بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ابر ابله | طاقچه
تصویر جلد کتاب ابر ابله

بریده‌هایی از کتاب ابر ابله

نویسنده:ارلند لو
انتشارات:نشر ثالث
امتیاز:
۳.۸از ۳۶ رأی
۳٫۸
(۳۶)
برادرم به من می‌گوید اصلاً فکرش را نکن. می‌گوید تو سرحال به‌نظر می‌آیی. این از هرچیز دیگری مهم‌تر است. پول اهمیتی ندارد. پول می‌آید و می‌رود. ولی چیزی که مهم است، برادرها هستند.
|قافیه باران|
آن‌ها عجیب و غریب هستند، دخترها را می‌گویم. با این‌حال آدم نمی‌تواند از آن‌ها پرهیز کند. زیبایند. و همه‌جا هستند. آدم از کارشان سر در نمی‌آورد. از صدایشان خوشم می‌آید. وقتی می‌خندند و لبخند می‌زنند هم از آن‌ها خوشم می‌آید. و همین‌طور وقتی راه می‌روند. کمی هم ترسناکند. گاهی‌وقت‌ها فکر می‌کنم از چیزی خبر دارند که من خبر ندارم. ولی زیبا هستند. و به‌دست آوردن دلشان دشوار است. و همیشه از دیدن این‌که مهربان‌ترین و خوش‌روترین دخترها جذب مزخرف‌ترین پسرها می‌شوند، متحیر و متعجب می‌مانم.
kamrang
ناگهان همه‌چیز برایم بی‌معنی شده بود. زندگی خودم، زندگی دیگران، جانوران و گیاهان، و کل دنیا. انگار دیگر با هم جور درنمی‌آمد.
rain_88
چیزی‌که واقعا برایم مفید است، حضور فردی بزرگ‌تر از خودم است. یک مرشد. کسی که بتواند به من بگوید چطور هرچیزی سر جای خودش قرار می‌گیرد. در آن‌صورت او از من می‌خواست کارهایی را انجام بدهم که در نظرم بی‌معنی و مفهوم است. من هم طاقتم را از دست می‌دادم و اعتراض می‌کردم، ولی به‌هرحال آن کارها را انجام می‌دادم. و به‌تدریج، پس از ماه‌ها کار سخت و طاقت‌فرسا، متوجه می‌شدم که در پس همه این چیزها، مفهومی ژرف‌تر هست، و مرشد در تمام این مدت نقشه‌ای زیرکانه داشته است.
kamrang
این اواخر زندگی‌ام عجیب و غریب شده است و به مرحله‌ای رسیده‌ام که به کل علاقه‌ام را به همه‌چیز از دست داده‌ام.
kamrang
اگر وارد جزئیات شویم. حال‌وحوصله ندارم خودم را به زحمت بیندازم، پس دهانم را می‌بندم.
پویا پانا
در حالی‌که اتومبیل را توی دنده دو می‌گذارم، برای آخرین بار نگاهی به لیز می‌اندازم. از توی آیینه عقب. مدت‌هاست به هیچ دختری نگاه نکرده‌ام. از آن تیپ‌هایی است که دلم می‌خواهد بیش‌تر ببینمش؛ شاید حتی هر روز.
Mehdi A713
گاهی‌وقت‌ها به ماهی‌های قرمز غبطه می‌خورم. ظاهرا دامنه حافظه‌شان فقط در حد چند ثانیه است. محال است بتوانند سلسله‌ای از افکار را پیگیری کنند. آن‌ها همه‌چیز را برای اولین‌بار تجربه می‌کنند. هربار. و مادامی‌که از نقص و معلولیتشان بی‌خبر هستند، حتما زندگی برایشان داستان بلند خوب و خوشی است.
kamrang
پدربزرگ من واقعا آدم خوبی است. نمی‌دانم من هم آدم خوبی هستم یا نه. نمی‌دانم اصلاً در نسل من واقعا آدم خوب پیدا می‌شود یا نه.
kamrang
