بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آخرین دختر | طاقچه
تصویر جلد کتاب آخرین دختر

بریده‌هایی از کتاب آخرین دختر

نویسنده:نادیا مراد
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۴۴۶ رأی
۳٫۹
(۴۴۶)
به آنها گفتم که می‌خواهم به چشمان مردانی که به من تجاوز کردند نگاه کنم و آنها را زمانی‌که به پای میز محاکمه برده می‌شوند ببینم. گفتم: «بیش‌از هرچیز دیگری می‌خواهم دیگر هیچ دختری در جهان به سرگذشت من دچار نشود.»
Mohaddese
هنوز فکر می‌کنم یکی از بدترین بی‌عدالتی‌هایی که انسان می‌تواند با آن روبه‌رو شود این است که مجبور باشی به‌خاطر ترس، خانه و محل زندگی‌ات را ترک کنی. هرچیزی را که دوست داشته باشی از تو می‌دزدند. زندگی‌ات را به‌خطر می‌اندازی تا جایی زندگی کنی که هیچ معنایی برای تو ندارد-جایی که واقعاً کسی تو را نمی‌خواهد، فقط به‌خاطر اینکه از کشوری آمده‌ای که امروزه آن را با جنگ و تروریسم می‌شناسند. پس بقیهٔ سال‌های عمرت را در حسرت آن چیزی که پشت‌سر گذاشته‌ای می‌گذرانی و درعین‌حال، دعا می‌کنی که کاش تو را به آنجا بازنگردانند. داستان حزنی این موضوع را به من نشان داد که مسیر پناه‌جویان عراقی همیشه به عقب، به زندان یا به جایی که از آن آمده‌اند منتهی می‌شود.
تراب
حالا حتی اگر تمام ما دختران زنده بمانیم و برای بهبودی سخت تلاش کنیم، پسران ایزدی کجا بودند که با ما ازدواج کنند؟ آنها در گورهای جمعی در شه‌نگال بودند. تقریباً کل جامعهٔ ما نابوده شده و زندگی دختران ایزدی بسیار متفاوت از چیزی خواهد بود که در کودکی تصور می‌کردند.
: )
گفت: «امروز خورشید بدون ترس روبه تو طلوع کرده.» پاسخ دادم: «امروز یه روز بدون ترسه، اینجا قشنگه.»
:)
درطول چندین نسل به این بی‌عدالتی یا رنج خفیف عادت کردیم تازمانی‌که آن‌قدر عادی شد که آن را نادیده گرفتیم.
هادی محمودی
درک نمی‌کنم چگونه کسی می‌تواند کنار بایستد و هزاران زن ایزدی را تماشا کند که به‌عنوان بردهٔ جنسی فروخته می‌شوند و آن‌قدر به آنها تجاوز می‌شود تااینکه جان در بدنشان نمی‌ماند. هیچ توجیهی برای چنین بی‌رحمی‌ای وجود ندارد و به هیچ موفقیت بزرگ‌تری منجر نخواهد شد.
ترنج
لباس‌های ما از خاک و عرق خاکستری شده بود، اما به عوض‌کردن آنها فکر نمی‌کردیم. دیگر چیزی نمی‌خوردیم و فقط مقادیر کمی از آب ولرم بطری‌های پلاستیکی را می‌نوشیدیم که زیر آفتاب مانده بودند. برق قطع شد تا برای باقی محاصره ذخیره شود. از برق ژنراتور برای شارژ موبایل‌هایمان و تماشای تلویزیون در زمان پخش اخبار گزارش جنگ با داعش-که البته همیشه هم همین را پخش می‌کرد-استفاده می‌کردیم. سرخط خبرها ما را ناامید کرده بود؛ حدود چهل کودک در بالای کوه شه‌نگال از گرسنگی و کم‌آبی جان خود را ازدست داده بودند و بسیاری دیگر درحال فرار مرده بودند. داعش بَعشیقه و بَهزانی، دو روستای بزرگ نزدیک موصل را گرفته بود؛ اما خوشبختانه بیشتر مردم آنجا توانسته بودند به کردستان عراق فرار کنند. هزاران زن و دختر ایزدی از سراسر شه‌نگال ربوده شده بودند. شنیدیم که داعش از آنها به‌عنوان برده‌های جنسی استفاده می‌کند.
