بریدههایی از کتاب دانشکده های من
۴٫۱
(۱۱)
اگر انسان بخواهد بهخاطر هر کار ابلهانهای عصبانی و غضبناک شود برای انجام کارهای دیگر وقت نخواهد داشت.
ماهی یک برکهی کاشی
من انتظار یک کمک خارجی را نداشتم و خوشبختانه به تصادف و اتفاق هم معتقد نبودم تدریجآ اراده من محکمتر و متینتر میشد و هر اندازهای که مشکلات زندگانی من افزایش مییافت خود را نیرومندتر و حتی عاقلتر مییافتم.
من بسیار بهموقع دریافتم که انسان را مبارزه با محیط بهوجود میآورد.
ماهی یک برکهی کاشی
«تنها محبت میتواند انسان را بر روی گیتی پیوند دهد» و با محبتی که در همه جای زندگی پراکنده شده است متصل سازد. انسان فقط با محبت مقید میشود. فهمیدن و ادراک زندگی بدون محبت امکانپذیر نیست، آنهایی که میگویند، قانون زندگی مبارزه است، دلهای نابینایی هستند که محکوم به فنا و هلاکت شدهاند، آتش را نمیتوان با آتش مغلوب کرد، بدی را هم نمیتوان با بدی منکوب کرد!
پویا پانا
دین مضرترین خرافات است.
پویا پانا
مردم این محیط کرمهای کوری هستند که برای فراموش کردن حقیقت در تلاشاند.
ماهی یک برکهی کاشی
روشنفکران هم برای خیالهای خامی مبارزه میکنند. آرمانگرا شورش میکند و به همراه خود هرزگی و نابکاری و بیهودگی میآورد و قصدآ این اعمال انجام میشود. آنها مشاهده میکنند که در زندگی برای آنها جایی نیست. کارگر برای روی کار آوردن یک دولت انقلابی شورش میکند، میخواهد وسایل و حاصل رنج وی عادلانه تقسیم شود و چون تمام قوای دولتی را او به دست گرفت گمان میکنید به بودن دولت و اداره کردن آن راضی میشود؟ هرگز! همه آنها پراکنده شده میروند و هر کسی برای آسایش خود گوشه انزوایی اختیار میکند اما تکنیک و صنعت! این جنبش گره اسارت و رنج کشیدن را به گردن ما محکمتر میسازد خیر باید خود را از رنج کشیدن زیادی خلاص کرد. انسانیت طالب راحتی است، کارخانجات و علوم به انسان راحتی و آسایش نمیبخشند، انسان چیز زیادی لازم ندارد. ساختن شهرهای بزرگ چه لزومی دارد؟ مگر یک خانه کوچک برای زندگانی من کافی نیست، در هر کجا که مردم بهصورت تودهای زندگی میکنند در آنجا لولههایی که به شهر آب آشامیدنی بیاورد و لولهکشیهایی که کثافات شهر را بیرون ببرد مورد لزوم است. شما قدری فکر کنید که چگونه بدون این عوامل زندگی سهل و ساده میشود. خیر، بسیاری از اشیاء زندگی ما زیادی است و علت آن هم روشنفکران هستند. به همین جهت میگویم روشنفکران طبقه مضر اجتماعاند.
پویا پانا
اگر انسان بخواهد بهخاطر هر کار ابلهانهای عصبانی و غضبناک شود برای انجام کارهای دیگر وقت نخواهد داشت.
پویا پانا
زندگی یعنی چه؟ اگر زندگی یک مبارزه دایمی و ابدی است برای مسعود زیستن در روی زمین چرا شفقت و مهربانی بایستی به پیشرفت این مبارزه خلل رساند؟
ماهی یک برکهی کاشی
آلکسی ماکسیمویچ عزیزم، من به هیچ چیزی احتیاج ندارم. تمام این آموزشگاهها، علمها، هواپیماها، بهکار نمیآید. همه اینها بیهوده و زیاده از حد است. انسان فقط یک گوشه آرام و زنی لازم دارد که هر گاه مایل باشد او را ببوسد او هم با عفت و ناموس و دل و جان به شخص پاسخ دهد. اساس مطلب همین است! شما روشنفکران خوب قضاوت نمیکنید شما دیگر از ما نیستید و به زهر آلوده شدهاید. برای شما هدف بالاتر از انسان است. شما مثل یهودیها فکر میکنید آیا انسان برای شنبه است.
