بریدههایی از کتاب اندیشههای پنهان
۴٫۸
(۲۵)
میبینیم افرادی که سرگشته و حیراناند، حتی خود نمیدانند چه میخواهند. افسرده حال و خسته از خواب بلند میشوند؛ با بیحالی و بیانگیزگی دست و رویی میشویند، با همین حال صبحانهای میخورند، میبینند راضی نیستند، چیزی کم دارند اما نمیدانند چه کم دارند. از سر ناچاری سراغ کامپیوتری یا دوستی میروند؛ گپی میزنند اما باز ناراضی و خسته هستند، وجودشان ارضا نمیشود. احساس میکنند غمی دارند، چیزی کم دارند. پارکی میروند، خیابانی میروند، سیگاری میکشند و... اما بالاخره گم شدهٔ خود را نمییابند و فقط به دور خود چرخیده، خسته به خانه باز میگردند و باز فردا همین یکنواختی و تکرار شبگردیهای خسته و مأیوس!
آنها گرفتار سرگردانی و روزمرّگی و تکرار مکرّرات و مرگ تدریجی شدهاند
میـمْ.سَتّـ'ارے
به خودمان دروغ نگوییم. اگر ما دین را از زندگی خود خارج کنیم، آیا زندگیمان تغییری می کند؟ یعنی دیگر نمیخوابیم، از خواب بلند نمیشویم، صبحانه نمیخوریم، درس نمیخوانیم، دانشگاه نمیرویم، سرِ کار نمیرویم، غذا نمیخوریم؟ بنابراین اینها ادّعاهایی بر اساس گمان و دروغهایی بیش نیست.
ما هنوز نیازمان را به خدا و به امام زمان و به معصومین: حتی به اندازهٔ یک لیوان آب در هنگام تشنگی احساس نکردهایم.
Mahdieh Janati
در نهایت درخواهیم یافت که زندگیمان یکنواخت شده، زندگیمان شده به دور خود چرخیدن، حرکت در یک مدار بسته، تکرار مکررات و مرگ تدریجی!
zahra samani
خواستن. ایمان به خدا یعنی خدا را خواستن، یعنی کمبود ما خود خداست نه این که باور داشته باشیم خدا هست و سپس او را وسیله قرار بدهیم برای رسیدن به دنیا و نان و پوشاک و مسکن.
Mahdieh Janati
وقتی شخصی امیدی مانند امید به قبولی در کنکور دارد، چنین شخصی شبانه روزش صرف درس خواندن، کلاس کنکور رفتن و تست زدن میشود و خواب و بیداری او همه، صرف کنکور خواهد بود؛ یعنی امید او در لحظه لحظهٔ اعمالش آشکار است و بدون این که خود بگوید من امید به قبولی در کنکور دارم، همه، این امید را در اعمالش میبینند و متوجه امید او میشوند، امّا چه شده که امید و رجا به خدا در اعمال ما آشکار نیست؟
Mahdieh Janati
او از ما به ما نزدیک تر است که ما را به خودمان نشان میدهد و آشنا میکند؛ (نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ).
وقتی او از ما به خودمان نزدیکتر بود، در نتیجه از ما به ما آگاه تر نیز خواهد بود.
sss
اصلاً کفر یعنی چشم پوشی، یعنی کسی به حقّ برسد و از آن چشم پوشی کند؛ بنابراین در مفهوم کفر، باور به حقّ وجود دارد. و ایمان در مقابل کفر است. ایمان یعنی عشق داشتن، گرایش داشتن، طلب داشتن، خواستن.
mohamad
این است که در آیات و روایات، دنیا این همه مذمّت میشود؛ چون دنیا چیزی جز جماد و نبات وحیوان نیست، و اصلاً به تعبیر روایات، دنیا بد نیست بلکه کم است و حقیر است و قلیل است و اگر انسان یک لحظهاش را بدهد و تمامی زمین و منظومههای شمسی و کهکشانها را به دست بیاورد، بر فرض پس از مرگ، اینها را هم همراه خود ببرد، باز خسارت دیده، زیان دیده؛ چون همهٔ اینها از انسان کمتر هستند و انسان در این لحظه، خودش را خرج اینها کرده است. چه رسد به این که ما یک لحظه که هیچ، یک عمرِ خود را میدهیم و کهکشانها را که هیچ، یک نقطه در زمین را، مثلاً یک کاخ یا یک خانه در فلان نقطه را به دست میآوریم و تازه با مرگ، همین خانه و طلا و... را رها میکنیم و از آن جدا میشویم.
شهرام
اصلاً به تعبیر روایات، دنیا بد نیست بلکه کم است و حقیر است و قلیل است
sss
و این خداست که نور هستی است. و این خداست که روشنگر پدیده هاست. و این اوست که بر تمامی خلقت، گواه است؛
sss
آیا ما شبانه روز به دنبال حیات دنیایی نیستیم؟ ما نباید فریب مارکهای دینی و معنوی و الهی را که به زندگی خود و اعمال خود میزنیم، بخوریم.
