بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پنج نمایشنامه عروسکی | طاقچه
تصویر جلد کتاب پنج نمایشنامه عروسکی

بریده‌هایی از کتاب پنج نمایشنامه عروسکی

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۷ رأی
۳٫۰
(۷)
اکنون ناله‌ی آب را درک می‌کنم، و ضجه‌ی ستاره‌ها را، و ضجه‌ی باد را میان کوه، و وزوز تیز زنبور را. چرا که من مرگم.
Mohammad
ای عشق،‌ کیست که بتواند تو را بشناسد!
Mohammad
یک کرم کوچک دیروز عصر, از عشقش به‌من گفت؛ دوستش ندارم، تا وقتی درآورد دو بال و چهار پا.
Mohammad
خودش می‌گوید عاشق چیزی است که هیچ‌وقت به‌ دستش نمی‌آورد.
MIEL
یک کرم کوچک دیروز عصر, از عشقش به‌من گفت؛ دوستش ندارم، تا وقتی درآورد دو بال و چهار پا.
کاربر ۱۸۸۶۱۷۷
وروره جادو، اون‌قدر شراب به‌ما بده تا از چشمامـون درآد بیرون. اشک‌هامون قشنگ می‌شه؛ اشک‌های زبرجد، اشک‌های یاقوت...
کاربر ۴۱۰۵۵۶۳
(در کمد را باز مـی‌کند.) قـلب کوچیک من! درخت کوچیک باغ من! کوکولیچه (او را در آغوش می‌گیرد.) میخک گلخونـه‌ای مـن! یـه مـشتِ کوچولوی دارچین من!
کاربر ۴۱۰۵۵۶۳

حجم

۸٫۵ مگابایت

سال انتشار

۱۳۸۳

تعداد صفحه‌ها

۲۶۴ صفحه

حجم

۸٫۵ مگابایت

سال انتشار

۱۳۸۳

تعداد صفحه‌ها

۲۶۴ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
تومان