پویا پانا
«... هم زنان هرجایی و هم رفقا مرا به قصد آزار تمسخر میکردند، حتی رفقا مرا از دعوت به منازل «تسکین قلب» محروم ساخته میگفتند:
ــ برادر تو همراه ما نیا!
ــ چرا؟
ــ برای اینکه خوب نیست تو بیایی.
من معنی این سخن را خوب درک نکردم ولی توضیح با معنیتری را نتوانستم بسنجم. آنها میگفتند:
ــ رفتار تو انسان را خفه میکند.
پویا پانا
روزهای یکشنبه و اعیاد بر من سخت میگذشت این روزها طاقتفرسا و پر از کارهای یکنواخت و کسلکننده بود.
پویا پانا
«هر گاه کودکی خود را به خاطر میآورم خاطرات باورنکردنی از مقابل دیدگانم عبور میکند» این بیچارگی و فقر در روح حساس ماکسیم تأثیر عمیقی داشت. نظر بلند و روح آزادیخواه او وی را به مبارزه با مفاسد محیط مشوق بود. از ایام کودکی علاقه زیادی به مطالعه کتب داشت. تنها آرزویش کتاب بود و تفریح او از پس کار طاقتفرسای روز مطالعه در پرتو مهتاب بود.
پویا پانا
دنیا را عشق و گرسنگی اداره میکند.
پویا پانا
اولا من هرگز «از روی شمایل خداوند» آفریده نشدهام، من چیزی نمیدانم و نمیتوانم... من آدم نیکوکاری نیستم، خیر نیستم، نیستم ثانیآ یا خدا نمیداند چگونه به من سخت میگذرد و یا میداند و نمیتواند کاری انجام دهد، و بالاخره یا میداند و میتواند و نمیکند، سوم خدا عالِم و قادر به همه چیز نیست، بخشنده و مهربان نیست، سادهتر بگویم اصولا نیست، وجود ندارد، وجود خارجی ندارد، خدا را فکر بشر ساخته است، همه چیز زاییده فکر آدمی است، زندگی ما هم با تفکر ساخته شده است. کسی نمیتواند مرا فریب دهد.
پویا پانا
زندگی در مقابل دیدگان من همچون زنجیر بیپایان عداوت، ظلم، بیرحمی و مبارزه چرکین دائمی برای تحصیل چیزهای پوچ و بیمعنی کشیده شده بود. من فقط احتیاج به کتاب داشتم و دیگر چیزهای پوچ در نظرم ارزشی نداشت، اگر یک ساعت کسی در جلوی در خانه میایستاد و به درشکهچیها، گاریچیها، دربانها، کارگرها، کارمندان، پیشهوران مینگریست پی میبرد که ایشان آنچنان زندگی نمیکنند که من و دوستان من آن را دوست داریم و بدانسان زندگی میکنیم: چیزی که ما میخواهیم آنها نمیخواهند و به سویی که ما میرویم ایشان نمیروند.
کسانی که من آنان را محترم میداشتم و بدیشان عقیدهمند بودم، در بین اکثریت و در بین عمل چرکین و سراسر حیله و تزویر این توده مورچگان که زندگی پر از تشویشی برای خود ساخته بودند عجیب و تنها و بیگانه و زیادی مینمودند.
این زندگی از سر تا انتها برای من احمقانه بود و باعث دلتنگی میشد. من غالب اوقات مشاهده میکردم که مردم فقط با گفتن میخواهند خود را مشفق و طرفدار محبت جلوه دهند والا در عمل به طوریکه خودشان نیز ملتفت نمیشوند به روش عمومی زندگی تابع میگردند.
پویا پانا
حجم
۱۸۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
حجم
۱۸۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
قیمت:
۶۷,۰۰۰
تومان