جواد
«تنها دلیل مخالفت اونها بی‌پولی ماست. گناه نکردیم که بی‌پول شدیم.»
Morteza Rahmani
و زمانی‌که من رسیدم
آیه
به‌خصوص زنان به‌شدت رنج‌کشیده‌اند، چراکه قربانیان خشونت جنسی بوده‌اند و همچنان این خشونت ادامه دارد. به‌شخصه، به مادرم فکر می‌کنم که توسط داعش کشته شد، به کودکانی که با آنها بزرگ شدم
سپیده دم اندیشه
تمام افکار و عقایدی را که ازنظر قوانین اسلامی قانونی بود تعیین کرده و آنها را نوشته بودند، به‌طوری که تمام اعضای خلافت اسلامی بتوانند از همان قوانین وحشیانه پیروی کنند.
Hamid_R_khani
می‌خواهم به چشمان مردانی که به من تجاوز کردند نگاه کنم و آنها را زمانی‌که به پای میز محاکمه برده می‌شوند ببینم. گفتم: «بیش‌از هرچیز دیگری می‌خواهم دیگر هیچ دختری در جهان به سرگذشت من دچار نشود.»
Morteza Rahmani
در اواخر ماه مه ۲۰۱۷ خبری از اردوگاه دریافت کردم. کوچو از دست داعش آزاد شده بود. سعید از اعضای یگان ایزدی حشدالشعبی، گروهی از مجاهدین مسلح عراقی، شده بود
سپیده دم اندیشه
بازار برده‌فروشی شب‌ها باز می‌شد. می‌توانستیم صدای هیاهوی شبه‌نظامیان را در طبقهٔ پایین بشنویم که در آنجا مشغول ثبت و سازماندهی بودند. هنگامی‌که اولین مرد وارد اتاق شد، تمام دختران جیغ زدند. مثل صحنهٔ انفجار بود. طوری گریه‌وزاری می‌کردیم که انگار زخمی شده‌ایم. خم شده بودیم و روی کف اتاق استفراغ می‌کردیم؛ اما هیچ‌کدام از اینها شبه‌نظامیان را متوقف نکرد. درحالی‌که ما جیغ می‌زدیم و التماس می‌کردیم آنها اطراف اتاق قدم می‌زدند و به ما خیره می‌شدند. کسانی که زبان عربی بلد بودند به زبان عربی التماس می‌کردند و دخترانی که فقط زبان کردی می‌دانستند تا جایی که می‌توانستند بلند فریاد می‌زدند؛
جواد
اما درک نمی‌کنم چگونه کسی می‌تواند کنار بایستد و هزاران زن ایزدی را تماشا کند که به‌عنوان بردهٔ جنسی فروخته می‌شوند و آن‌قدر به آنها تجاوز می‌شود تااینکه جان در بدنشان نمی‌ماند
: )
ایمان ما در اعمال ماست.
Morteza Rahmani
در آن زمان دراین‌حد می‌دانستم که فقط مردم عادی عراق، نه مقامات سیاسی و به‌طورقطع نه خود صدام، بودند که بیشتر به‌خاطر تحریم‌ها زیان دیدند و رنج کشیدند. بیمارستان‌ها و بازارهای ما متلاشی شدند. داروها گران‌تر شدند و آرد با گچ مخلوط می‌شد که بیشتر اوقات برای ساخت سیمان از آن استفاده می‌شد.
تراب
اگر می‌خواهید تلاش کنید یک زندگی نسبتاً عادی در کشوری داشته باشید که به‌نظر می‌رسد درحال متلاشی‌شدن است، مجبورید خودتان را با شرایط وفق دهید
Narges_R899
هنگامی‌که داعش برای اولین‌بار وارد عراق شد، آنها وعده دادند که شهرها و شهرستان‌هایی را که فاقد خدمات هستند بازسازی خواهند کرد. هنگامی‌که در تبلیغات خود از خشونت‌هایشان تجلیل نمی‌کردند، چیزهایی چون برق، جمع‌آوری بهتر زباله‌ها و جاده‌های بهتر را وعده می‌دادند؛ انگار یک حزب سیاسی عادی بودند. به ما گفته بودند که مردم حرف‌های آنها را باور می‌کردند و فکر می‌کردند آنها بهتر از دولت عراق به مردم خدمت خواهند کرد
: )
در کوچو، برادران و برادران ناتنی‌ام کنار هم ایستاده بودند که داعش تقریباً همهٔ آنها را کشت؛ اما مرگ آنها فقط یک لحظه طول کشید. وقتی که یک صبیه باشی، هر ثانیه در روز درحال مردنی. ما هم درست مثل آن مردان، هرگز بار دیگر خانواده‌ها یا خانه‌های خود را نخواهیم دید. نسرین و ژیلان با من موافقت کردند. آنها گفتند: «کاش وقتی مردا مردن ما هم باهاشون بودیم.»
: )
اگر ایزدی نبودم پس چه‌کسی بودم؟
سپیده دم اندیشه
به‌هرحال او یک مادر بود و من تصور می‌کردم که ممکن است این حس مفهومی بیشتر از سُنی‌بودن برای او و ایزدی‌بودن برای من داشته باشد.
:)
گفتم: «بیش‌از هرچیز دیگری می‌خواهم دیگر هیچ دختری در جهان به سرگذشت من دچار نشود.»
باران
تفاوت‌های کوچکی بین مردانی که از من سوءاستفاده کردند به‌یاد می‌آورم. حاجی سلمان بدترین مورد بود؛ بخشی به این دلیل که اولین کسی بود که به من تجاوز کرد و بخشی به این دلیل که طوری رفتار کرد انگار بیشترین تنفر را از من دارد. اگر سعی می‌کردم چشم‌هایم را ببندم مرا کتک می‌زد. برای او فقط تجاوز به من کافی نبود، او اغلب تا می‌توانست تحقیرم می‌کرد. روی انگشتان پاهایش عسل می‌ریخت و مرا مجبور می‌کرد آن را لیس بزنم، یا مرا مجبور می‌کرد به‌خاطر او لباس‌هایی بپوشم که دوست نداشتم.
_SOMEONE_
رهبران جهان و به‌خصوص رهبران مذهبی مسلمان باید به‌پا خیزند و از مظلومان حمایت کنند.
Laya Sadegh
چگونه می‌توانست آن اتوبوس‌ها را تماشا کند که از کنارش عبور می‌کردند، با اینکه می‌دانست که قرار است هرشب شبه‌نظامیان خلافت اسلامی به زنان و دختران جوان سوار بر آن اتوبوس‌ها تجاوز کنند.
: )
دختران ایزدی کافر شناخته می‌شدند و براساس تفسیر شبه‌نظامیان از قرآن، تجاوز به یک برده گناه نیست.
منصوره جعفری
باید مراقب حرف‌هایم باشم، زیرا کلمات برای افراد گوناگون معنای متفاوتی دارند و سرگذشت انسان به‌راحتی می‌تواند تبدیل به سلاحی هدف‌گرفته به‌سوی خود او شود.
فرار از نادانی
پزشک‌ها گفتند: «با یه عمل ساده می‌تونی بکارتت رو برگردونی.» بعضی از دخترانی که می‌شناختم تصمیم گرفتند این کار را بکنند، اما من گفتم نه. یک «عمل ساده» چگونه می‌توانست خاطرات آن لحظاتی را که حاجی سلمان به من تجاوز کرده بود پاک کند یا زمانی‌که به‌عنوان مجازات تلاشم برای فرار از او اجازه داد نگهبان‌هایش به من تجاوز کنند؟ آسیب‌های ناشی از آن حملات به یک عضو بدنم یا حتی فقط به بدن من مربوط نمی‌شد و چیزی نبود که با عمل جراحی ترمیم شود
Hamid_R_khani
به روزی فکر می‌کنم که تمام شبه‌نظامیان را پای میز محاکمه بکشم-نه فقط رهبرانی مانند ابوبکر بغدادی، بلکه تمام نگهبانان و مالکان برده‌ها، هر مردی که ماشه کشید و بدن برادرانم را در آن گورهای دسته‌جمعی انداخت، هر مبارزی که سعی کرد ذهن پسران جوان را شست‌وشوی مغزی دهد تا از مادران خود به‌خاطر ایزدی‌بودن نفرت پیدا کنند و هر عراقی‌ای که از ورود تروریست‌ها به شهر خود استقبال کرد.
anis maysami

حجم

۴۴۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۶۷ صفحه

حجم

۴۴۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۶۷ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
تومان