جملات زیبای کتاب بلندی‌های بادگیر: عشق هرگز نمی‌میرد | طاقچه
تصویر جلد کتاب بلندی‌های بادگیر: عشق هرگز نمی‌میرد

بریده‌هایی از کتاب بلندی‌های بادگیر: عشق هرگز نمی‌میرد

۳٫۹
(۹۳)
آرزو می‌کنم که دوباره به زمان کودکی خود بازگردم و دختری آزاد و بی‌قید و بند و فارغ از هر گونه اندوه و غم باشم. زمانی که به سختی‌ها و رنج‌ها و دردها می‌خندیدم نه مثل حالا که در زیر بار آنها خرد شده‌ام. راستی چرا من تا این اندازه تغییر کرده‌ام؟ چرا تا این حد خونسردی خود را از دست داده‌ام و با چند کلمه که برخلاف میلم گفته شود به کلی از جا به در می‌روم؟ آه چقدر دلم می‌خواست دوباره همان دختر شیطان و بی‌غم بر فراز تپه‌هایوودرینگ‌هایتز بودم.
ریحان
«آقا شما نباید تا ساعت ده صبح بخوابید. تمام لطف و صفای صبح تا آن موقع از بین رفته است. آدمی که تا آن ساعت صبح نصف کارهایش را تمام نکرده باشد خیلی احتمال دارد نتواند آن نصف دیگرش را هم تا آخر روز به پایان برساند.»
کاربر ۳۲۱۷۱۶۶
«پسرک من، یادت باشد که اگر قلب پاک و مهربانی داشته باشی خیلی بهتر از چشمان آبی و پیشانی برجسته است و زودتر می‌توانی مورد محبت مردم واقع شوی.
کاربر ۳۲۱۷۱۶۶
با وجود این، می‌دانم که نمی‌توانم با این وضع به زندگی خود ادامه دهم! من آنقدر از خودم غافل می‌شوم که بعضی اوقات باید به خودم یادآور شوم که تنفس کنم حتی باید قلبم را وادارم تا از طپش نایستد! به اجبار کوچکترین حرکتی را انجام می‌دهم
ریحان
هیت کلیف وی را چنان تنگ در آغوش گرفت که فکر کردم هرگز رهایش نخواهد کرد مگر آنکه جان از کالبد کاترین به در رود
Mahi
من آنقدر از خودم غافل می‌شوم که بعضی اوقات باید به خودم یادآور شوم که تنفس کنم حتی باید قلبم را وادارم تا از طپش نایستد!
eli
«نلی، اگر من در بهشت هم باشم باز بدبخت خواهم بود.» «برای اینکه جای تو در بهشت نیست. تمام گناهکاران در بهشت بدبخت خواهند بود.»
Mahi
هم‌اکنون که به در و دیوار این اتاق می‌نگرم در هر گوشه نقش رخ او را می‌بینم، حتی هر تکه سنگ این اتاق نشانی از وی دارد! هر درختی، هرچه روز و شب گرد خود می‌بینم مرا به یاد محبوبم می‌اندازد و قیافه زیبای او را در نظرم مجسم می‌سازد.
fatemeh.p.74
وقتی جبار ستمگری غلامان و بردگان را زیرپای خود خرد می‌کند آنها دست روی او دراز نمی‌کنند، بلکه بر بردگان و غلامانی که پایین‌تر از آنها هستند فشار می‌آورند و آنها را له می‌کنند.
K :)
به هرجا می‌نگرم در همه قیافه‌ها و اشیاء او را می‌یابم. تمام دنیا برایم از یک نکته حکایت می‌کند، یک روز محبوب من زنده بوده است و اکنون وی را از دست داده‌ام.
eli
حالت خشکی و سردی او از این جهت است که از تظاهر به احساسات و التهابات ناشی از صمیمیت متقابل منزجر است.
Book
هیرتن آنقدر مودب و فهمیده نبود که پاس خاطر کاترین را نگه دارد و کاترین نیز فیلسوف نبود و صبر ایوب نداشت. ولی هر دو به یک هدف متوجه بودند؛ یکی می‌خواست دوست بدارد و احترام کند و دیگری مایل بود مورد محبت و احترام قرار گیرد و بدینسان هر دو موفق شدند لحظه به لحظه به هدف مشترک خود نزدیکتر شوند.
