- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب شکار
- بریدهها
بریدههایی از کتاب شکار
۴٫۰
(۳۸۳)
این کار بهطور معمول یک خودکشی اجتماعی بود
تیناز
تو این هوا بالاخره میمیری
Mr.horen~
«من ازت نمیخوام که منو دوست داشته باشی. فقط بزار تو رو دوست داشته باشم، همونطور که دارم.»
52HERTZ
«من... من به اون احساس دارم
ݥحَّدٽہ
ما همیشه قبل از اینکه تغییری بهوجود بیاید از آن باخبریم. وقتی طوفانی نزدیک میشود، در سنگینی هوا و تنش زمین که منتظر بستری از برف است، احساسش میکنیم. لحظهای که باد تغییر جهت دهد احساسش میکنیم. وقتی تغییر قدرتی در حال رخ دادن باشد، ما حسش میکنیم.
لیلی
«میدونم. اما همزمان میشه از یه چیز خوشحال باشی و بهخاطر یه چیز دیگه ناراحت. یه احساس تو قلبت باعث نمیشه احساس دیگهای نداشته باشی.»
سبحان
وفاداری یعنی چی؟ عشق چیه؟
:)
اما همگی گرفتار شدیم و هیچ کاری نمیتوانیم بکینم.
ما همیشه قبل از بهوجود آمدن تغییر از آن باخبریم. اما نمیدانیم آن تغییر چه پیامدی دارد.
Amir
ما همیشه قبل از بهوجود آمدن تغییر از آن باخبریم. اما نمیدانیم آن تغییر چه پیامدی دارد.
fatemeh.2004
نفس یِوا بند آمد. آرام گفت: «چون این داستان منم هست. چون فکر میکردم که تا شهر و ترک نکنم و نرم تو جنگل زندگی کنم. خوشحال نمیشم، و بعد فکر کردم فقط اگه هر روز شکار کنم خوشحال میشم، و بعد فکر کردم که اگه انتقام مرگ پدرمو بگیرم خوشحال میشم. چون یه سال تو یه قلعهٔ قدیمی، با شاهزاده جوان و گرگ خاکستری موندم و فکر میکردم که اگه هر دوشونو بکشم خوشحال میشم، و وقتی اونا رو کشتم، بیشتر از هر زمانی تو زندگیم گریه کردم. چون فکر میکردم اگه برگردم خونه خوشحال میشم، و بعد فکر میکردم تا برنگردم قلعه خوشحال نمیشم.»
§A¥
هیچ چیز در این دنیا نیست که فقط یک ماهیت داشته باشه.
کاربر ۸۵۹۴۵۴
تردیدی در قلبش وجود داشت
Nika
ما همیشه قبل از اینکه تغییری بهوجود بیاید از آن باخبریم. وقتی طوفانی نزدیک میشود، در سنگینی هوا و تنش زمین که منتظر بستری از برف است، احساسش میکنیم. لحظهای که باد تغییر جهت دهد احساسش میکنیم. وقتی تغییر قدرتی در حال رخ دادن باشد، ما حسش میکنیم. امشب اشتیاقی در هوا هست.
جنگل منتظر چیزی میباشد. ما راه میرویم و قدمهایمان باعث آمدن برف زودهنگام میشود. ناامیدی ما، خشم و ناله به همراه دارد. همگی میتوانیم تغییری که قرار است ایجاد شود را پیشبینی کنیم و هیچکس مانع کس دیگری نمیشود. ما میتوانیم تغییر را پیگیری کنیم یا دنبالش برویم.
اما همگی گرفتار شدیم و هیچ کاری نمیتوانیم بکینم.
ما همیشه قبل از بهوجود آمدن تغییر از آن باخبریم. اما نمیدانیم آن تغییر چه پیامدی دارد.
کتاب باز
دوست داشتم فقط یک بار بدون نفرت به من نگاه کند.
اما آرزو فقط برای آدمها است. خواستن چیزیکه ما را اینجا آورده. اشتیاق و حرص ویژگیهای انسانها هستند.
ما جانوریم.
و با اینحال ... من آرزو دارم.
🦄shokoofeh🧚♀️
اما صبر کن، کتاب کجا بود؟
نیومون
او همیشه سکوت را به صحبت با دیگران ترجیح میداد.
مژده
ما همیشه قبل از اینکه تغییری بهوجود بیاید از آن باخبریم.
قالی کرمون :)
تمامی دختران تاجر بهخاطر زیباییشان تحسین میشدند. اما یِوا ترجیح میداد که بهخاطر تواناییهایش تحسین شود
zoha
این یک رفتار انسانی است که به کسی چیزی را میگویند که دوست دارند، بشوند. اینکه بهخاطر منافع خود حقیقت را تغییر دهد و پنهان کند و یا دروغ بگوید.
