بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب راهنمای خودشناسی (خلاصه کتاب) | طاقچه
تصویر جلد کتاب راهنمای خودشناسی (خلاصه کتاب)

بریده‌هایی از کتاب راهنمای خودشناسی (خلاصه کتاب)

نویسنده:مارک منسون
انتشارات:سبکتو
امتیاز:
۴.۱از ۱۷ رأی
۴٫۱
(۱۷)
ما همیشه نمی‌توانیم اتفاقاتی را که برایمان رخ می‌دهد را کنترل کنیم، اما همیشه می‌توانیم شیوه تفسیر کردن اتفاقاتی که رخ می‌دهد و چگونگی پاسخ دادن به این اتفاقات را تحت کنترل داشته باشیم.
علیرضا
گفته می‌شود که یونانیان واژه "خودشناسی" را روی مجسمه‌های باستانی‌شان حک می‌کردند، آنها از مردم دعوت می‌کرده‌اند تا لحظه‌ای تامل کنند و انگیزه‌ها و اعمال‌شان را مورد بررسی قرار دهند.
معجزه ی سپاسگزاری
باورها، قدرت دارند و به همین دلیل است که ما باید ذهن‌مان را آموزش دهیم تا باورهایش را تحت نظر بگیرد و آنها را زیر سوال ببرد.
mehran
ایده دو: به چیزهای مفید باور داشته باشید، نه چیزهای درست
Amir
زمانی که شما چشم‌هایتان را می‌بندید و تلاش می‌کنید همه افکار و تصورات را از آن حذف کنید (و البته مانند همه افراد در انجام این کار شکست می‌خورید) واضح است که ذهن شما مشغول فکر کردن است اما اگر ذهن شما مشغول فکر کردن است پس چه کسی مشغول مشاهده کردن ذهن متفکر است؟‌
mehran
هنگامی که افراد سراغ من می‌آیند و می‌پرسند چگونه می‌توانند جلوی خشم‌شان یا عصبی شدن‌شان را بگیرند درواقع مشکل اصلی این است که می‌خواهند جلوی این احساسات را بگیرند. به محض اینکه تلاش کنید یک فکر یا احساس را حذف کنید، آن را بیش از پیش قدرتمند کرده‌اید. هرچه بیشتر روی یک احساس تمرکز کنید قدرت آن احساس بیشتر می‌شود
مصطفی
من هم مثل همه افراد دیگر احساس ترس و نگرانی می‌کنم. تنها کاری که من برای مقابله با آنها انجام می‌دهم این است که خود را با آنها یکی نمی‌کنم. بلکه من این احساسات را می‌پذیرم و خلاف آنها عمل می‌کنم. من به ذهن متفکرم اجازه نمی‌دهم که کنترل مرا در دست بگیرد و خودم را جدا از احساساتم نگه می‌دارم.
مهدی
مشکل ما با ذهن متفکر این است که نمی‌توانیم آن را به طور کامل تحت کنترل خود داشته باشیم. آیا حرف من را باور نمی‌کنید؟ بسیار خب، به شما ثابت می‌کنم. هر کاری که دوست دارید انجام دهید فقط به یک فیل صورتی که یک چتر آبی رنگ را با خرطومش نگه داشته است فکر نکنید. هنگامی که پاراگراف بعد را می‌خوانید به این فیل صورتی فکر نکنید.
mehran
این من بودم که با ذهن متفکرم یکی می‌شدم و درنتیجه هیچ تفاوتی بین احساسات و هویتم قائل نمی‌شدم
مصطفی
ن متفکر همواره در حال تفکر و پرحرفی است. زمانی که شما در صف ایستاده‌اید، زمانی که در تخت هستید و سعی می‌کنید بخوابید، زمانی که مکالمه‌تان را با دیگران قطع کرده‌اید یا زمانی که ذهن‌تان مشغول مطالعه است، در همه این زمان‌ها ذهن متفکر فعال است. ذهن متفکر مانند یک سگ وحشی است که طناب آن در دست ما است و ما را با خود دنبال هر چیزی که ببیند می‌کشد. به این ترتیب اگر ما عادت نداشته باشیم که از ذهن مشاهده‌گرمان استفاده کنیم، این ذهن متفکر ما را با خود به هر جایی که خودش بخواهد می‌برد. این اتفاق برای عواطف و احساسات ما هم رخ می‌دهد و بیشترین چیزی که ما از آن رنج می‌بریم از همین ناحیه ایجاد می‌شود. مشکل فقط احساسات منفی نیست، بلکه مشکل در این واقعیت نهفته است که ما نمی‌توانیم جلوی بروز احساسات منفی را بگیریم. بیشتر فشار روانی و عاطفی که تحمل می‌کنیم به این دلیل ایجاد می‌شود که ذهن متفکر و مشاهده‌گر ما با هم یکی می‌شوند و ما نمی‌توانیم بین آنها تفاوتی قائل شویم.
Narges Ebad
"من تنها و افسرده نیستم. بلکه من احساس تنهایی و افسردگی می‌کنم." زبان بسیار قدرتمند است. توجه داشته باشید زمانی که شما به این شکل خودتان را از احساسات و افکارتان جدا می‌کنید، اولا اظهار می‌کنید که آنها حالت‌هایی موقتی هستند، نه شرایطی پایدار و ابدی و ثانیا شما مجبور می‌شوید مسئولیت آنها را برعهده بگیرید. آنها تقصیر هیچ‌کس نیستند، آنها فقط وجود دارند.
