- طاقچه
- تاریخ
- تاریخ اسلام
- کتاب لهوف
- بریدهها
بریدههایی از کتاب لهوف
نویسنده:علیبنموسی ابن طاووس
مترجم:ابوالحسن میرطالبی
انتشارات:انتشارات دلیل ما
دستهبندی:
امتیاز:
۴.۴از ۱۵۷ رأی
۴٫۴
(۱۵۷)
ای دیده هر چه در توان داری گریه کن،
F313
بعد از شهادت امام حسین علیه السلام همه چیز بر او گریست، حتّی وحوش بیابان و ماهیان دریا، و پرندگان آسمان، آفتاب و ماهتاب و ستارگان و آسمان و زمین و مؤمنانِ انس و جنّ و همه فرشتگانِ آسمان و زمین و رضوان و مالک و حاملانِ عرش.
Basil
«حتی اگر پیامبر دستور ستم به ما را میداد با اینهمه ستم بر ما نمیرفت»
F313
بعد خون صغیر را با دو کف دست بگرفت تا پُر شدند و آن خون را بسوی آسمان پاشید و فرمود: «چه آسان است آنچه در محضر خدا بر من وارد میآید!».
هانیه سادات
مبادا بر آنچه از دست دادید متأسف، و بدانچه بدان دست یافتید شادمان باشید
مستاجر
چون ابن سعد با اسیران به کوفه نزدیک شدند مردم برای تماشای آنان آمدند. راوی گوید: زنی از کوفیان بر اسیرانِ اشراف یافته و گفت: شما از اسیران کجایید؟ گفتند: ما اسیران از آلِ محمّدیم صلی الله علیه وآله. آن زن از بام فرود آمده و ملاحف و شلوارها و مقنعههایی فراهم آورده به اسراء داد تا خود را بپوشانند. راوی گوید: همراه زنان، علی بن الحسین علیهما السلام نیز بود که بیماری لاغرش کرده بود، و حسن بن حسن المثنّی که در صحنه نبرد عاشورا با عمو و امامش در صبر بر سختیها و تیرها شکیب ورزیده بود و جراحت شدید داشت همراه بود. و زید بن حسن و عمرو بن الحسن علیه السلام نیز همراه بودند. کوفیان نوحه سروده میگریستن
Hemmat
حسین علیه السلام فرمود: (إیتونی بثوبٍ لایرغب فیه أجعله تحت ثیابی، لئلّا أُجرّد منه)؛ «پیراهن کهنهای به من دهید تا زیر لباسم پوشیده مرا از آن برهنه نکنند». پیراهن تنگی آورده شد، فرمود: «این نه زیرا این لباس اهل ذلّت است».
بعد پیراهن کهنهای را بگرفت و پارهاش کرد و زیر لباسش پوشید و بعد از شهادت وی را از آن هم برهنه کردند و بردند.
دیدی
«آنان را به سکوت فراخوانید قسم به جانم چه گریهها که در پی دارند
LiLy !
چون بر ابن زیادش درآوردند، مسلم بر وی سلام نکرد، پاسبانی گفت: بر امیر سلام کن. مسلم فرمود: خاموش باش، وای بر تو، به خدا که او امیرِ من نیست. ابن زیاد گفت: چه سلام کنی یا نکنی باید کشته شوی. مسلم بدو فرمود: اگر مرا بکشی (عجیب نیست) چه بدتر از تو بوده که بهتر از مرا کشته است، و اگر مرا به بدترین وضع و قبیحترین نحوه مُثله کنی حکایت از خباثت درون و فرومایگی تو دارد، چه اینگونه جنایات در خورِ تُوست
sadeghi
اللَّهم اشْهد، فقد برز إلیهم غلامٌ أشبه الناس خَلقاً و خُلقاً و مَنطقاً برسولک صلی الله علیه وآله، وکنّا إذا اشتقنا إلی نبیک نظرنا إلیه
ali
امام خاک از چهرهاش پاک میکرد و میفرمود: «تو حرّی آن گونه که مادرت حُرَّت نام نهاد، تو حرّی - آزادمردی - در دنیا و آخرت».
هانیه سادات
«ای قوم! شیعیان و اهل بیتم را کشتید و فقط این طفل باقی مانده که از عطش بخود میپیچد، او را با شربتی از آب سقایت کنید»
Nerd
از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: براستی که زینالعابدین علیه السلام چهل سال بر پدر گریست، روزها صائم و شبها را به عبادت قیام فرمود، چون خادم افطاری وی را از آب و غذا میآورد و نزدش مینهاد و عرض میکرد: مولایم تناول فرمایید. میفرمود: فرزندِ رسول را گرسنه کشتند، فرزند رسولاللَّه را با لب تشنه کشتند، و مرتباً تکرار میکرد و میگریست تا غذایش از اشک چشم تَر میشد، و با آب امتزاج مییافت. این برنامه همیشگی امام بود تا به رفیق اعلی پیوست.
