بریدههایی از کتاب طرز تهیه خوراک فرشته
۴٫۲
(۱۳)
به یاد آن اختلاف ساعت لعنتی میافتم. او از سرِ کار بلند میشد و من از خواب. او شام میخورد و من صبحانه. خورشیدِ او طلوع میکرد و من میگفتم شببهخیر. میگفت آخر کدام شب؟ کدام خیر؟ راست میگفت. شببهخیر را قبل از تلفن و کامپیوتر اختراع کردهاند. برای بخت بدِ امثال ما بهروزرسانی نشده. شببهخیر مالِ آدمهای خوشبختی است که خورشید بین رابطهشان نیفتاده. مثل بچهٔ آدم برای هر دوشان در یک لحظه میآید و در یک لحظه گورش را گم میکند.
محسن سفیدگر
تو را مجازات کردند به خاطر قتل غیرعمد، من را هم برای انتخاب غیرعمدم و بچهها را هم برای اینکه غیرعمد فرزندانِ ما هستند. دنیا دنیای مجازات غیرعمدهاست، وگرنه عمدها که بلدند چهطور قانون را دور بزنند،
Mostafa F
آن موقع که دوربین را اختراع کردند قرار بود خشکیها را نشان دهد به کشتیها و کشتیها را به خشکینشینها و ستارهها را به منجمها و حلق پاواروتی را به روی بالکننشستهها. قرار نبود بنشیند روی تفنگها و تیر بنشاند توی قلب آدمها.
Mostafa F
نمیدانستند آدم اگر دلش پُرِ غصه باشد، وقتی غصهٔ تازهای رویش آوار شود فقط خفهتر میشود و صدای گریهاش سختتر درمیآید.
farnaz Pursmaily
نگاهی به زن میاندازم که بهشکم روی زمین افتاده و با چشمها و دستهای بسته، سرش را با سرعت به راست و چپ میگرداند؛ انگار میخواهد از صداها نشانی بگیرد. صداها هم که در جنگ نشانی نمیدهند. صفیر رگبار از همهجا میآید و معلوم نیست خودی است یا بعثی. احمد دارد میرود سمت سنگر و زن همچنان تقلا میکند.
Aida
هیچچیز به قساوتِ شیرینیِ خاطرهها کامِ آدم را تلخ نمیکند
Aida
آدم گاهی میتواند از تقدیرش فرار کند و دور شود، ولی شاید فقط چند قدم
Mostafa F
هیچچیز به قساوتِ شیرینیِ خاطرهها کامِ آدم را تلخ نمیکند.
ramesh
هیچچیز به قساوتِ شیرینیِ خاطرهها کامِ آدم را تلخ نمیکند
محسن سفیدگر
میگویند شاملو آن موقع که در زندان قصر بوده از توی حیاطِ پُر از دیوارهای بلند، فقط نوک یک کاج را میدیده و برایش تنها نشان از بیرونِ زندان بوده و یادآور رهایی. بعدها کاجِ پیرِ پُرغبار از آنجا به شعر کاجش آمده.
farnaz Pursmaily
نمیفهمیدند آدم وقتی گریه میکند که دلش آزاد باشد و یک غصه بیاید رویش بنشیند و او بتواند درستودرمان ببیندش و گریه کند. نمیدانستند آدم اگر دلش پُرِ غصه باشد، وقتی غصهٔ تازهای رویش آوار شود فقط خفهتر میشود و صدای گریهاش سختتر درمیآید.
Aida
«حسنآقا، کیکیزدی دارید؟»
«بله فرشتهخانوم. زحمت بکشید خودتون از اون گوشه هر چهقدر میخواید بردارید.»
یکی برمیدارم و حساب میکنم. وقتی برمیگردم باز کوچه خالی است و روی زمین سفید چیزی نیست جز جای پای من که مثل زنجیری از خانه تا جلو پایم کشیده شده. کاش چرخی میزدم و مثل پارسال برای خودم هدیهٔ تولدی میخریدم... نه. شاید باید زود برگردم خانه. مادر تنهاست و عصر جمعه غصهاش میگیرد.
Aida
تردید دارم تعریف کرده باشم که از بس از پدر و مادر و بچههای مردم پرستاری کردهام، یادم رفته آدم چهطور از خودش مراقبت میکند. کاش بهتر میگفتم برایت. کاش اینقدر بخش غمها و بدبختیها را از خبرهایی که برایت میآوردم نمیبُریدم. کاش دلم نمیسوخت و فکرم لال میشد که نگوید مگر آن تو چه کاری از دستش برمیآید غیر از غصه خوردن...
Aida
چندبار الو گفت و انگار که شنیدن سکوت برایش روال باشد، قطع کرد. درست مثل آن اواخر که روال شده بود بیخداحافظی قطع کند؛ روال شده بود «دوستت دارم» ها را باور نکند؛ روال شده بود از تنهایی دَرَم بیاورد و خودش از تنهایی درنیاید. روالْ زهر رابطههاست.
Aida
آن موقع که دوربین را اختراع کردند قرار بود خشکیها را نشان دهد به کشتیها و کشتیها را به خشکینشینها و ستارهها را به منجمها و حلق پاواروتی را به روی بالکننشستهها. قرار نبود بنشیند روی تفنگها و تیر بنشاند توی قلب آدمها. قرار نبود مدارش بسته شود و نظارت شود بر آدمها. قرار نبود آنطور برادههای داغ تصویر او را پخش کند و پیکسلبهپیکسل نمک بپاشد روی زخم غربت اتاقم. قرار نبود بشود وعدهگاه عجیبِ هر روزِ زوجهای دور از هم. اصلاً قرار نبود اینقدر دور را نشان دهد. حکمت این بوده که اگر جانت دارد با این فاصلهٔ زیاد کنده میشود، اصلاً نبینیاش. بچسبی به دامان زمان، التماس کنی که پاک کند قلبت را، جانت را. دردی حس میکنم.
Aida
حجم
۷۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۷۷ صفحه
حجم
۷۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۷۷ صفحه
قیمت:
۱۷,۰۰۰
۸,۵۰۰۵۰%
تومان