدی برای جهان به‌حساب نمی‌آید.
zohreh
قدرت فساد می‌آورَد و قدرت مطلق، مطلقاً فساد می‌آورَد.
zohreh
در دنیایی که قسم بی‌ارزش است، جایی که تعهد هیچ معنایی ندارد، جایی که قول می‌دهند برای این‌که آن‌را بشکنند، بد نیست اگر کلمات، دوباره قدرت را به دست بگیرند.
zohreh
«محصول نهایی مرگ، طلب تجدید حیات است.»
zohreh
روی کتابش، این خط را با ماژیک مشخص کرده است: «جادو میزان‌کردن انرژی لازم برای تغییر طبیعی است.»
zohreh
اویستر به من می‌گوید: «قدرت مرگ و زندگی فقط وقتی دستته که داری توی مک‌دونالد همبرگر سفارش می‌دی.» صورتش جلوی صورت من است. می‌گوید: «فقط پول کثیفت رو می‌دی، و یه جای دیگه، یه تبر رو گردن یه گاو می‌آد پایین.»
zohreh
طبق گفتهٔ مونا، نباید انسان‌ها را بکشید؛ چون این کار، شما را از انسانیت دور می‌کند. برای توجیه قتل، باید قربانی را به دشمن خودتان تبدیل کنید. برای توجیه هر جنایتی باید قربانی را به دشمن خودتان تبدیل کنید. بعد از مدتی، همهٔ افراد جهان به دشمن‌تان تبدیل می‌شوند.
zohreh
مازوخیست است که با زورگویی سادیست را به حرکت وامی‌دارد. درواقع منفعل‌ترین افرادند که پرخاشگرند.
zohreh
راه درمانِ قدرتِ بیش‌ازحد، دستیابی به قدرت بیش‌تر نیست.
zohreh
سنگ و چوب شاید استخوان‌هایت را بشکنند؛ اما کلمات گاه واقعاً دردآورند.
آنی در جست و جوی اینگلساید
جورج اورولِ پیر، داستان را برعکس فهمیده بود. برادر بزرگ تماشا نمی‌کند. او آواز می‌خواند و می‌رقصد. او از کلاهی خرگوش بیرون می‌کشد. برادر بزرگ مشغول جلب توجه شما در لحظه‌لحظهٔ بیداری‌تان است. او می‌خواهد مطمئن شود همیشه حواس‌تان پرت است. می‌خواهد مطمئن شود کاملاً جذب شده‌اید. او می‌خواهد مطمئن شود قوهٔ تخیل شما پژمرده می‌شود، تا وقتی کاربردش به‌اندازهٔ کاربرد آپاندیس‌تان بشود. او می‌خواهد مطمئن شود توجه شما همیشه جلب شده است. این‌که چیزی به ما خورانده شود، بدتر از این است که تماشای‌مان کنند. وقتی جهان همیشه مغزِ شما را پر می‌کند، دیگر کسی نگران این نیست که چه در سرتان می‌گذرد. وقتی قوهٔ تخیلِ همه خشک شده باشد، دیگر هیچ‌کس تهدیدی برای جهان به‌حساب نمی‌آید.
haniy Kia
موسیقی و خنده، فکرهای‌تان را می‌خورند. سروصدا پاک‌شان می‌کند. این‌همه صدا حواس‌تان را پرت می‌کند. از بوی چسب، سردرد می‌گیرید. دیگر ذهن هیچ‌کس برای خودش نیست. نمی‌توانید تمرکز کنید. نمی‌توانید فکر کنید. همیشه سروصدایی هست که راهش را مثل کرم به درون باز می‌کند. خوانندگانی که فریاد می‌زنند. مردگانی که می‌خندند. بازیگرانی که گریه می‌کنند. همهٔ این مقادیر کوچک احساسات. همیشه یک نفر دارد حال‌وهوای خودش را در هوا اسپری می‌کند.
haniy Kia
هیچ‌کس نمی‌خواهد اعتراف کند به موسیقی اعتیاد پیدا کرده است. این اصلاً ممکن نیست. هیچ‌کس به موسیقی و تلویزیون و رادیو معتاد نیست. ما فقط به مقدار بیش‌تری از آن نیاز داریم، کانال‌های بیش‌تر، صفحه‌نمایش‌های بزرگ‌تر، صدای بلندتر. نمی‌توانیم تحمل کنیم که بدون آن‌ها باشیم؛ اما نه، هیچ‌کس معتاد نیست. هر موقع بخواهیم، می‌توانیم خاموش‌شان کنیم.
haniy Kia
مشکل تمام داستان‌ها این است که بعد از اتفاق‌افتادن‌شان آن‌ها را تعریف می‌کنید. حتی گزارش‌های لحظه‌به‌لحظهٔ ورزشی رادیو هم چند دقیقه تأخیر دارند. حتی برنامه‌های زندهٔ تلویزیون هم با چند ثانیه تأخیر پخش می‌شوند. حتی صدا و نور هم تا این حد می‌توانند سریع حرکت کنند. مشکل دیگر، کسی است که داستان را تعریف می‌کند. چه کسی چه چیزی را چه زمانی چگونه گزارش می‌کند؟ جهت‌داری‌های رسانه. این‌که پیام‌رسان چگونه به حقایق شکل می‌دهد. چیزی که روزنامه‌نگاران به آن «دروازه‌بانی خبر» می‌گویند. این‌که چطور نحوهٔ ارائهٔ هرچیز را تعیین می‌کنند.
haniy Kia
حالا او دارد نخ عروسک‌ها را می‌کشد. او دارد بذرهای کوچکش را می‌کارد. من را به‌استعمار درمی‌آورد. تسخیرم می‌کند. رسانه‌های جمعی، فرهنگ، همه‌چیز زیر پوستم تخم می‌گذارد. برادر بزرگ، من را از نیاز پر می‌کند. آیا واقعاً خانه‌ای بزرگ، ماشینی سریع، و هزار شریک جنسی زیبا می‌خواهم؟ آیا واقعاً این چیزها را می‌خواهم، یا این‌که برای خواستن آن‌ها تربیت شده‌ام؟ آیا این چیزها از چیزهایی که حالا دارم واقعاً بهترند، یا این‌که طوری تربیت شده‌ام که از چیزهایی که حالا دارم ناراضی باشم؟
haniy Kia

حجم

۲۱۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۳۳ صفحه

حجم

۲۱۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۳۳ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰
۷۰%
تومان