ناهید
آرایش مرگ بر فرزند آدم چون آرایش گردنبد بر گردنِ دوشیزگان است، گرایش و اشتیاقم به زیارت اسلافم (جدّ و پدر و مادر و برادرم) چون اشتیاق یعقوب به یوسف است، و برایم قتلگاهی گزیده شد که من بدان جایم باید رفت، گوئیا مینگرم که گرگهای بیابان بندبند مفاصلم را از هم جدا کنند در میان نواویس و کربلاء، چه شکمها از من پُر، و چه انبانها که از من آکنده گردد، گریزی از آنچه بر قلم تقدیر رفته نیست، ما - اهل البیت - خشنودی خدا را خرسندی خود دانسته، بر بلایش صابریم، و او اجرِ صابران را به ما میدهد،
sadeghi
چون حسین علیه السلام دید که اثربخشی پند و موعظه کم، و شتاب دشمن برای جنگ زیاد است به برادرش عباس فرمود: «اگر توانستی که جنگ را امروز به تأخیر اندازی این کار را بکن، باشد که امشب را برای پروردگارمان نماز گزاریم، چه او میداند که من نماز و تلاوت کتابش را دوست دارم.
sadeghi
خادمی به نقل از امام میگفت: روزی امام به صحرا رفت و من در پی وی بودم، دریافتمش که بر بستر سنگی خشن به سجده رفت، من ایستادم و بانگِ گریهاش را میشنیدم و شمردم که هزار بار در سجده گفت: «لا اله الَّا اللَّه حقّاً حقّاً لا اله الّا اللَّه تعبّداً ورقّاً لا اله الّا اللَّه ایماناً و تصدیقاً». بعد سر از سجده برداشت در حالی که چهره و محاسن وی غرقه در اشک بود.
گفتمش: مولای من، آیا زمان آن نرسیده که اندوهت پایان گرفته اشکت رو به نقصان نهد! به من فرمود: وای بر تو، یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم علیهم السلام پیامبر بود و پیامبرزاده و نوه پیامبر و دارای دوازده پسر، خدای سبحان یک پسر را از دید او پنهان کرد، موی سرش از اندوه سپید و پشتش از غم و همّ خمیده و از گریه نابینا گردید، با آن که پسرش زنده بود، و من با چشم خود دیدم که پدر و برادرم و هفده نفر از اهل بیتم به شهادت رسیدند، پس چگونه اندوهم پایان پذیرفته و اشکم رو به کاهش نهد
sadeghi
امام زینالعابدین علیهالسلام میفرماید: «حتی اگر پیامبر دستور ستم به ما را میداد با اینهمه ستم بر ما نمیرفت»
هاشم
به محمّدبن بشیر حضرمی خبر رسید که پسرت در مرز ری به اسارت افتاد. گفت: پاداشش را از خدا میگیرم، دوست نداشتم در حیاتم به اسارت گرفتار گردد. حسین علیه السلام سخن وی را بشنید و فرمود: «خدایت رحمت فرماید، بیعت را از تو بازگرفتم برای آزاد کردن پسرت برو دست بکار شو». عرض کرد: درندگان مرا زنده بخورند اگر از ساحت تو جدا شوم.
مهدی
چون امام حسین علیه السلام با عمر بن سعد تلاقی نمودند و جنگ برپا شد، خداوند نصرت خود را فرو فرستاد تا آن جا که بر سر حسین علیه السلام سایه گسترد، و آنگاه امام مخیر شد بین پیروزی بر دشمنانش و بین ملاقات و لقای پروردگارش، او لقای پروردگارش را برگزید.
هانیه سادات
. وه چه زیبا گفت آن که گفت: یصلّی عَلَی الْمَبْعُوثِ مِنْ آلِ هاشِمِ وَ یغْزی بَنُوه اِنْ ذا لَعَجیبٌ از شگفتیها این که بر پیامبر صلوات فرستاده با فرزندان او میجنگند
Hemmat
حرّبن یزید ریاحی رو به عمربن سعد کرد و گفت: آیا با این مرد میجنگی؟ گفت: آری به خدا جنگی که آسانترین شکل آن پراندنِ سر و قطع دستهاست. حرّ رفت و در جایگاهش بین همگنان ایستاد و او را رعده و لرزهای افتاد که چونان لزرهای که بر بید میافتد.
