در اروپا آسیا را لقمهای پنداشتند
هر یک اندر خوردنش چنگالها برداشتند
R.Khabazian
هر که اندر زندگی پابند بر تریاک شد
زنده ناور در حساب او را حسابش پاک شد
هر جوانی یک دو سالی لب به این عفریت زد
پیر شد فرتوت شد مُرد استخوانش خاک شد
R.Khabazian
یاد از آن عهدی که در مشرق تمدن باب بود
وز کران شرق نور معرفت پرتاب بود
یادشان رفته همان هنگام در مغرب زمین
مردمی بودند همچون جانور جنگلنشین
از همینرو گله گله میچریدندی گیاه
خیز ای مشرق زمینی روز مغرب کن سیاه
تا نخوابد شرق کی مغرب برآید آفتاب
غرب را بیداری آنگه شد که شد شرقی بهخواب
R.Khabazian
یاد از آن عهدی که در مشرق تمدن باب بود
رِ
ایقوم بهیزدان قسماینملک نه این بود
رِ
کاخر نگنجد کوه در حلقوم کاه
رِ
غرب را بیداری آنگه شد که شد شرقی بهخواب
رِ
این زندگانی است شما میکنید؟ مرگ
زین زندگی به است برای چه زندهاید؟
Mohammad azg
نکبت و ذلت و بدبختی و آثار زوال
از سر و پیکر ما ملت دون میریزد
Atena
در حال دیواری خراب شده و از نظرها محو میشود. سیروس با هیکل پراُبهت و قیافه با عظمت که درخور سلاطین معظم است پیدا میشود. دستش را سخت بهپیشانی فشرده و میخواند:
سیروس:
ای داد اگر من سرم از شرم به زیر است
شرم من از ارواح سلاطین اسیر است
که بودند به بندم
کنون طعنه زنندم
کای اسیر تو ما سلاطین
هان اسارت ملک خودبین
این خرابه قبرستان نه ایران ماست
اینخرابهایراننیست پس ایرانکجاست؟
Atena