شازده کوچولو
یک گرگ و یک مرد. یک زن و یک اژدها. شکارچی و شکار. هیچ چیز در این دنیا نیست که فقط یک ماهیت داشته باشه.
مژده
ما همیشه قبل از اینکه تغییری بهوجود بیاید از آن باخبریم.
_RoyaTanha_
هیچکس از خرس یا گرگ متنفر نیست. آنها از باد و برف متنفر نیستند. آنها از مرگ متنفر نیستند.
آنها از همدیگر متنفر هستند.
dina
یِوا در دوردست به آسمان جنگل نگاه میکرد و با یک گوش به حرفهای بارونسا گوش میداد. هوا سنگین و غریب بود. طوفان؟...
:(Nahid):
طوفان؟... او با شگفتی اتفاقات عجیبی را حس میکرد. گویی در دوردست درختان در دل باد، تکان میخوردند، اما بقیهٔ جنگل آرام بود. به جلو خم شد، قلابدوزیاش را که روی پایش بود را رها کرد تا بتواند پنجرهٔ شیشهای را کمی باز کند. هوای بیرون بسیار سرد بود، بهویژه برای یِوا که پیراهن قلابدوزیشده نازک و زیبایی بر تن داشت، اما اهمیتی نداد. شیشه جلوی دیدن جنگل را در دورست میگرفت و او ترجیح میداد که واضح ببیند تا گرم باشد.
«یه موجود چقدر باید بزرگ باشه تا بتونه اینجوری حرکت کنه؟»
بزرگتر از هر چیزی که یک تیر بتواند آن را به زیر بکشد، مگر آنکه تیراندازی بسیار ماهر باشد. اینجا در گوشهٔ جنگل، هیچچیزی بزرگتر از یک خرس نمیتواند وجود داشته باشد که پنهانی زیر سایهها
:(Nahid):
این آرزو که مرا به اینجا، پیش او آورد. پیش روح دیگری که مثل روح خودم خالی بود و در عین حال اصلاً خالی نیست، چون او پر از چیزهایی بود که فقط فکر میکردم حس میکردم. روح او مقابل روح من، مثل موسیقی، مثل تپش قلب، مثل جادو.
مثل زیبایی.
کاف
ما همیشه قبل از اینکه تغییری بهوجود بیاید از آن باخبریم. وقتی طوفانی نزدیک میشود، در سنگینی هوا و تنش زمین که منتظر بستری از برف است، احساسش میکنیم. لحظهای که باد تغییر جهت دهد احساسش میکنیم. وقتی تغییر قدرتی در حال رخ دادن باشد، ما حسش میکنیم. امشب اشتیاقی در هوا هست.
حسین
اما از اولین باری که کمان خودش را در دست گرفت، این چنین اطمینان نداشت.
او را پیدا، و بعد آزادش میکرد.
☆♡استلا♡☆
از میان رفتن انسانیت با هجوم بیامان غرایز حیوانی و انگیزههای درندهخویی، برای یک انسان مایهٔ دلشکستگی است.
شازده کوچولو
هیچ چیز به خودی خودش یه ماهیت نداره. تو نمیتونی همهٔ اون چیزی باشی که من همیشه میخواستم، چون من هیچوقت یه چیز نخواستم.
dina
ما همیشه قبل از اینکه تغییری بهوجود بیاید از آن باخبریم. وقتی طوفانی نزدیک میشود، در سنگینی هوا و تنش زمین که منتظر بستری از برف است، احساسش میکنیم. لحظهای که باد تغییر جهت دهد احساسش میکنیم. وقتی تغییر قدرتی در حال رخ دادن باشد، ما حسش میکنیم. امشب اشتیاقی در هوا هست.
جنگل منتظر چیزی میباشد. ما راه میرویم و قدمهایمان باعث آمدن برف زودهنگام میشود. ناامیدی ما، خشم و ناله به همراه دارد. همگی میتوانیم تغییری که قرار است ایجاد شود را پیشبینی کنیم و هیچکس مانع کس دیگری نمیشود. ما میتوانیم تغییر را پیگیری کنیم یا دنبالش برویم.
اما همگی گرفتار شدیم و هیچ کاری نمیتوانیم بکینم.
ما همیشه قبل از بهوجود آمدن تغییر از آن باخبریم. اما نمیدانیم آن تغییر چه پیامدی دارد.
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
حجم
۲۷۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۷۷ صفحه
حجم
۲۷۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۷۷ صفحه
قیمت:
رایگان