مهاجربن اوس بدو گفت: به خدا که کارت عجیب و شبهه برانگیز است، اگر پرسیده میشد: اشجعِ کوفیان کیست، از تو چشم نمیپوشیدم، این چه وضعی است که در تو میبینم؟ حرّ گفت: به خدا خود را در گزینش بهشت و دوزخ مخیر میبینم، به خدا قسم که جز بهشت را برنگزینم گرچه قطعه قطعه و سوزانده شوم. سپس اسب خود را به سوی حسین علیه السلام رانده و دستها بر سر نهاده میگفت: خداوندا به سویت بازگشته و توبه نمودم، توبهام را بپذیر، چه من دلهای دوستانت و فرزندان رسولاللَّه را به وحشت و اضطراب افکندم.
هانیه سادات
ستمگر هر قدر بازوانی نیرومند و یارانی فراوان داشته و مدت حکومتش به درازا کشد باز هم ناتوان است
Zoe
اَلا، همانا زنازاده فرزند زنازاده مرا بین دو چیز قرار داده یا مرگ با شرافت و جنگ، یا پذیرفتن ذلّت و خواری، چه دور است ذلت از ما، خدا ذلت را برای ما روا ندارد، و هکذا رسول او و مؤمنان، و دامنهای پاک و پاکیزه، و شخصیتهای والا و جانهای گرانمایه از این که طاعتِ فرومایگان بر شهادت ارجمندان ترجیح یابد. اَلا همانا من با این خانوادهام با قلّت عدد و یاران اندکم به سوی شهادت و خدا میروم
مهدی بخشی
اگر برایتان دین نبوده و از معاد و قیامت پروایی ندارید، پس در این دنیا آزاده باشید،
Behzad @booker
لهوف عبارت از نقل اصل حوادثِ مربوط به واقعه کربلا و رویدادهای پس از آن است و اکثرِ داستان را از راوی غیر معروف آورده تا در عاشورا خوانده شود.
sadeghi
چون حسین علیه السلام قتلگاه جوانان و یارانش را نگریست، برای جنگ با دشمن با نفسِ نفیس خود عزیمت فرمود، و ندا در داد: «آیا مدافعی هست که از حرم رسولاللَّه دفاع کند؟ آیا خداشناسی هست که در حقّ ما هراس خدا را در پیش گیرد؟ آیا فریاد رسی هست که به امید رحمت خدا به فریادِ ما برسد؟ آیا یاوری هست که به امید آنچه در نزد خداست ما را یاری رساند؟
ناهید
وای بر شما ای کوفیان، آیا میدانید که چه جگری از رسول اللَّه را پاره پاره کردید؟ و چه زنان گرامی از پیامبر را از پرده بیرون کشیدید، و چه خونی از پیامبر را ریخته، و چه حرمت او را دریدید؟!
امیرحسین
حرّ گفت: به خدا خود را در گزینش بهشت و دوزخ مخیر میبینم، به خدا قسم که جز بهشت را برنگزینم گرچه قطعه قطعه و سوزانده شوم. سپس اسب خود را به سوی حسین علیه السلام رانده و دستها بر سر نهاده میگفت: خداوندا به سویت بازگشته و توبه نمودم، توبهام را بپذیر، چه من دلهای دوستانت و فرزندان رسولاللَّه را به وحشت و اضطراب افکندم. او به حسین علیه السلام عرض کرد: فدایت گردم، من همانم که تو را از بازگشت به مدینه بازداشته و کار را بر تو سخت گرفتم، به خدا گمانم این نبود، که این مردم با تو چنین کنند، من نزد خدا تائبم، آیا میبینی که توبهام پذیرفته گردد؟ حسین علیه السلام فرمود: «آری خدا توبهات را میپذیرد، فرود آی». عرض کرد: در خدمت تو سواره بهتر میتوانم عرض خدمت کنم تا پیاده، و فرود آمدن آخر کار من «شهادت» است.
sadeghi
آیا مدافعی هست که از حرم رسولاللَّه دفاع کند؟ آیا خداشناسی هست که در حقّ ما هراس خدا را در پیش گیرد؟ آیا فریاد رسی هست که به امید رحمت خدا به فریادِ ما برسد؟ آیا یاوری هست که به امید آنچه در نزد خداست ما را یاری رساند؟
یسنا
زیرا بر عزیزترین آفریدههای آفرینش سترگترین ستم تاریخ به کار زدهشده تا جایی که امام زینالعابدین علیهالسلام میفرماید: «حتی اگر پیامبر دستور ستم به ما را میداد با اینهمه ستم بر ما نمیرفت»
Saman
حجم
۱۶۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
حجم
۱۶۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
قیمت:
۵۰,۰۰۰
۲۵,۰۰۰۵۰%
تومان