بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب قرار ملاقات با زندگی | طاقچه
تصویر جلد کتاب قرار ملاقات با زندگی

بریده‌هایی از کتاب قرار ملاقات با زندگی

۴٫۲
(۱۱)
"اگر بجنگی ممکن است شکست بخوری اما اگر هیچگاه مبارزه نکنی، برای همیشه یک شکست‌خورده خواهی بود".
Arezuwishi
راهی برای رسیدن به خوشبختی وجود ندارد، خوشبختی خود راه است.
S.Abolqasem
اگر با تمام وجود قصد انجام کاری را داری اما به هر دلیلی قادر به انجامش نیستی، به دنبال آدم‌هایی بگرد که بتوانند به تو کمک کنند.
کاربر ۷۷۵۲۹۴۶
قرار ملاقات با زندگی
معجزه ی سپاسگزاری
"اگر بجنگی ممکن است شکست بخوری اما اگر هیچگاه مبارزه نکنی، برای همیشه یک شکست‌خورده خواهی بود".
z.gh
برای یک انسان هوش و ذکاوت چه ارزشی می‌تواند داشته باشد وقتی درک و شعور احساسی‌اش فاسد و از دست رفته باشد؟
z.gh
یک بیمار مبتلا به سرطان باید خیلی چیزها را یاد بگیرد و یکی از آن‌ها هم تحمل و درک درماندگی اطرافیانش است.
z.gh
"خودت رو روی نقاط قوتی که داری متمرکز کن".
z.gh
اگر بجنگی ممکن است شکست بخوری اما اگر هیچگاه مبارزه نکنی، برای همیشه یک شکست‌خورده خواهی بود
S.Abolqasem
در لحظه زندگی کن.
z.gh
وقتی در حال کارکردن هستم دیگر در کنارش غذا نمی‌خورم یا حین استراحت موسیقی گوش نمی‌دهم بلکه به روحم آرامش و سکوت هدیه می‌کنم. درحال فکر کردن و تعمق، هم‌زمان باکسی حرف نمی‌زنم یا در اینترنت غرق نمی‌شوم و تا حد ممکن به هر کاری مکانی مخصوص همان کار را اختصاص می‌دهم. برای مذاکرات یک میز مذاکره وجود دارد و من مثلاً از میز کارم برای این منظور استفاده نمی‌کنم. غذا و چایی در آشپزخانه آماده می‌شود و نه در اتاق کار و تلفن‌های شخصی را در ساعات بیکاری انجام می‌دهم و نه در وقت اداری. در خانه‌ام داشتنِ اتاق مشترکی برای کار و خواب غیرقابل تصور است. از طرفی حتی یک بودیست هم باید واقع‌بین باشد. اگر من حین خوردن صبحانه رادیو گوش می‌کنم و یا در راه با تلفن همراهم مکالمه‌ای کاری انجام می‌دهم اثباتی است بر این واقعیت که یک روز تنها از بیست و چهار ساعت تشکیل شده‌است.
z.gh
واقعیت امر این است که علاوه‌بر تعادل که قبلاً گفتم، آدم به چند چیز دیگر هم نیازمند است. اول اینکه نگذاری اهدافت را دیگران برایت تعیین کنند، بلکه خودت به انتخاب و طراحی آن‌ها بپردازی؛ دوم اینکه به ادراک و شهودت تکیه کنی و به صدای قلبت گوش دهی و تلاش کنی تا حداکثر استفاده را از آن ببری؛ سومین نکته اینکه به دنبال افراد متخصص و کارآزموده و معتمد باشی که بتوانند در صورت نیاز به تو کمک کنند؛ و نکتهٔ چهارم نیز اینکه با علاقه و انرژی فراوان حرکت کنی که به نظرم انجام این شرط آخری آسان‌تر از بقیهٔ موارد است.
z.gh
روز باید با آرامش شروع شود. صبح‌ها حدود ساعت ۵ از خواب بیدار می‌شوم. تقریباً یک ربع به پنج ساعت زنگ می‌زند. روحم سرزنده و شاداب اما جسمم هنوز خسته وخواب‌آلوده است. به‌همین‌دلیل قبل از هر چیز نیم لیترآب ولرم می‌نوشم. اگر این میزان آب خالص به بدنت واردکنی، با خودش می‌گوید: "بَه چه اتفاقی افتاده؟ اینهمه آب! یک ضرب!" و اینجاست که متابولیسم و یا همان سوخت‌وساز بدنت با سرعتی زیاد آغاز به فعالیت می‌کند.
z.gh
همیشه همین‌طور است که بچه‌ها در ابتدا به فردی که در ظاهر غریبه به نظر می‌آید با شک‌وتردید نگاه می‌کنند، شاید هم مغرضانه درموردش قضاوت کنند. هیچ انسانی با پیش‌داوری به دنیا نمی‌آید، بچه‌ها درواقع همان حرف‌هایی را تکرارمی‌کنند که از بزرگ‌ترهایشان شنیده‌اند و درست وقتی که پی می‌برند با یک غریبه هم می‌شود خیلی خوب بازی کرد ناگهان همهٔ فاصله‌ها به‌سرعت از بین می‌رود.
z.gh
مصائب از ما آدم‌های تازه‌ای می‌سازند
کاربر ۳۹۴۴۹۵۴
به گفتهٔ بودا قرار ملاقات ما با زندگی در همین لحظه صورت می‌گیرد. محل قرار درست همین جایی است که در این لحظه هستیم. خیلی زمان برد تا من یاد گرفتم دست به دست لحظه بدهم. من بالأخره جای درست خود را بر سر سفرهٔ گستردهٔ زندگی یافتم و حتی چیزی بیشتر از این: من می‌دانم از کجا می‌آیم، که هستم و رو به چه سمتی قصد رفتن دارم. ادامه می‌دهم و قدم برمی‌دارم، نه در جست‌وجوی خوشبختی بلکه لحظه‌لحظهٔ جادهٔ زندگی‌ام را با خوشبختی طی می‌کنم، همان‌گونه که بودا به من آموخته است: راهی برای رسیدن به خوشبختی وجود ندارد، خوشبختی خود راه است.
z.gh
بی‌عدالتی چه در زندگی شغلی و چه در زندگی شخصی باعث درهم ریختن توازن و تعادل می‌شود
کاربر ۳۹۴۴۹۵۴
اگر با تمام وجود قصد انجام کاری را داری اما به هر دلیلی قادر به انجامش نیستی، به دنبال آدم‌هایی بگرد که بتوانند به تو کمک کنند
سارا بیات
راهی برای رسیدن به خوشبختی وجود ندارد، خوشبختی خود راه است.
گیتا 🌳
کسی که می‌خواهد سریع قدم بردارد بهتر است تنها برود، اما کسی که می‌خواهد راهی طولانی را طی کند ترجیحاً باید گروهی سفر کند.
گیتا 🌳
"اگر بجنگی ممکن است شکست بخوری اما اگر هیچگاه مبارزه نکنی، برای همیشه یک شکست‌خورده خواهی بود"
مریم
چقدر خوب است به جای این‌همه شاخ‌وبرگ دادن، آستین‌ها را بالا بزنیم و کمی عمل کنیم. نفس عمیق بکشیم. هوا را برای مدت زمانی کوتاه در سینه نگه داریم و بعد به‌آرامی بیرون بدهیم. به همین سادگی.
z.gh
راهبرد اول تلقین به نفس و خود باوری بود. با خودت فکر کن، واقعاً چه می‌خواهی. و بعد به خودت بگو: "من می‌خواهم، من می‌توانم، من خواهم کرد". و این مهم‌ترین نکته است. راهبرد دوم: اگر با تمام وجود قصد انجام کاری را داری اما به هر دلیلی قادر به انجامش نیستی، به دنبال آدم‌هایی بگرد که بتوانند به تو کمک کنند. من با این استراتژی تا به امروز بسیارخوب در زندگی‌ام جلو آمده‌ام. هیچ‌کس نیست که در همهٔ زمینه‌ها تبحر کافی داشته باشد. من برای کسانی که واقعاً در کاری تخصص کامل دارند و مشاورین قابل اعتمادی هستند احترام زیادی قائل هستم. با وجود اینکه خودم شخصاً فردی به‌اصطلاح تک‌رو هستم اما کار گروهی را بسیار پسندیده و مؤثر می‌دانم.
z.gh
فراموش نکنیم که امروز حاصل گذشته است و از هیچ، هیچ درو می‌کنیم.
z.gh
"من آنجا بوده‌ام. من به‌عینه دیده‌ام". تنها کسی اجازه دارد خود را متخصص خطاب کند که بتواند جملهٔ بالا را درمورد خودش بگوید.
کاربر ۳۹۴۴۹۵۴
در اولین مسابقهٔ دو شهری ۱۱.۵ کیلومتر را در عرض ۴۲ دقیقه دویدم. و به این ترتیب در گروه سنی خودم بالاترین رکورد را به دست آوردم. در روزنامهٔ محلی مقالهٔ کوتاهی درمورد موفقیت من چاپ شد. خدا می‌داند تا چه اندازه به خود می‌بالیدم و احساس خوشبختی می‌کردم. ـ مشکلات؟! برای من؟ هیچ‌گاه! و به این ترتیب ضعف بینایی‌ام را کاملاً نادیده می‌گرفتم.
z.gh
کاهاواته‌ها عاشق جشن گرفتن بودند. تولد، عروسی، سالگرد ازدواج، جشن‌های بودایی، پایان تحصیلات، قراردادهای کاری وغیره. همیشه بهانه‌هایی برای جشن گرفتن داشتند و اگر هیچ‌یک از این‌ها هم نبود باز هم بهانهٔ دیگری پیدا می‌کردند مثل زندگی، دوستی، خانواده، تعطیلات وغیره.
z.gh
یک گونه خودش را با محیط اطرافش تطبیق می‌دهد و به این صورت یک فرد از امکاناتی که در اختیار دارد استفاده می‌برد. حس‌هایی که در یک فرد بینا ضعیف می‌شوند و از کار می‌افتند، در یک فرد نابینا به بالاترین حد شکوفایی و بهره‌وری خود می‌رسند. به‌همین‌دلیل من خود را نه بیمار می‌دانم و نه در محدودیت و درماندگی حس می‌کنم.
z.gh
کتاب که نمی‌توانستم بخوانم، تماشای تلویزیون را نیز برای همیشه فراموش کرده بودم، پس به بزرگراه روبه‌رو خیره می‌شدم و به صدای ماشین‌ها گوش می‌دادم. مدت‌ها بود که کتاب خواندن برایم غیرممکن شده بود. صدای آژیر ماشین‌های آتش‌نشانی که مرکزشان در همان حوالی بود هر از گاهی یکنواختی صدای خیابان را برهم می‌زد. برای نخستین بار با یک حس تازه آشنا شدم و آن تنهایی بود. حسی که با سنگینی تمام به روحم فشار می‌آورد.
z.gh
برای رسیدن به نتیجهٔ مطلوب نیازی به چشم‌هایم نداشتم، بلکه حسی که در سرانگشتانم بود برایم کفایت می‌کرد.
z.gh

حجم

۲۶۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۵۹ صفحه

حجم

۲۶۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۵۹ صفحه

قیمت:
۹,۱۰۰
تومان