بریدههایی از کتاب فرار از اردوگاه ۱۴؛ داستانی واقعی فرار ادیسهوار مردی از کرهی شمالی به سوی آزادی
۳٫۸
(۲۰۵)
زنده ماندن مأموریتی دشوار بود
azar
او گفت کیم جونگ ایل از هیتلر بدتر است. شین گفت درحالیکه هیتلر به دشمنانش حمله کرد، کیم در جاهایی مثل اردوگاه ۱۴ از مردم خودش تا سرحد مرگ کار میکشید.
او که توجه جمع را جلب کرده بود، خودش را حیوانی درنده معرفی کرد که در اردوگاه تربیت شده بود تا خبرچینی خانواده و دوستانش را بکند، بدون هیچ احساس پشیمانی و افسوسی. او گفت «تنها چیزی که من یاد گرفتم این بود که برای بقای خودم باید دیگران رو شکار کنم.»
شین روبهروی جمعیت اعتراف کرد که وقتی معلمش همکلاسی ششسالهاش را به خاطر داشتن پنج دانهی ذرت در جیبش «تا حدِ مرگ کتک زد» او زیاد به آن مسئله اهمیت نداد.
او گفت «من در مورد همدردی یا ناراحتی چیزی نمیدونستم. از لحظهی تولد ما رو طوری آموزش دادن که احساسات انسانی عادی رو نداشتیم. حالا که بیرونم، دارم یاد میگیرم که احساساتی باشم. یاد گرفتم که گریه کنم. دارم احساس میکنم که به انسان تبدیل میشم.»
z.gh
معلمان و نگهبانان به او آموخته بودند باور کند هربار که کتک میخورد، سزاوارش است چون تبار خائنی دارد که از والدینش به ارث برده است. موضوع مرگ دختربچه هم از این قاعده مستثنا نبود. شین فکر میکرد مجازات او منصفانه و عادلانه بوده است و هیچگاه به خاطر کشتن آن دختر، از دست معلمش عصبانی نشد. او باور داشت که همکلاسیهایش هم همین احساس را داشتند.
روز بعد در مدرسه، هیچ اشارهای به آن کتککاری نشد. هیچچیز در کلاس تغییر نکرد و تا آنجا که شین خبر داشت، معلم را به خاطر اعمالش مجازات نکردند.
☆
عمو گفت «بچه، تو روزهای زیادی برای زندگی داری، میگن خورشید حتا به سوراخموش هم میتابه.»
z.gh
«تنها ماند، خیلیخیلی تنها، در جهانی بدون خدا و بدون انسان. بدون عشق یا بخشش.»
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
یک نفر، اگر ساکت نماند، میتواند به آزاد کردن دهها هزار نفری که در اردوگاههای کار کرهی شمالی باقی ماندهاند کمک کند
z.gh
شین برای اولینبار در سن دهسالگی وارد معدن زغالسنگ شد. او و پنج نفر از همکلاسیهایش (سه پسر و سه دختر، از جمله همسایهاش مون سونگ سیم) با پای پیاده از راهرویی با شیب تند پایین میرفتند و به معدن میرسیدند. کار آنها این بود که واگنهای دوتُنی معدن را پُر کنند و آن را روی ریل باریکی که در سربالایی بود، هُل دهند و به سکو برسانند. سهمیهی کار آنها این بود که چهار واگن را بالا ببرند.
تمام صبح صرف دو واگن اول میشد، بعد از ناهاری که آرد ذرت و کلم نمکسودشده بود، کودکان خسته با لباسها و صورتهای پوشیده از گردهی زغالسنگ، در تاریکی قیرگون معدن با شمعهایی در دست به سمت رگهی زغالسنگ برمیگشتند.
Fatemeh Karimian
مردم کرهی جنوبی خواهان اتحاد دوباره با کرهی شمالی هستند اما آن را فوراً نمیخواهند، بسیاری از آنها نمیخواهند که این اتفاق در طول عمرشان بیفتد، بیشتر به این دلیل که هزینهی آن به شکل غیرقابلقبولی بالا خواهد بود.
شین و بسیاری دیگر از پناهندگان اهل کرهی شمالی با توجیهههای مهمی از این مسئله شکایت میکنند که مردم کرهی جنوبی آنها را سادهلوحهای کمسوادی میبینند که نمیدانند چهطور صحبت کنند، بد لباس میپوشند و کشورشان بیشتر از آنچه میارزد، دردسر دارد.
