روزی خواهد آمد که بشر الفبایی در چشمانِ سنگِ یمانی و مخملِ خرمایی پروانهٔ بید کشف خواهد کرد و غرق در حیرت خواهد فهمید هر حلزونِ خالدار شعری است.
مهرفر
در اتاقی آکنده از بوی عطرهای کسی که رفته بود، از احتمال حرف زدن با خودم معذب بودم.
siavash fouladi
وای بر من!
چه کس راه بر محبوب من بسته است؟
زمان میگذرد، نیمروز میرسد، او اما نمیآید.
eurus
ریتمِ آشفتهٔ معمولِ هر روزم مختل شده بود و سه هفته از بردگی تشکیلاتی معاف بودم که به ازای سیر کردن شکمم سالهای فراوانی از عمرم را گرفته بود
eurus
بر این زمین بنگر
از بردگانت انبوهی گرفته
که تو
به جبران رکوع، عبادت و ستایش
در جوابِ رنجها و دلهای شکستهٔ قربانیان
به ترس و تحقیرِ نفس و امیدِ عبث پاسخشان میدهی.
eurus