بریدههایی از کتاب میرزا مقنی گورکن
۴٫۶
(۱۰۹۶)
«تو بدترین کارِ دنیا رو کردی، تو هیچ کاری نکردی میرزا!».
ahmad
میرزا نگاهی به سیب کرد و با عصبانیت سیب را دست دخترک داد. دخترک گازی به سیب زد و با دهان پُر گفت:
«فکر کردی فقط شما آدما خسته میشین؟».
«کارم از خستگی گذشته. بیستساله آدمایی رو که قراره بمیرن، میاری به خوابم که نجاتشون بدم. اینم شد زندگی؟».
«خوابتم جزوِ زندگیته دیگه؛ غیرِ اینه؟».
toranj
سعی کن کمتر غافلگیر بشی، اینجوری راحتتر زندگی میکنی
ahmad
«ولش کن دیگه، اتفاقیه که افتاده، کاریش هم نمیشه کرد. زیاد سخت نگیر، همین!».
ali
«سعی کن کمتر غافلگیر بشی، اینجوری راحتتر زندگی میکنی میرزا».
سلام
آن شب، سوزِ سرما تا مغز استخوان رخنه میکرد. ابر در آسمان، مانند خمیر به هر شکلی درمیآمد. قطرات شبنمگونهٔ معلق در هوا، در برزخ برف و باران گیر کرده بود، یکیدرمیان، برف و باران میشد تا اینکه فقط برف بیمهابا باریدن گرفت. در یک چشمبرهمزدن، پشتبهپشت، مانند پنبه روی زمین ریخت و کوچه را سفیدپوش کرد.
آسمان دار
«سعی کن کمتر غافلگیر بشی، اینجوری راحتتر زندگی میکنی میرزا».
روژینا
«ببین! اصلاً تو فکر کن من همینطوری اتفاقی انتخابت کردم، اگه هرکس دیگهای رو هم انتخاب میکردم، اونم اتفاقی میشد دیگه، درسته؟».
«آره راستم میگی! همینطوری اتفاقی گند زدی به کل زندگیم».
«واسه هرکسی تو دنیا یه اتفاقی هست که بیفته و گند بزنه به کل زندگیش. خودت رو نگران این موضوع نکن!».
SFatemehM
«من فرازم، فراز مقنی! مقنی خیران. میرزا کجاست؟ به میرزا بگین نره توی چاه، جونش در خطره!».
mohammad
ثواب کار بازوت رو به تندیِ زبونت حروم نکن!
ahmad
میرزا کامی از سیگار گرفت و با عصبانیت فریاد زد:
«انتخاب! انتخاب! انتخاب! یه چی یاد گرفتی! چیکار باید میکردم که نکردم؟».
«بهتره بگی چیکار نکردم که باید میکردم!».
میرزا فقط گوش میداد.
«تو بدترین کارِ دنیا رو کردی، تو هیچ کاری نکردی میرزا!».
میرزا متوجه شد که دختر کاملاً از قصد و نیتش با خبر بوده است. بعد از مکثی کوتاه، با ناراحتی گفت:
«لابد تاوانشم مرگه، ها؟».
«برو شکر کن که تاوانش مرگ خودت بود!».
ریحانه
«واسه هرکسی تو دنیا یه اتفاقی هست که بیفته و گند بزنه به کل زندگیش. خودت رو نگران این موضوع نکن!».
روژینا
تیغ خورشید خرداد، تازه به میانهٔ آسمان رسیده بود. داغی هوا زبان سگ را به کامش میچسباند. اهالی روستا هم به تعداد سایههای درختان اطراف حوض، گروهگروه شده بودند؛ گروهی زیر درخت انجیر، دقیقاً زیر پنجرهٔ حمام که بهنسبت سایهٔ پتوپهنی هم داشت، ایستاده بودند و مابقی هم زیر سایههای دیگر. چند دقیقهای به سکوت گذشت تا اینکه کمکم برحسب عادتِ جیرانیها که نمیتوانستند زیاد در یکجا ساکت بمانند، حرفها و پچپچهها را شروع کردند:
ali
زندهان که نمرده باشن
ahmad
«واسه هرکسی تو دنیا یه اتفاقی هست که بیفته و گند بزنه به کل زندگیش. خودت رو نگران این موضوع نکن!».
h.sh
«انتخاب! انتخاب! انتخاب! یه چی یاد گرفتی! چیکار باید میکردم که نکردم؟».
«بهتره بگی چیکار نکردم که باید میکردم!».
میرزا فقط گوش میداد.
«تو بدترین کارِ دنیا رو کردی، تو هیچ کاری نکردی میرزا!».
روژینا
سرمای زمستان در کوچههای پرپیچوخم و باریک جیران، مانند سگهای گله، وِل میچرخید. هوا، هوای خواب زیر کرسی بود. سرما اهالی جیران را به لحاف دوخته بود تا جایی که احدی حتی برای قضایحاجت هم جرئت نمیکرد از اتاق بیرون برود. شب بهقدری از نیمهٔ شرعی گذشته بود که به همان اندازه وقت لازم بود تا میرکفترِ مؤذن، اذان صبح را بگوید. زمان، زمان گُل انداختن خواب اهالی جیران بود که کلون خانهٔ میرزا مقنی به صدا در آمد.
ali
«اتفاقیه که افتاده، کاریشم نمیشه کرد. سه روز دیگه این دو هفته هم تموم میشه».
«خوشم میاد فقط میخوای حرف بزنی؛ پس بیزحمت برو به یوسفپته که عین مرغ سرکنده داره بالای جنازهٔ باباش بالبال میزنه، بگو اتفاقیه که افتاده، کاریشم نمیشه کرد».
ali
«واسه هرکسی تو دنیا یه اتفاقی هست که بیفته و گند بزنه به کل زندگیش.
فانتاسماگوری♡•♡
حجم
۵۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۵۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان