بریدههایی از کتاب در پیچ و تاب عمر رفته
۳٫۳
(۳۲)
تو همون کوه بلندی
منم این دره ژرف
در میون من و تو
سردی این همه برف.
Haniyeh_bjb
خاطرت هست، همان برگ که دستتت دادم
تو به جادوی قناعت چه بهاری کردی؟
nia
ای تو لایق، ای شقایق:
با بهار خاطرات رفته برگرد.
~sahar~
برون خانه هوای بهار میآید
درون هنوز، ترس سالهای یخبندان.
هنرمند هنردوست
تو همون کوه بلندی
منم این دره ژرف
در میون من و تو
سردی این همه برف.
کاربر ۷۴۶۶۴۸۳
خاطرت هست، همان برگ که دستتت دادم
تو به جادوی قناعت چه بهاری کردی؟
min
خاطرت هست، همان برگ که دستتت دادم
تو به جادوی قناعت چه بهاری کردی؟
هنرمند هنردوست
عمری گذشت بر من و یادت ز سر نرفت
آسوده ازمیان معرکه رفتی، غمت نرفت
هنرمند هنردوست
چه درهها که گذشتیم، در فراز و فرود
چه عرصهها که ستاندند، با قیام قعود
چه عشوهها که خریدیم، در میانسالی
چه جامهها که دریدیم، در پگاه درود
چه گفتهها که نگفتیم و درگلو خشکید
چه شکوهها که به دل بود و در میانه نبود
چه خوابهای طلایی که مستجاب نشد
چه نالهها که به اندوه سینهها افزود
چه خندهها که به لب آمد و، به خاطر ماند
~sahar~
ما تاریکی را پذیرا شدهایم که با خود روشنایی داریم.
i_ihash
عمری گذشت بر من و یادت ز سر نرفت
آسوده ازمیان معرکه رفتی، غمت نرفت
أبوٰمُخلــــِـــٰـــصْ
حال ما خوبست، وضعمان،ای، بد نیست
وبه شکرانه حق،
به سر سفرۀ ما
نان و سبزی و پنیری هم هست، و نمکدان نمک.
fatemeh
ای برادر، ای دوست، همتی
گرمیتوانی، خورشیدرا، دوباره به خانه بازگردان
که سیاهی دلمان را کاوید
و دوستی که دوستش میداشتم
شبهای محزون کویر را، به طولانیترین غیبت
میهمان تنهایی شد.
هنرمند هنردوست
مرا امیدی باش ناامید
_SOMEONE_
کاشکی
با من گریز و درد
خنجر به پشت سر
آئینه روبرو.
ایکاش
آئینه پشت سر
خنجر به پیش رو
أبوٰمُخلــــِـــٰـــصْ
ِ هرچه دارم در این دل تنگ
سرمه چشم انتظار تو باد
هنرمند هنردوست
مرا امیدی باش ناامید، تا صدف خالی دریا گشتنم را
بهگمان مرواریدی،
آذین گوشهای تو گردانم.
هنرمند هنردوست
خاطرت هست، همان برگ که دستتت دادم
تو به جادوی قناعت چه بهاری کردی؟
مهدی ایمنی
و تو بخشندهتر ازچشمه رود
و تو روشن تراز آئینه صبح
Gisoo
دفترخاطرات این ایام
پر ز نقش و نگار یاد تو باد
ِ هرچه دارم در این دل تنگ
سرمه چشم انتظار تو باد
_SOMEONE_
خاطرت هست، همان برگ که دستتت دادم
تو به جادوی قناعت چه بهاری کردی؟
کتابخوان🤓
و سرود غم دلتنگیها.
Gisoo
دشت بارانزده از لطف تو آکنده شده و مسیر سیلاب
همه ازخشم و پریشانی من.
اینک آن مرز میان من و تو
کوهیست، همه از خاره و سنگ
که نه پای رفتن و نه جای ماندن.
Mithrandir
تو همون کوه بلندی
منم این دره ژرف
در میون من و تو
سردی این همه برف.
هنرمند هنردوست
تورا دیدم، لباس شب به تن کرده و گیسو را، چو الیاف لطیف خواب،
به دوش افکنده میآیی
و در دستت چراغ روشن امیدهای من.
هنرمند هنردوست
کنون که رفتهای ببين،
دلی که برده بودی از ھمه
چهسان خراب شد.
تمام طرحهای ماندگار باورت،
بر آب شد.
داستان پر ملال بیقراریام،
کتاب شد.
هنرمند هنردوست
گفته بودم که سراغ من دلخسته مگیر
نگرفتی و مگر، دل آشفتۀ ما،
بی که یاد تو کند
دمی آرام گرفت؟
هنرمند هنردوست
دشت بارانزده از لطف تو آکنده شده و مسیر سیلاب
همه ازخشم و پریشانی من.
اینک آن مرز میان من و تو
کوهیست، همه از خاره و سنگ
که نه پای رفتن و نه جای ماندن.
Haniyeh_bjb
خاطرت هست، همان برگ که دستتت دادم
تو به جادوی قناعت چه بهاری کردی؟
Gisoo
تو تلاقی بده شب را با صبح
و در آن نقطه عطف
گل خورشیدم باش.
Gisoo
حجم
۳۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۷۰ صفحه
حجم
۳۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۷۰ صفحه
قیمت:
رایگان