محمد سجاد
گام اول، اسلام است؛ اسلام یعنی: شناخت + تسلیم.
گام دوم، ایمان است؛ ایمان یعنی: شناخت + تسلیم + عشق.
گام سوم، تقوا است؛ تقوا یعنی: شناخت + تسلیم + عشق + عمل.
گام چهارم، احسان است؛ احسان یعنی: تقوا + صبر؛ یعنی کار خوب را خوب و زیبا اجرا کردن.
گام پنجم، اخبات است؛ اخبات یعنی: احسان + خضوع و دلشکستگی و احساس تقصیر داشتن.
گام ششم، سبقت است؛ سبقت یعنی علاوه بر گامهای قبل هم سبقت در نیت در کار خیر داشته باشد و هم سبقت در عمل در کار خیر. (السّابِقُونَ السّابِقُون)
گام هفتم، قرب است؛(السّابِقُونَ السّابِقُون أُولَئِک الْمُقَرَّبُونَ).
گام هشتم، لقاء است؛ یعنی دیدار حق و شهود او.
گام نهم، رضا است؛ یعنی رضایت بنده نسبت به خدا. (رَضُوا عَنْهُ)
گام دهم، رضوان است؛ یعنی رضایت خداوند نسبت به بنده. (رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ) که این گام دهم بالاتر و بزرگترین گام است (وَ رِضْوانٌ مِنَ اللهِ أَکبَر).
کاربر ۹۴۸۰۱۰
اکنون متوجه میشویم که چرا سؤال کنیم و چرا سؤال، برای بشر ضرورت حیاتی دارد و درمییابیم که چرا انبیا کارشان را با سؤال آغاز میکنند.
سؤال، ضرورت حیاتی دارد و انبیا سؤال میکنند تا فکر بشر به جریان بیفتد؛ فکر بشر به جریان بیفتد تا به شناخت برسد؛ به شناخت برسد تا بتواند بسنجد و تعقل کند؛ بسنجد و تعقل کند تا بهترین، درک شود؛ بهترین درک شود تا با غریزهٔ بهترطلبی، آن را انتخاب کند و حرکت انسانی خود را آغاز کند.
حرکت اصیل انسانی باید از تمامی کانالهای وجودیاش بگذرد.
منم!
حضرت علی (ع) به کمیل میفرمایند: «یا کمیل مَا مِنْ حرکةٍ اِلّا وأنت محتاجٌ فیها الی معرفةٍ»؛ ای کمیل! هیچ حرکتی نیست مگر اینکه در آن حرکت، تو نیاز به معرفت و شناخت داری، به این دلیل است که حرکت انسان انتخابی است و انتخاب، سنجش و تعقل میخواهد و سنجش و تعقل، شناخت میخواهد.
۶. برای شناخت، نیاز به تفکر است؛ زیرا کار فکر این است که چند معلوم را کنار مجهولی قرار میدهد و آن مجهول را کشف میکند و به شناخت میرساند.
بنابراین فکر، رزق عقل را فراهم میکند؛ زیرا رزق عقل، علم و شناخت است و کار فکر این است که ما را به شناخت و علم میرساند.
منم!
«لا تَجهَلْ نفسَک اِنّ الجاهلَ بنفسه جاهلٌ بکلِّ شیءٍ»؛ نسبت به خودت جاهل نباش، به درستی که کسی که نسبت به خودش جاهل باشد، نسبت به تمام اشیا و نسبت به هر چیز، جاهل است.
منم!
همهٔ جمعیت کره زمین که از میلیاردها نفر تشکیل میشوند، در حال دویدن هستند!
اگر از هر کدام سؤال کنیم: کجا میدوید؟
پاسخ خواهند داد: نمیدانیم!
سماء راد
برای هر کار خود یک سؤال داشته باشیم؛ مثلا صبح که از خواب برمیخیزیم، علت برخاستنمان را از خود بپرسیم و بگوییم بیدار شدهام که چه؟ برای چه؟ جواب میشنویم برای اینکه صبحانه بخورم. باز سؤال کنیم که چه بشود؟ جواب میشنویم برای اینکه نیرویی در من به وجود بیاید. همینطورکه چه؟ تا سر کار بروم و پولی بهدست آورم. که چه؟ تا با آن صبحانهٔ فردا را مهیا کنم! و در نهایت درخواهیم یافت که زندگیمان یکنواخت شده، زندگیمان شده به دور خود چرخیدن، حرکت در یک مدار بسته، تکرار مکررات و مرگ تدریجی!
shariaty
یکی اینکه این ماده چگونه حرکت کرد تا این جهان به وجود آید؛ زیرا حرکتْ تضاد میخواهد، تضادْ عامل حرکت است و تضاد از ترکیب برخوردار است. پس این ماده نیاز به محرک دارد. دیگر اینکه وجودِ محدود به دو چیز نیاز دارد: به حدود و مرزهایی و به حادّ و محدود کننده و مرزبانی. بنابراین این وجود فقیر و نیازمند که هم به محرک، هم به حدود و مرزهایی و هم به حادّ و محدودکنندهای نیاز دارد، دیگر نمیتواند مبدأ و شروع هستی باشد و همین طور نمیتواند حاکم باشد.
