نه دست کسی میافتد، نه میگذارم دست کسی بیفتد! فقط هنوز یککم باقالیام و گُج میزنم. اما بیخیال، دو سهبار که یادداشتهای پیتر را بخوانم، خرفهم میشوم. بیلگیتس را دیدهاید؟ من فریشانم!
سپیده
شنبه ۱۳ فروردین
اِندِ افجیاس کلنگ
یا
خزوخیلترین روز تولد دنیا!
همیشه دلم میخواست مثل «اوژنی دزیره کلاری» روز تولدم دفتر خاطرات هدیه بگیرم و خاطراتم را بنویسم تا بعدها یک «آنماری سلینکو» یی پیدا شود و خاطراتم را کتاب کند.
امروز تولدم است اما کسی حتا یک پنجاه و نُه هم به من نداده!
سپیده
گفتم دزیرهکلاری، خدا کند عاقبتم هم مثل او شود. حالا «ناپلئون» زیدم نشد، نشد؛ لااقل با یک «ژان باپتیست» ازدواج کنم و ملکه شوم. سوئد هم نشد، هر دونقوزتپهای شد! هالهلویا!
نوشتهشده توسط ف. س. در ساعت۱۰:۳۳
پیامهای دیگران (۰ نظر)
سپیده