
بریدههایی از کتاب پاییز صد ساله شد
۴٫۲
(۹)
هیچ چیز غمانگیزتر از این نیست
که بدانیم
ما پیش از آرزوهامان میمیریم
.
من از این عشق ردّ نمیشوم
من در این عشق حل میشوم
آرام
چگونه است
چکیدنِ کسی
از چشمهای خودش
بلاتریکس لسترنج
مرا در آغوش بگیر
من بوی روستا میدهم
بوی دریا
بوی نمک
بوی دستانِترک خوردهی ماهیگیرِ خستهِ شهرمان
من لهجه دارم
بلند میخندم
بلند میگریم
بلند عشق میورزم
آرام
باید چنان بی صدا کنارِ قدمهایت بشکنم
تا جاودانه کنم
صلابتِ عشق را
Maryam Bagheri
محبوب من!!!
این شعرها را با مهر بخوان
کسی که هر شبِ خدا
با خیالِ تو خوابیده
جز حقیقت چیزی نمیگوید
بلاتریکس لسترنج
حیرت نکن نازنین
بر این روزها بخند
هیچ چیز غمانگیزتر از این نیست
که بدانیم
ما پیش از آرزوهامان میمیریم
Maryam Bagheri
خوش به حالِ مار
تنها موجودیست که پیچ و تابش از درد نیست
پاییز بانو
هیچ نبود
و چیزی نخواهد بود
ولی دل دادیم
و دلداده ماندیم
که همین بی نهایت است
و قشنگ
.
خلقِ من تنگتر از سرخترین غروبی که دیدهای
هذیانِ لحظههایی را میگوید که بی آمدن، گذشت
.
و از میان تمامِ آرزوها
دردناکترینش
نخواستن تو در نداشتنِ توست
بلاتریکس لسترنج
حیرت نکن نازنین
بر این روزها بخند
هیچ چیز غمانگیزتر از این نیست
که بدانیم
ما پیش از آرزوهامان میمیریم
بلاتریکس لسترنج
جسارت میخواهد
نزدیک شدن
به دورترین افکار زنی که
درد بی کسی را
به مسلخِ کوچه پس کوچههایِ شهر برده
زنی که هر شب
به پابوسِ کابوسهایِ مردانه میرود
و سحر گاه
لحافش را پر می کند از هق هقِ تنهایی بی مرزش
ها ی روزگار لعنتی
با دختران غریب خود چه میکنی؟؟؟؟
بلاتریکس لسترنج
دستهای تو
سبزینگیِ جنگل شمال
گیسوان من
سیاه گردبادی از جنوب
در تمنایِ وزیدن و گریختن
پاییز بانو
یادت باشد
عاشق را نه شب تهدید میکند، نه مرگ
فقط فاصله
پاییز بانو
جسارت میخواهد
نزدیک شدن
به دورترین افکار زنی که
درد بی کسی را
به مسلخِ کوچه پس کوچههایِ شهر برده
زنی که هر شب
به پابوسِ کابوسهایِ مردانه میرود
و سحر گاه
لحافش را پر می کند از هق هقِ تنهایی بی مرزش
ها ی روزگار لعنتی
با دختران غریب خود چه میکنی؟؟؟؟
پاییز بانو
و عصرِ جمعه
که هر چیزی
... هر چیزی
در خاطرم غروب میکند
جز یادِ چشمهای تو
پاییز بانو
مثل یک کویر نشین
اسبی داشته باشم
و عاشق یک ستاره باشم
شب که شد
تو در آسمان میدرخشی
من مثل دیوانهها
میتازم
میتازم
میتازم
تا جایی که تکلیفِ شب را با ستارهاش روشن کنم
پاییز بانو
به جهنم که پیر میشوی
دیوانه!!!!
چروکِ زیر چشمانت
همانقدر زیباست
که چینِ رویِ دامنت
پاییز بانو
نوشت
من از این عشق ردّ نمیشوم
من در این عشق حل میشوم
پاییز بانو
تو نیستی
تونیستی و زندگی
در رگهای من میگردد
تا از پیکرِ من
دستی بسازد
که از وحشتِ بیهودگی
برای آخرین بار مینویسد
پاییز بانو
سقوط میکنم
مثلِ یک سیب
و به تنها چیزی که فکر نمیکنم
کرمهایی است که به رختخوابِ خستهی من میخزند
...
هنوز چنگ میزنم به قویترین حس بودنم.
رویایِ خوشِ ریشههای یک درخت
پاییز بانو
دیوانهی گوشه گیری که
با خیالِ آغوشِ تو
از قفس میپرید
آه ... با دیوانهات چه کردهای؟؟؟
پاییز بانو
محبوب من!!!
این شعرها را با مهر بخوان
کسی که هر شبِ خدا
با خیالِ تو خوابیده
جز حقیقت چیزی نمیگوید
پاییز بانو
همه میدانند
چقدر تعبیرِ آرامش حیاتی ست
برای کسی که چنان بی محابا
از پناهِ مادر گریخته
کسی که
چنان بی پروا
از تعصبِ دنیا لغزیده است
maryom
حجم
۸۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
حجم
۸۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
قیمت:
۵,۰۰۰
تومان