منم!
عقیده از کلمهٔ عقد به معنای گِره گرفته شده است. و عقیده یعنی گره خوردن شناخت با احساس ما.
کاربر ۹۴۸۰۱۰
«هَلِ الْاِیمَانُ اِلّا الْحُبُّ وَ الْبُغْضُ». ما در زندگی هر چیزی را بخواهیم، به همان ایمان داریم؛ بنابراین ما در اوج دینداریمان، خدا و پیر و پیغمبر را وسیلهای قرار میدهیم برای رسیدن به دنیا. در صورتی که خدا دنیا را وسیله قرار داده است برای رسیدن به خودش.
mohdiu
فصل اول: انواع دین
اگر دین را از آدمها کسب کنیم، به نفرت و فرار میرسیم اما اگر با شناخت باشد، مسأله فرق میکند.
استاد صفایی دین را به سه نوع تقسیم مینماید:
۱. دین ارثی-سنتی یا دین دستوری
۲. دین احساسی-عاطفی
۳. دین اصیل
استاد صفایی در دستنوشتهای که امروز به عنوان «اندیشه من» به چاپ رسیده است، به عنوان «ویژگیهای مذهب عاطفی و دستوری» مینویسند: «بزرگترین جنایت به مذهب این است که آن را از تفکر و تعقل جدا کنیم و غیر برهانی و عاطفی جلوه بدهیم، که هر کس برای دلش به آن روی میآورد؛ چون این مذهب عاطفی و آرامبخش همان است که افیون ملتها میشود و دستاویز مادّیگری و عامل ضد مذهب.
یِکْ چیزی از دَرونْ
«یک محقق هنگامی به حق میرسد که تحقیق صحیحی را شروع کرده باشد و روش صحیحی را به کار گرفته باشد و این است که باید محقّق قبل از هر چیز خود را از کشش هر عقیده و هر مکتب آزاد کند.
Mehr
راستی کدام بهتر است؛ در راهْ قرض دادن و بلافاصله به نور رسیدن و بعد هم چند برابرش را گرفتن و یا در راه بز و بزغاله و زن و فرزند و رفیق و چَه چَه و به به دادن و نفله کردن و بعد حسرت خوردن و آخرِ سر ناله و آه کشیدن و بر بیوفایی و نیرنگشان تُف و نفرین فرستادن...؟
کاربر ۲۹۳۷۰۰۴
برای گام برداشتن و پرواز نخستین چیزی که لازم است آزادی انسان از زنجیرها و تعلقهاست وگرنه پرواز کردن با پای بسته، بالها را هم میشکند.
reyhane.110
نکتهٔ قابل توجهی که باید همیشه متذکر آن بود، این است که اگر ما واقعاً خواهان رسیدن به حق هستیم و میخواهیم آن را بشناسیم باید در قدم اول، فکر خود را آزاد کنیم و باید ذهن خود را خالی از هر عقیدهای کنیم تا فکر ما بتواند کارش را انجام دهد و بتواند ما را به حق و حقیقت برساند.
کاربر ۹۲۳۰۴۵
قطبنمای فکر ما میتواند جهت حرکت ما را نشان بدهد به شرط اینکه گرفتار آهنرباهای هویها، سودها، تعصبها و عادتها و تقلیدها نشده باشد؛ وگرنه این قطبنمای منحرف به جای اینکه ما را به مقصد برساند، در دریا غرق میکند.
کاربر ۹۲۳۰۴۵
«راستی، آن کس که تفکر ندارد به نجات نزدیکتر است تا کسی که تفکراتش را به انحراف کشیدهاند.»
«آنها که با تفکراتی مغشوش و گرفتار حرکت میکنند خیلی گمراهتر از آنهایی هستند که هرگز تفکراتی ندارند و کاری را آغاز نکردهاند.
کاربر ۹۲۳۰۴۵
تفکر مقدّر؛ تفکری که از پیش اندازهگیری شده، دو مرگ را به همراه دارد: مرگ فکر و مرگ انتخاب.
کاربر ۹۲۳۰۴۵
علم چراغ عقل است؛ عقل، حکم چشم را دارد و علم حکم نور را. ب
کاربر ۹۲۳۰۴۵
شناخت را نمیتوان به شکل صادراتی و تحمیلی به افراد داد بلکه خود انسان باید به تفکر بپردازد و به شناخت برسد. حتی انبیا، به کسی شناخت صادراتی نمیدهند. مثلاً پیامبر نمیگوید شما قبول کنید خدا هست یا معاد هست یا جهنم و بهشت هست یا اسلام حق است یا... بلکه کار انبیا این است که به ما تعلیم بدهند که چگونه تفکر کنیم تا خودمان به شناخت برسی
کاربر ۹۲۳۰۴۵
حجم
۱۹۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
حجم
۱۹۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان