بریدههایی از کتاب گرگ و میش غروب
۴٫۴
(۳۸۲)
گویی هنگام شادی، به آن گروه ارکستر درماندهای تعلق داشت که کسی به سازش نمیرقصید و هنگام غم از آن دسته از سوگوارانی بود که هیچکس با نوای غمگینش نمیگریست.
fateme
«آقا ببخشید، چیزی گم کردهاید؟» پیرمرد جواب داد: «بله آقا، یک قالب صابون.»
potterhead
پادشاه شکست خورده، ناگزیر باید نگاههای بیگانه را تحمل کند، و چقدر این نگاهها قلب را میفشارد.
AK
هوای گرگ و میش غروب از نگاه او، زمان شکستخوردهها بود.
Aynaz
هوای گرگ و میش غروب از نگاه او، زمان شکستخوردهها بود. مردان و زنانی که جنگیده و باخته بودند، آنها که شانسهای از دست رفته و امیدهای مردهشان را تا آنجا که میشد از نگاههای کاوشگر آدمهای کنجکاو پنهان میکردند، در این هوای گرگ و میش غروب بیرون میآمدند تا شاید کسی لباسهای نخ نما و شانههای خمیده و چشمهای غمگینشان را نبیند یا حداقل آنها را به جا نیاورد. پادشاه شکست خورده، ناگزیر باید نگاههای بیگانه را تحمل کند، و چقدر این نگاهها قلب را میفشارد.
Anita Moghaddam💙💙
گویی هنگام شادی، به آن گروه ارکستر درماندهای تعلق داشت که کسی به سازش نمیرقصید و هنگام غم از آن دسته از سوگوارانی بود که هیچکس با نوای غمگینش نمیگریست.
min
آنها که شانسهای از دست رفته و امیدهای مردهشان را تا آنجا که میشد از نگاههای کاوشگر آدمهای کنجکاو پنهان میکردند، در این هوای گرگ و میش غروب بیرون میآمدند تا شاید کسی لباسهای نخ نما و شانههای خمیده و چشمهای غمگینشان را نبیند یا حداقل آنها را به جا نیاورد. پادشاه شکست خورده، ناگزیر باید نگاههای بیگانه را تحمل کند، و چقدر این نگاهها قلب را میفشارد.
fari jafari
ساعت حدود شش و نیم عصر یکی از روزهای اوایل مارس بود.
یک بمب عمل نکرده™
گویی هنگام شادی، به آن گروه ارکستر درماندهای تعلق داشت که کسی به سازش نمیرقصید و هنگام غم از آن دسته از سوگوارانی بود که هیچکس با نوای غمگینش نمیگریست.
اِف.
هوای گرگ و میش غروب از نگاه او، زمان شکستخوردهها بود. مردان و زنانی که جنگیده و باخته بودند، آنها که شانسهای از دست رفته و امیدهای مردهشان را تا آنجا که میشد از نگاههای کاوشگر آدمهای کنجکاو پنهان میکردند، در این هوای گرگ و میش غروب بیرون میآمدند تا شاید کسی لباسهای نخ نما و شانههای خمیده و چشمهای غمگینشان را نبیند یا حداقل آنها را به جا نیاورد. پادشاه شکست خورده، ناگزیر باید نگاههای بیگانه را تحمل کند، و چقدر این نگاهها قلب را میفشارد.
📚عشق کتاب📚
پادشاه شکست خورده، ناگزیر باید نگاههای بیگانه را تحمل کند، و چقدر این نگاهها قلب را میفشارد.
فاطمه صبوری
ترافیک بود. فروغی که از ردیف پنجرهها میدرخشید و شفق را میپراکند، اینجا را تبدیل کرده بود به محلی برای رفت و آمد کسانی که در گیرو دار مشکلات، هنوز شکست را به اجبار نپذیرفته بودند.
arash
پرسید: «آقا ببخشید، چیزی گم کردهاید؟» پیرمرد جواب داد: «بله آقا، یک قالب صابون.»
سایه ی ماه🌘🙂
برای من هم درسی شد که در قضاوتهایم، خودم را خیلی باهوش تصور نکنم.»
Mehdi ghorbani
متوجه شد این مرد همان پیرمردی بود که قبل از آمدن آن جوان کنارش نشسته بود. پرسید: «آقا ببخشید، چیزی گم کردهاید؟» پیرمرد جواب داد: «بله آقا، یک قالب صابون.»
peyman
در این هوای گرگ و میش غروب بیرون میآمدند تا شاید کسی لباسهای نخ نما و شانههای خمیده و چشمهای غمگینشان را نبیند یا حداقل آنها را به جا نیاورد.