شواهد زیادی وجود دارد که جامعهی کرهی جنوبی تطبیق پیدا کردن را برای پناهجویان دشوارتر میکند. نرخ بیکاری اهالی کرهی شمالی در کرهی جنوبی چهار برابرِ میانگین ملی است، درحالیکه نرخ خودکشی آنها بیش از دو و نیم برابر شهروندان کرهی جنوبی است.
z.gh
در اردوگاه ۱۴ که زندانی برای دشمنان سیاسی کرهی شمالی است، تجمع بیش از دو نفر ممنوع است مگر مواقع اعدام. همه باید در این مراسم شرکت کنند. در اردوگاه کار اجباری از اعدام در ملأعام و ترس حاصل از آن برای درس عبرت استفاده میشد.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
قبل از آن، هیچکدام از کسانی که در یک اردوگاه زندانیان سیاسی به دنیا آمده بودند، موفق به فرار نشده بودند. طبق شواهد موجود، هنوز هم شین تنها کسی است که این کار را انجام داده است.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
شین با تحریک مخاطبانش، مهاجران کرهای و فرزندانشان که در امریکا بزرگ شده بودند، سخنرانیاش را شروع کرد. او گفت کیم جونگ ایل از هیتلر بدتر است. شین گفت درحالیکه هیتلر به دشمنانش حمله کرد، کیم در جاهایی مثل اردوگاه ۱۴ از مردم خودش تا سرحد مرگ کار میکشید.
او که توجه جمع را جلب کرده بود، خودش را حیوانی درنده معرفی کرد که در اردوگاه تربیت شده بود تا خبرچینی خانواده و دوستانش را بکند، بدون هیچ احساس پشیمانی و افسوسی. او گفت «تنها چیزی که من یاد گرفتم این بود که برای بقای خودم باید دیگران رو شکار کنم.»
Shadi
در گیلجو مانند سایر نقاط کرهی شمالی شین عکسهای کیم جونگ ایل و کیم ایل سونگ را در همهجا ــ در ایستگاههای قطار، میادین شهر و خانههایی که گاهی دزدکی واردشان میشد ــ دید. اما هیچکس، حتا ولگردها و نوجوانان بیخانمان جرئت نقد یا مسخره کردن رهبرانشان را نداشتند. یافتههای نظرسنجیهای اخیر از پناهجویان حاکی از این است که این ترسی بسیار شدید و تقریباً همهگیر است.
☆
«بقا دستاوردی بود که فقط از طریق اجتماع به دست میآمد و نه حادثهای فردی.
Samadi
پیش از هر چیز دیگری شین یاد گرفت که با سخنچینی کردن از آنها، دوام بیاورد.
عشق، بخشش و خانواده لغاتی بیمعنا بودند. خدا ناپدید نشد یا نمُرد. شین هیچگاه در مورد او چیزی نشنیده بود.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
«چیزهایی که من از سر گذروندم فقط مال من بودن، من اعتقاد دارم فهم اینکه در مورد چهچیزی صحبت میکنم برای اکثر مردم تقریباً غیرممکنه.»
ع.الف
آزادی در ذهن شین، کلمهای مترادف با گوشت بریان بود.
ع.الف
تبلیغات حکومت خلاقانه است: قحطی را تحتپوشش «تحمل سختی» به مردم تحویل میدادند، تلاشی میهنپرستانه که از طریق آن مردم کرهی شمالی تشویق میشدند از شعار الهامبخش «بیایید در روز دو وعده غذا بخوریم» پیروی کنند.
ع.الف
در هر جای کرهی شمالی یونیفُرم وجود دارد، کرهی شمالی نظامیمآبترین جامعهی جهان است. احضار به خدمت تقریباً شامل همه میشود. مردها ده سال خدمت میکنند و زنها هفت سال. با بیش از یک میلیون نیروی در حال خدمت حدود پنج درصد جمعیت کشور، یونیفُرمپوش است، این رقم در امریکا نیمدرصد است.
dosbsks
در دورهی راهنمایی به شین آموختند که صاف بایستد، به معلمهایش تعظیم کند و هیچگاه چشمش به چشمهای آنها نیفتد. در آغاز مدرسه، یک یونیفُرم سیاه به او داده شد؛ شلوار، پیراهن، زیرپیراهنی و یک جفت کفش. هر دو سال یکبار یونیفُرمی جدید میدادند، اگرچه یونیفُرمها در عرض یک یا دو ماه پاره و مندرس میشدند.
☆
برادرش یک غریبه بود. در اردوگاه، کودکان غیرقابلاعتماد و سوءاستفادهگر بودند. پیش از هر چیز دیگری شین یاد گرفت که با سخنچینی کردن از آنها، دوام بیاورد.
عشق، بخشش و خانواده لغاتی بیمعنا بودند. خدا ناپدید نشد یا نمُرد. شین هیچگاه در مورد او چیزی نشنیده بود.
book worm...
حجم
۳۲۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۲۹ صفحه
حجم
۳۲۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۲۹ صفحه
قیمت:
۵۱,۰۰۰
۲۵,۵۰۰۵۰%
تومان