بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ماه و ماهی؛ مجموعه‌ی غزل | طاقچه
تصویر جلد کتاب ماه و ماهی؛ مجموعه‌ی غزل

بریده‌هایی از کتاب ماه و ماهی؛ مجموعه‌ی غزل

نویسنده:علی رضا بدیع
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۸از ۴۸ رأی
۳٫۸
(۴۸)
سخت دل دادی به ما و ساده دل برداشتی دل بریدن‌هات حکمت داشت: دلبر داشتی!
مادربزرگ علی💝
خنده‌های بی‌دلیل و اشک‌های ناگهان
ᶜʳᶻ
تا خدا این‌جاست باید مثل ماهی‌ها تپید آسمان آبی‌ست، گل سرخ است، من هم روشنم...
AVA
موی سیاه دادم و آموختم تو را
ᶜʳᶻ
خیر است اگر که از طرف دوست شر رسد
*𝐻𝑒𝒾𝓇𝒶𝓃
قشلاق کرده‌ام به تو از دست زندگی چندی‌ست پایتخت جهانم، اتاق توست ۷ / ۱ / ۱۳۹۴
ᶜʳᶻ
اسیرت کرده بودم فکر می‌کردم که عشق است این! قفس را باز کردم دانه بگذارم که دررفتی
Ramtin
هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم! اندوه بزرگی‌ست چه باشی... چه نباشی...
AVA
دنیا تو را به نعمت فردوس می‌خرید شادم درین معامله نفروختم تو را از دستبرد دشمن و از چشم‌زخم دوست در سینه چون جواهری اندوختم تو را روی سپید دوست، مقامات معنوی‌ست موی سیاه دادم و آموختم تو را
مادربزرگ علی💝
موی ناخوانای تو با شیوهٔ تلفیق تو گیسوان لیقه با ابروی نستعلیق تو نسخه‌ای خطی که دور از دست دوران مانده است
_MahdiGhafuri_
کوهم ولی تمام شده استقامتم
مهدیس 🌙
خنده‌های بی‌دلیل و اشک‌های ناگهان از خودم دیگر ندارم اختیاری بعد تو
Ramtin
هر سال مرا با تو به یک لحظه گذشته هر لحظه مرا بی‌تو گذشته‌ست به سالی
sama
گرچه چندی پر شد از تلخابهٔ غم ساغرش چشم روشن دار چون شهنامه خوش بود آخرش قدر عمری باروبر می‌گیرد از آن بار عام هر که باری فیض خدمت یافته از محضرش از ازل بلبل شهید راه گل بوده‌ست و من بلبلی دارم درین بستان که گل‌ها پرپرش جمعی از مرغان نشسته بر مقامش ظهر و عصر چندی از کروبیان از صبح تا شب بر درش در صدایش باغی از قمری به ذکر «ربّنا» هر که از این نغمه رنجد خاک عالم بر سرش الغرض خورده‌ست هر جنبنده از پهلوی خویش یزدگرد از جامهٔ زرین و طاووس از پرش
مادربزرگ علی💝
سخت دل دادی به ما و ساده دل برداشتی دل بریدن‌هات حکمت داشت: دلبر داشتی!
AVA
گوش دل می‌شنود آن‌چه که در دل باشد عشق را زمزمه کافی‌ست، به آواز مگو
sama
هُش دار! که آرامش ما را نخراشی...
parva
تا روانم را بشویم از پلشتی‌های دهر چند لحظه می‌نشینم روبه‌روی مادرم تار خواهد شد جهان در چشم‌های تیره‌ام کم شود حتا اگر یک تار موی مادرم
|قافیه باران|
باید شبی به قبلهٔ حاجات رو کنم تا از خدای خویش تو را آرزو کنم
afsaneh_&_fatemeh
بازار شام کن شب‌مان را به موی خود بگذار تا شلوغ شود با تو خلوتم بر شانه‌ام گدازه‌ای از بوسه‌ها گذار کوهم ولی تمام شده استقامتم بگذار تا دخیل ببندم به دامنت حالا که در حریم تو گرم زیارتم
Ramtin
آغوش تو چه‌قدر می‌آید به قامتم در آن به قدر پیرهن خویش راحتم
zahra
هر سال مرا با تو به یک لحظه گذشته هر لحظه مرا بی‌تو گذشته‌ست به سالی
vahid
درخت خشکم و همصحبت پرستوها تو هم که خستگی‌ات رفت، می‌پری از من
sama
رفتی و مثل پلی متروکه در خود ریختم رد شده از استخوان‌هایم قطاری بعد تو
محمد ولی زاده
تو ماهی و من ماهی این برکهٔ کاشی... اندوه بزرگی‌ست زمانی که نباشی! آه از نفس پاک تو و صبح نشابور از چشم تو و حجرهٔ فیروزه تراشی... پلکی بزن ای مخزن اسرار که هربار فیروزه و الماس به آفاق بپاشی! ای باد سبک‌سار! تو هم بگذر و بگذار! هُش دار! که آرامش ما را نخراشی... هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم! اندوه بزرگی‌ست چه باشی... چه نباشی...
شیلا در جستجوی خوشبختی
بند نافم کاش می‌پیچید دور گردنم تا که از زهدان مادر قطع می‌شد شیونم تا که چشمم وا نمی‌شد رو به هر عفریته‌ای تا به زشتی‌های دنیا تر نمی‌شد دامنم حاصل پیوند نامیمون ابلیس و خدا هم اهورایم بلاتشبیه و هم اهریمنم عکس موجود عجیب‌الخلقه‌ای آورده‌اند بس که زشتم شرم دارم تا بگویم: این منم! من چه بدیمنم که می‌گرید به احوالم رفیق من چه بدبختم که می‌خندد به ریشم دشمنم پایمال خواهش هر نابکاری شد دلم دستمال شهوت هر نانجیبی شد تنم آه! انسان معاصر! آه حیوان دورو! آه نسناس دروغین! لاشخوار جنگجو!
امیرعلی
چه مانده باقی از آن روز؟ دختری از تو چه مانده باقی از آن عشق؟ دفتری از من
AVA
سخت دل دادی به ما و ساده دل برداشتی دل بریدن‌هات حکمت داشت: دلبر داشتی!
zahra
گوش دل می‌شنود آن‌چه که در دل باشد عشق را زمزمه کافی‌ست، به آواز مگو
zahra
آغوش تو چه‌قدر می‌آید به قامتم در آن به قدر پیرهن خویش راحتم می‌پوشمت که سخت برازندهٔ منی امشب به شب‌نشینی خورشید دعوتم
دکتر بی مریض

حجم

۳۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۷۹ صفحه

حجم

۳۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۷۹ صفحه

قیمت:
۲۴,۰۰۰
۱۲,۰۰۰
۵۰%
تومان