Abolfazl_ahangari
برای من هم درسی شد که در قضاوتهایم، خودم را خیلی باهوش تصور نکنم.»
Mehdi ghorbani
«اگر توی یک شهر غریب بودم زیاد هم مهم نبود. میشد رفت پیش کنسول و از او کمک گرفت. اینجا توی کشور خودش خیلی سختتره.
RezaShahi
هوای گرگ و میش غروب از نگاه او، زمان شکستخوردهها بود.
parisa
درسی شد که در قضاوتهایم، خودم را خیلی باهوش تصور نکنم.»
sofia
هوای گرگ و میش غروب از نگاه او، زمان شکستخوردهها بود
کاربر ۲۷۸۵۷۹۴
غروب، سنگینیاش را روی فضا پهن کرده بود و نور کمسوی مهتاب و چراغهای متعدد خیابان از تاریکی غروب، کم میکرد.
shirin
در این گرگ و میش، محزون از فضایی لذت میبردند که برای لذت آنها ساخته نشده بود
Laila Ahmadi
هوای گرگ و میش غروب از نگاه او، زمان شکستخوردهها بود.
🐺😎🙂
اینجا را تبدیل کرده بود به محلی برای رفت و آمد کسانی که در گیرو دار مشکلات، هنوز شکست را به اجبار نپذیرفته بودند.
🐺😎🙂
هوای گرگ و میش غروب از نگاه او، زمان شکستخوردهها بود. مردان و زنانی که جنگیده و باخته بودند، آنها که شانسهای از دست رفته و امیدهای مردهشان را تا آنجا که میشد از نگاههای کاوشگر آدمهای کنجکاو پنهان میکردند، در این هوای گرگ و میش غروب بیرون میآمدند تا شاید کسی لباسهای نخ نما و شانههای خمیده و چشمهای غمگینشان را نبیند یا حداقل آنها را به جا نیاورد.
marzieh
ساعت حدود شش و نیم عصر یکی از روزهای اوایل مارس بود. غروب، سنگینیاش را روی فضا پهن کرده بود و نور کمسوی مهتاب و چراغهای متعدد خیابان از تاریکی غروب، کم میکرد. جادهها و پیادهرو خالی شده بود اما همچنان رهگذرانی شبحوار، آهسته در سایه-روشن غروب تکان میخوردند و وقتی مینشستند روی صندلی یا نیمکتی، تبدیل به یک نقطه میشدند و سخت بود که آنها را از سایهٔ دلگیری که زیرش نشسته بودند، تشخیص داد.
hasti
پادشاه شکست خورده، ناگزیر باید نگاههای بیگانه را تحمل کند، و چقدر این نگاهها قلب را میفشارد.
Mili Azh
هوای گرگ و میش غروب از نگاه او، زمان شکستخوردهها بود. مردان و زنانی که جنگیده و باخته بودند، آنها که شانسهای از دست رفته و امیدهای مردهشان را تا آنجا که میشد از نگاههای کاوشگر آدمهای کنجکاو پنهان میکردند، در این هوای گرگ و میش غروب بیرون میآمدند تا شاید کسی لباسهای نخ نما و شانههای خمیده و چشمهای غمگینشان را نبیند یا حداقل آنها را به جا نیاورد. پادشاه شکست خورده، ناگزیر باید نگاههای بیگانه را تحمل کند، و چقدر این نگاهها قلب را میفشارد.
این سرگردانان غروب، آگاهانه نگاههای غریبههایی را که به آنها چشم دوخته بودند، جلب نمیکردند و به همین سبب هم بود که اینگونه خفاشگون بیرون میآمدند و در این گرگ و میش، محزون از فضایی لذت میبردند که برای لذت آنها ساخته نشده بود و تنها حالا که از ساکنان واقعیاش خالی شده بود، آنها را در خود میپذیرفت
carmen
شاید این اعتراضش تنها نشانهٔ عزت نفس آدم باشد وقتی که دست از مبارزه میکشد و امید به پیروزی بر کسی یا چیزی را ندارد.
گل نرگس
حجم
۸٫۵ کیلوبایت
حجم
۸٫۵ کیلوبایت
قیمت:
رایگان