بریدههایی از کتاب مترجم دردها
۴٫۴
(۶۳)
«چرا اینقدر واسهت مهم است دیگران چی فکر میکنند؟»
-Dny.͜.
اما با وجودی که در جوانی جوایز زیادی بابتِ از حفظ گفتن ریشهٔ دوم اعداد گرفته بود، ریشهٔ بیماری دخترش را نتوانست پیدا کند
ممد د وایز من
«من نمیدانم این تشکر دیگر چه صیغهای است! کارمند بانک هر دفعه تشکر میکند. صندوقدار فروشگاه مدام تشکر میکند. کتابدار کتابخانه با اینکه موعد تحویل کتابم گذشته، باز وقتی کتاب را پسش میدهم، تشکر میکند. تلفنچی وقتی بعدِ یک ساعت شمارهگیری، باز نمیتواند تلفن داکا را برایم بگیرد، از من تشکر میکند. گمانم اگر تو این مملکت بمیرم، وقتی دارند خاکم میکنند هم ازم تشکر کنند.»
-Dny.͜.
یک قاچ لیموترش را به نوک انگشتهاش مالید تا از شر بوی سیر خلاص بشود
-Dny.͜.
«شاهمیگوها را خواباندیم تو خردل، لای برگ موز پیچیدیم و بخارپز کردیم.
-Dny.͜.
بعدِ شام رازیانه میجوید که غذا راحتتر هضم شود
-Dny.͜.
خانم داس از توی ساک حصیریاش یک شیشه برق ناخن درآورد، بازش کرد و چند قطره به ناخن انگشت اشارهاش زد.
دخترک دستش را آورد جلو. «من هم میخوام مامی. واسه من هم بزن.»
«ولم کن.» خانم داس به ناخنش فوت کرد و پشتش را کرد به او. «حواسم را پرت میکنی!»
-Dny.͜.
همه چیز دنیا درست است، هر تلاشی سرانجام نتیجه میدهد و هر ناکامی و شکستی در زندگی، درنهایت، معنا پیدا میکند.
marie
حالی داشت شبیه حال سالها قبل، وقتی بعد از چند ماه ترجمه به کمک فرهنگ لغت، عاقبت موفق میشد تکهای از یک رمان فرانسوی یا یک غزل ایتالیایی را بدون اشکال بخواند و تمامش را بفهمد. آنموقع ایمان آورده بود که همه چیز دنیا درست است، هر تلاشی سرانجام نتیجه میدهد و هر ناکامی و شکستی در زندگی، درنهایت، معنا پیدا میکند.
کاربر ۱۴۵۶۶۷۵
شوکمار گفت: «بچهٔ ما پسر بود. پوستش قرمز میزد. موهاش مشکی بود. حدود دو کیلو و نیم بود. مشتهاش را گره کرده بود. مثل مشتهای خودت توی خواب.»
-Dny.͜.
«با وجود اینکه در سمفونی پنجم مالر عناصری از تراژدی و کشمکش وجود دارد، اما مجموعآ یک موسیقی برآمده از عشق و شور است.»
marie
از توجههای نمایشیاش به خودم خوشم میآمد، و در عینحال از راحتی بیش ازحدش معذب بودم؛ جوری که یکآن حس میکردم توی خانهٔ خودمان غریبه هستم.
زهرا۵۸
آقای کاپاسی همینطور که ذهنش بهسرعت کار میکرد شوک ملایم و دلنشینی را تجربه میکرد. حالی داشت شبیه حال سالها قبل، وقتی بعد از چند ماه ترجمه به کمک فرهنگ لغت، عاقبت موفق میشد تکهای از یک رمان فرانسوی یا یک غزل ایتالیایی را بدون اشکال بخواند و تمامش را بفهمد. آنموقع ایمان آورده بود که همه چیز دنیا درست است، هر تلاشی سرانجام نتیجه میدهد و هر ناکامی و شکستی در زندگی، درنهایت، معنا پیدا میکند.
کاربر ۱۴۵۶۶۷۵
«چرخها نماد چرخهٔ زندگیاند؛ نشانگر چرخهٔ خلقت و بقا و دستیابی به ادراک.
marie
تصویرشان توی قاب پنجره جا گرفت. شوکمار خجالت کشید؛ مثل اولین بار که جلوی آینه، بغل هم ایستاده بودند. یادش نمیآمد آخرین بار کی با هم عکس گرفتهاند. خیلی وقت بود مهمانی نرفته بودند. دیگر دو نفری هیچ جا نمیرفتند
زهرا۵۸
وقتی بعد از چند ماه ترجمه به کمک فرهنگ لغت، عاقبت موفق میشد تکهای از یک رمان فرانسوی یا یک غزل ایتالیایی را بدون اشکال بخواند و تمامش را بفهمد. آنموقع ایمان آورده بود که همه چیز دنیا درست است، هر تلاشی سرانجام نتیجه میدهد و هر ناکامی و شکستی در زندگی، درنهایت، معنا پیدا میکند.
زهرا۵۸
آنموقع ایمان آورده بود که همه چیز دنیا درست است، هر تلاشی سرانجام نتیجه میدهد و هر ناکامی و شکستی در زندگی، درنهایت، معنا پیدا میکند.
❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
آقای کاپاسی خرد شد؛ فهمید در چشم خانم داس حتی آنقدر اهمیت ندارد که درست وحسابی به او توهین کند
کاربر ۳۲۱۸۶۹۲
آقای کاپاسی نگاهش کرد؛ زنی با دامن قرمز پلیسه و تیشرت توتفرنگی؛ زنی که هنوز سی سالش هم نشده بود ولی نه شوهرش را دوست داشت نه بچههاش را؛ زنی بدون هیچ علاقهای به زندگی.
کاربر ۵۴۴۸۷۵۸
با عقلم جور درنمیآمد. آقای پیرزاده به همان زبان پدر و مادرم حرف میزد و به همان شوخیها و لطیفههایی میخندید که آنها میخندیدند؛ هرسهشان ترشی انبه دوست داشتند و برنج را با دست میخوردند. آقای پیرزاده هم مثل پدر و مادرم پیش از اینکه وارد اتاق بشود کفشها را از پا میکند، لب به مشروب نمیزد، بعدِ شام رازیانه میجوید که غذا راحتتر هضم شود، و برای دسر، توی فنجانهای پیدرپی چای، بیسکویت میزد. حتی شکل و قیافههاشان هم کم وبیش شبیهِ هم بود. با این حال، پدرم اصرار داشت من تفاوتهاشان را بفهمم.
مریم محمدی طادی
درست است که عرقسوز در موسم بارندگی خیلی شایع است، ولی بوریما دلش میخواست فکر کند چیزی که در رختخواب زجرش میدهد، چیزی که خواب را از چشمش میگیرد و پوستِ تن و سرِ کممویش را میسوزاند، اینقدر پیشپاافتاده نیست.
مریم محمدی طادی
گمانم اگر تو این مملکت بمیرم، وقتی دارند خاکم میکنند هم ازم تشکر کنند.
ELNAZ
«خیلی مسخره است که آدم اینقدر نزدیک دریا باشد و اینقدر کم ماهی تازه بخورد.»
ELNAZ
وقتی تمام روز اینجا بست مینشینی، چطور توقع داری مردی را تور کنی؟
ELNAZ
حجم
۱۹۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۰
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
حجم
۱۹۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۰
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
قیمت:
۵۵,۰۰۰
تومان