مصطفی
همه افراد چه مذهبی باشند یا کافر، کاپیتالیست یا کمونیست، مجبورند ارزش‌هایی را به عنوان چیزی که به آن ایمان دارند برای خود درنظر بگیرند. حتی اگر شما به ایمان باور ندارید، این باور خود ارزشی است که نیازمند ایمان است.
مصطفی
بیشتر فشار روانی و عاطفی که تحمل می‌کنیم به این دلیل ایجاد می‌شود که ذهن متفکر و مشاهده‌گر ما با هم یکی می‌شوند و ما نمی‌توانیم بین آنها تفاوتی قائل شویم.
Fereshteh Radmanesh
در ذن توصیه می‌شود بجای اینکه بگویید "من عصبانی هستم" بگویید "من احساس عصبانیت می‌کنم" بجای اینکه بگویید "من نگران هستم" بگویید "من احساس نگرانی می‌کنم"، بجای اینکه بگویید "من حسود هستم" بگویید "من احساس حسادت می‌کنم".
Fereshteh Radmanesh
ما نمی‌توانیم احساساتمان را انتخاب کنیم، اما رفتارمان را چرا
Fereshteh Radmanesh
این ایده که ما خود را مسئول تمام بداقبالی‌هایی که برایمان اتفاق می‌افتد بدانیم، کاملا خلاف شهود بنظر می‌رسد، اما ایده درستی است. برعهده گرفتن مسئولیت وضعیت‌مان به ما اجازه می‌دهد یک اتفاق ناخوشایندی را به ارزشی تبدیل کنیم که یکی از نیازهای ما را برآورده می‌کند.
baghi
من متوجه هستم که انتخاب کردن باورها به سادگی پرتاب کردن یک سکه نیست، بلکه فرآیند بسیار پیچیده‌ای است که پرداختن به آن را به یک وقت دیگر موکول می‌کنم. تنها کاری که سعی دارم در اینجا انجام دهم دانه پاشیدن و آماده کردن ذهن شما است. دفعه بعد که احساس حماقت یا عدم امنیت سراغتان آمد، از خودتان بپرسید آیا باور به چنین چیزی مفید است یا نه. دفعه بعد که احساس کردید غیرجذاب یا نخواستنی هستید یا فکر کردید در شرایط بسیار دشواری گیر کرده‌اید از خودتان بپرسید آیا باور به چنین چیزهایی مفید است یا نه. چون مهم نیست چه چیزی راست است و چه چیزی حقیقت نیست. در بیشتر موراد حقیقت چیزی است که در مناظره‌های بی‌پایان باید مورد بحث قرار گیرد. پس چرا مدافع باوری نباشید که می‌تواند به شما کمک کند؟
baghi
زمانی که ما مسئول ارزش‌های خودمان باشیم دیگر نیازی نیست که تقلا کنیم و جهان را با نیازهای خود هماهنگ کنیم، بلکه می‌توانیم ارزش‌هایمان را به شکلی تنظیم کنیم که با شرایطی که در جهان داریم هماهنگ باشند. این همان تصمیم ساده‌ای است که براساس آن ما مسئولیت وضعیت و ارزش‌مان را برعهده می‌گیریم و این امکان را برای ما فراهم می‌کند که کنترل هر چیزی که برای‌مان اتفاق می‌افتد را برعهده بگیریم.
پیمان بابایی
بجای اینکه بگویید "من عصبانی هستم" بگویید "من احساس عصبانیت می‌کنم" بجای اینکه بگویید "من نگران هستم" بگویید "من احساس نگرانی می‌کنم"، بجای اینکه بگویید "من حسود هستم" بگویید "من احساس حسادت می‌کنم".
A
تجربه‌های منفی، بخشی از زندگی هستند. مسئله این نیست که آیا ما چنین چیزهایی تجربه می‌کنیم یا نه، بلکه مسئله اصلی این است که چگونه با این تجربیات برخورد می‌کنیم. مسئولیت‌پذیری این امکان را فراهم می‌کند که از درد و رنج به عنوان فرصتی برای پیشرفت استفاده کرده و ناراحتی‌ها را به نقطه قوت و کاستی‌ها را به فرصت تبدیل کنیم. جیمز، نادان نبود،
A
ما همیشه نمی‌توانیم اتفاقاتی را که برایمان رخ می‌دهد را کنترل کنیم، اما همیشه می‌توانیم شیوه تفسیر کردن اتفاقاتی که رخ می‌دهد و چگونگی پاسخ دادن به این اتفاقات را تحت کنترل داشته باشیم. درنتیجه چه به صورت آگاهانه این نکته را تشخیص دهیم و چه تشخیص ندهیم، همیشه مسئول تجربه‌هایمان هستیم. باید دقت داشته باشیم که حتی تفسیر نکردن آگاهانه اتفاقات زندگی هم نوعی تفسیر محسوب می‌شود و پاسخ ندادن به این اتفاقات هم خودش نوعی پاسخ به زندگی است.
A

حجم

۲۳٫۵ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۹۵ صفحه

حجم

۲۳٫۵ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۹۵ صفحه

قیمت:
۹,۸۰۰
تومان