eli
«من زمین زیرپاهای او و هوایی را که استنشاق می‌کند دوست دارم. هر چیز را که دست می‌زند و هر سخنی را که بر زبان می‌آورد دوست دارم. نگاه‌هایش را، تمام حرکاتش را و خودش را هر طور که هست و همانطور که هست تمام و کمال دوست دارم. حالا این دلیل کافی است یا نه؟»
Mahi
فکر اینکه در یک لحظه از یک دختر آزاد و فارغ از قید و بند مبدل به خانم لینتون یعنی زن یک آدم غریبه شده بودم مرا به شدت رنج می‌داد. آنچه بر سرم آمد حکم دوری و محرومیت از آنچه دوست داشتم و بدان دل بسته بودم داشت. اکنون می‌توانی حدس بزنی که زندگی من طی این مدت چه وحشتناک و طاقت فرسا بوده است
Mahi
آرزو می‌کنم که دوباره به زمان کودکی خود بازگردم و دختری آزاد و بی‌قید و بند و فارغ از هر گونه اندوه و غم باشم. زمانی که به سختی‌ها و رنج‌ها و دردها می‌خندیدم نه مثل حالا که در زیر بار آنها خرد شده‌ام.
Mahi
این ذات و طبیعت انسانی است که خوش ندارد درباره رقیب و خصم خود تعریف و تمجیدی بشنود.
ویماند
آرزو می‌کنم که دوباره به زمان کودکی خود بازگردم و دختری آزاد و بی‌قید و بند و فارغ از هر گونه اندوه و غم باشم. زمانی که به سختی‌ها و رنج‌ها و دردها می‌خندیدم نه مثل حالا که در زیر بار آنها خرد شده‌ام.
ویماند
گاهی از اوقات ما برای اشخاصی متأثر می‌شویم که نه برای خودشان و نه برای دیگران کوچکترین احساس همدردی و شفقتی ندارند.
ویماند
«من بیش از این تحمل ندارم و خیلی خوشحال می‌شوم اگر به ترتیبی انتقام سنگدلی‌های وی گرفته شود، اما به شرطی که در این میان به خودم صدمه‌ای نرسد. ولی بی‌وفایی و کینه‌توزی چون نیزه‌ای است که از دو سر تیز باشد و غالباً سینه شخص را زودتر از سینه دشمنش سوراخ می‌کند.»
ویماند
«آقا شما نباید تا ساعت ده صبح بخوابید. تمام لطف و صفای صبح تا آن موقع از بین رفته است. آدمی که تا آن ساعت صبح نصف کارهایش را تمام نکرده باشد خیلی احتمال دارد نتواند آن نصف دیگرش را هم تا آخر روز به پایان برساند.»
Mahi
هر قدر هم بخواهید ما را بدبخت کنید و آزار دهید باز انتقام ما از شما گرفته می‌شود، زیرا می‌دانیم که بی‌رحمی و سنگدلی شما ناشی از بدبختی و درماندگی‌تان است.
Mahi
این جا برای آدم‌هایی مثل من که از مردم فراریندحقیقتاً حکم بهشت را دارد و آقای هیت‌کلیف و من چقدر خوب می‌توانیم از این گوشه‌گیری سهمی داشته باشیم.
ویماند
چقدر وحشتناک است که انسان بمیرد و گرد خود قیافه‌های سرد و بی‌مهر اطرافیان را بنگرد!
ویماند
این کبر و غرور تو نمی‌تواند خدا را فریب دهد! آنقدر می‌کوشی تأثرات و احساسات خود را پنهان نگهداری تا آنکه از شدت فشار آه از نهادت برآید و بی‌محابا فریاد درماندگی از دل برآوری.»
ویماند

حجم

۴۶۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۴۴۷ صفحه

حجم

۴۶۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۴۴۷ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
تومان