بریدههایی از کتاب رومی (جلال الدین محمد)
۴٫۳
(۵۰)
تنها راه سعادت در این دنیا این است که کسی را نرنجانی.
آرام
چشمها دریچه ورود به روح آدمها هستند، میشود آدمها را در چشمشان شکست داد و بعد بر جسمشان غلبه کرد.
آرام
جلالالدین میدانی شجاعت طالب علم در چیست؟ در آن است که بداند که نمیداند، ندانستن سد راه معرفت نیست، توهم دانستن است که مانع حقیقت میشود و آدم را از جستجو باز میدارد.
آرام
وجود وقتی معنا میدهد که شما در ذهن دیگران باشید، ذهنی که شما را ببیند، بفهمد و درک کند.
آرام
من اگرچه به خاطر مادرم به زندهبودن تن داده بودم امّا به زندگی هرگز.
atiye
غم من هم میگذرد
n re
تمام عمر را به حلال خدا بگذرانی، تمام عمر روزهدار باشی و عبادت کنی و هر آنچه بر آن خیر نوشتهاند انجام دهی رستگار نخواهی شد الا و الا از آنچه دوست داری بگذری و به دیگران بدهی. مگر کلام خدا نمیگوید " لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون " یعنی به رستگاری نمیرسید مگر از آنچه دوستش دارید بگذرید و به دیگران بدهید.
shahin
مادرم همیشه از نور و آتش برایم حرف میزد. میگفت خدا اوّل نور را آفرید و از نور همهچیز را به وجود آورد،
آرام
به رهی یک نیشابوری توانگر و یک هندی برهنه پای همسفر بودند، نیشابوری توانگر از مرارت راه رفتن هندی بر خار و خاشاک و سنگ و ریگ غمگین میشد و خواست تا جامهپایی به هندی دهد، از جامهپایی که در انبان داشت به هندی داد و با او همراه شد. نیشابوری تمام راه چشمش به پای هندی بود که پایش را به روی گل یا زباله یا افتاده حیوانی نگذارد، و دائم به جان هندی غر میزد که آن نکن و آنجا نرو و پای روی سنگ خارا نگذار تا کفش من زخمی نشود. هندی را صبر سر آمد. جامهپای را از پای برآورد و بر سر نیشابوری توانگر کوبید و گفت: چهل سال است پاهایم مرا حمل میکنند و هرگز نالهای به من نکردند که چنین کن و چنان نکن و از آنجا نرو و اینجا قدم نزن، تو ساعتی جامه پای به من امانت دادهای و به اندازه چهل سال مرا ستم دادی، نه کفشت را میخواهم نه منت و زخم زبانت را.
ali
هله نومید نباشی که تو را یار براند
گرت امروز براند نه که فردات نخواند
و اگر بر تو ببندد همه درها و گذرها
ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند
در اگر به تو ببندد، مرو و صبر کن آنجا
ز پس صبر تو را او به سر صدر نشاند
مروارید ابراهیمیان
جلالالدین گفت:
سید، من تنها هستم. برادر، مادر، گوهر و پدرم همه رفتهاند.
برهانالدین گفت: مولای من، کسی که خدا را دارد هیچوقت تنها نیست،
atiye
برهانالدین، تقدیر همه ما مقدّر است؛ ما در آنچه برای خودمی سازیم مقدّریم، تقدیرمان را خودمان مینویسیم مثل تور صیدی که خرد خرد میبافیم، فرار از هر گره تور کار سهلی به نظر میرسد امّا وقتی گرهها از حد گذشت و تور تمام شد صیدِ ساخته خود میشویم، یکی برای خودش تورمی بافد و گرفتار میشود و یکی برای خودش بال میبافد پرواز میکند،
آرام
ما هم یک روز خواهیم مرد، خوشا به حال کسی که عاشق باشد و عاشق بمیرد.
مسلم عباسپور
جلالالدین پرسید: شما از جماعت جعفری چه ایرادی میگیرید؟
بهاءولد گفت: هیچ ایرادی جز آنکه در تکریم امامشان غلو میکنند، عشق آدم را کور میکند و وقتی در چیزی غرق شوی میمیری، حال آن چیز میخواهد آب باشد یا خاک یا عشق یا امام.
ali
از خویشتن خویش برون آمدم
آنگونه که مار از پوست خود
آنگاه در خویشتن نگریستم
دیدم که من اویم
ali
فیلسوف میگوید من این را فهم کردم، من آن را فهم کردم، من همهچیز را فهم کردم تو غلط کردی همهچیز را فهم کردی، تو بهقدر فهم خود، فهم کردهای امّا همه حقایق و معانی در قدر فهم تو نیست.
Parinaz
ما زنان درد هم را میفهمیم.
Parinaz
اگر زنان سؤالی از تو میکنند نه آن است که جواب آن را نمیدانند، آنها اقرار میخواهند نه جواب!
Parinaz
هله عاشقان بشارت که نماند این جدایی
برسد وصال دولت بکند خدا خدایی
ز کرم نوید آید، دو هزار عید آید
دو جهان مرید آید، تو هنوز خود کجایی؟
مروارید ابراهیمیان
و اگر بر تو ببندد همه درها و گذرها
ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند
Parinaz
شهابالدین خندید و گفت: اگر زنان سؤالی از تو میکنند نه آن است که جواب آن را نمیدانند، آنها اقرار میخواهند نه جواب!
مسلم عباسپور
برهانالدین گفت: رازدانی سخت نیست، جلالالدین رازداری سخت است.
marya
روشنتر از خاموشی چراغی ندیدم
Ali Yeganeh
ارزش هدیه به نوع آن نیست به خاطرهای است که از آن هدیه ساخته میشود.
n re
روزی کژدمی میخواست از آب رودخانهای عبور کند و از جان خود میترسید که در آب رودخانه غرق شود، لاکپشتی به او رسید و علت ترس کژدم را پرسید، کژدم گفت: من شنا بلد نیستم و میترسم در آب رودخانه غرق شوم، لاکپشت قبول کرد کژدم را بر پشت خود سوار کند و او را از رودخانه عبور دهد، کژدم بر پشت لاکپشت سوار شد و وقتی به میان آب رسید کژدم نیش خود را بر لاک، لاکپشت فروکرد، لاکپشت پرسید، ای نادان چه میکنی؟ کژدم گفت: این طبع من است من اختیار آن را ندارم و باز نیش خود را بر لاک فرو کرد.
لاکپشت هم گفت: در آب شدن هم طبع من است و اختیار من نیست.
لاکپشت در آب فروشد و کژدم در آب رودخانه غرق گشت و جانش را از دست داد.
ali
پیرزن گفت: راه را پیدا خواهی کرد اگر از هر اشتباهی که میکنی برگردی، گمان نکن اشتباه نخواهی کرد، کسی که پایش به این جهان برسد اشتباه خواهد کرد امّا از اشتباهت برگرد
atiye
شهابالدین گفت: اذعان به نادانی اولین قدم تحصیل موفق است.
آروین
جلالالدین، تمام زندگی یک اتّفاق بیشتر نیست، اتّفاق بین تولد و مرگ.
):)
مادرم همیشه از نور و آتش برایم حرف میزد. میگفت خدا اوّل نور را آفرید و از نور همهچیز را به وجود آورد، مادرم میگفت خدا همان نور است، و آتش نشانه گرمی و امنیت، از خانواده نور است. حتی میگفت؛ بینایی از نور است، اگر نور نباشد بینایی هم نیست، هیچچیز نیست، تاریکی است و در تاریکی چیزی نیست، مادرم شبها آسمان پرستارهٔ کویر را نشانم میداد میگفت؛ هر یک از آن ستارهها دنیای دیگری است، دنیایی پر از مخلوقات دیگر و آن کهکشان که مثل ابر سفیدی در آسمان است راه مکه است اگر شبها سمت آ ن را بگیریم به مکه خواهیم رسید.
مسلم عباسپور
مردم فکر میکنند واقعیت دنیا آن چیزی است که میبینند اینطور نیست مردم آنچه را که میخواهند میبینند و آنچه را که میخواهند میشنوند،
atiye
حجم
۵۱۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۵۷۵ صفحه
حجم
۵۱۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۵۷۵ صفحه
قیمت:
۱۸۷,۰۰۰
تومان