چرا من با کسی دوست نیستم؟ هیچ دلیل منطقی و مناسبی برایش پیدا نمی‌کنم. افرادی که یک‌ذره هم به خوش‌برخوردی من نیستند، تنها نیستند. دنیا پر از بی‌عدالتی و حماقت است. به گمانم همین بخشی از مشکل من است. یعنی افراد کودن مسئول تمامی آهنگ‌های مسخره، کتاب‌ها و مجلات، فیلم‌ها و کارتون‌های غذاهای احمقانه آگهی‌های تلویزیونی هستند؟ یعنی امکان دارد قضیه به‌همین سادگی باشد؟ گاهی‌وقت‌ها فکر می‌کنم همین‌طور است. این مسئله کاملاً قابل تامل و توضیح است و بی‌نهایت جذاب. شاید این مردم واقعا احمق نیستند، و حسنِ نیت دارند، ولی بارها و بارها ناکام می‌مانند؟ این‌هم امکان‌پذیر است. تفاوت زیادی است میان احمق بودن و بداقبالی. مورد حتمی این است که آن‌ها تنها نیستند. تک به تکشان. ولی من نه.
پویا پانا
به‌دلایلی گمان می‌کنم درباره اموری که آگاهی زیاد درباره‌شان احمقانه است، زیاده از حد می‌دانم.
masod
بیرون تاریک است. ولی خیلی طول نمی‌کشد که هوا روشن می‌شود. ما به‌سوی روشنایی پرواز می‌کنیم.
پویا پانا
مرد سیاهپوستی با لباس قرمز که در میدان تایمز با بلندگو فریاد می‌کشید: «در جامعه امروز عشق کجا رفته؟ خبری از عشق و محبت نیست.»
پویا پانا
همه ما در لحظاتی محزون و گرفته‌ایم. روزهایی که حس پوچی در وجودمان رخنه می‌کند و ما غرق بدبینی و حس طعنه و تمسخر می‌شویم. روزهایی که اعتقادمان را به عشق از دست می‌دهیم. و احساس این‌که در نهایت همه‌چیز روبراه خواهد بود را نیز کاملاً از دست می‌دهیم. در چنین لحظاتی شنیدن صدای ضعیف و بی‌ثبات کودکی که آوازی دلنشین می‌خواند، نعمت است.
پویا پانا
احساس رضایت نمی‌کنم. هنوز نه. مسلما جای خیلی چیزهای اساسی خالی است. هیچ سرنخی هم ندارم که کجا دنبالشان بگردم.
پویا پانا
روزنامه ورق می‌زنم یا روی کاناپه دراز می‌کشم و به سقف خیره می‌شوم. هیچ برنامه‌ای ندارم. و هنوز هم حس می‌کنم همه‌چیز پوچ و بی‌معناست.
پویا پانا
زمانی وجود ندارد. چیزی به‌نام زندگی و مرگ هست. مردم و حیوانات وجود دارند. افکار ما وجود دارند. و همین‌طور جهان. عالم هستی هم همین‌طور. ولی چیزی به اسم زمان وجود ندارد. شاید بهتر باشد سخت نگیری و راحت باشی. حالا حس بهتری داری؟
Mehdi A713
ولی تا جایی که به من مربوط است، هرچیزی که با دخترها در ارتباط باشد، اصلاً به من مربوط نمی‌شد. تا مدت‌ها نسبت به آن‌ها کاملاً بی‌تفاوت بودم. در واقع هیچ‌وقت تمایزی بین دختر و پسرها نمی‌دیدم، چه برسد به این‌که فکر کنم فلان دختر مژه‌های بلندی دارد یا نه.
Mehdi A713
من تا به‌حال حتی یک مرشد هم ندیده‌ام.
kamrang
به مرحله‌ای رسیده‌ام که به کل علاقه‌ام را به همه‌چیز از دست داده‌ام
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔

حجم

۲۹۳٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۲۳۱ صفحه

حجم

۲۹۳٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۲۳۱ صفحه

قیمت:
۱۱۵,۵۰۰
۹۲,۴۰۰
۲۰%
تومان