بریدههایی از کتاب وینسس و گرگ خندان
۳٫۰
(۱)
گوشیها را در گوش گذاشتم و ناگهان صدای جیمز را شنیدم:
... دیروز وبلاگی دوزبانه از یک وبلاگنویس ایرانی را خواندم. او ادعا میکند نویسندهای را میشناسد که در مورد ماجرای سقوط ایرباسِ ایرانی تحقیق میکند و به شواهدی جدید دست پیدا کرده. به ادعای پارسا امیدیفر، محقق و نویسندهای ایرانی به نام خانم زهرا علیرضایی شواهد و مدارکی دارد که نشان میدهد حملهٔ ناو وینسنس به ایرباس عمدی بوده است. او میگوید ناو وینسنس بدون اخطار و اعلام قبلی هواپیمای مسافربری ایران را هدف قرار داده. من با چند نفر از خدمهٔ وینسنس مصاحبه کردم. دو نفر از آنها اعتقاد دارند ناو جنگی یو. اس. اس وینسنس قبل از شلیک سه بار به هواپیمای مذکور اخطار داده... حقیقت چیست؟
زینب هاشمزاده
اشتباه دوم استفاده نکردن از شیوههای مرسوم دیگر بوده است. به نظر من، بهترین شیوه در این گونه مواقع این است که با شلیک منورهای مخصوص آلرت نظر خلبان را به خود جلب کنند. پذیرفتن این نکته که در آن روز فرماندهان و خدمهٔ ناو اشتباهاتی مکرر را مرتکب شده باشند کمی سخت است. تصمیم گرفتهام سفری خیلی کوتاه به ایران داشته باشم تا در مورد این تراژدی تحقیق کنم؛ حادثهٔ دردناکی که وجدان جهان را به درد آورده است. اما شاید تنها نکتهٔ کمی تسلابخش آن است که بدانیم بهترین و راحتترین مرگ مردن داخل هواپیماست. به دلیل شدت برخورد و خروج هوای داخل هواپیما، مسافران در همان ثانیههای نخست بر اثر اختلاف فشار درون و بیرون هواپیما سریع بیهوش میشوند و مرگ را متوجه نمیشوند. آرزو دارم در هواپیما بمیرم، چون معتقدم راحتترین نوع مرگ است...
زینب هاشمزاده
چشمانم میسوخت و میدانستم آرامآرام سرخ میشدند و مرطوب. ماریا لبخندی بر لبهای رنگپریدهاش داشت و قطرهای اشک بهآرامی از گوشهٔ چشمش به پایین سرازیر میشد. صدای جیمز تا اعماق رگ و ریشهٔ من نفوذ میکرد:
... اگر اخطاری در کار بوده پس چرا کاپیتان محسن رضاییان به آن توجه نکرده است؟ بعد از مصاحبه با خدمه و افسران ناو به این نتیجه رسیدهام که خدمه و فرماندهان یو. اس. اس وینسنس چند خطای آشکار و خیلی خطرناک مرتکب شدهاند. اولین خطا به نحوهٔ اخطار وینسنس برمیگردد. اخطار آنها روی فرکانس هواپیماهای نظامی پخش شده و به همین دلیل کاپیتان رضاییان هیچگاه اخطار وینسنس را دریافت نکرده است. این یکی از بزرگترین خطاهایی است که پرسنل وینسنس مرتکب شدهاند. خطایی که به فاجعهٔ سقوط ایرباسِ ایرانی منجر شد.
زینب هاشمزاده
ـ نیاکان ما آدمهای پاکنهادی بودند. آنها قبل از ورودِ مردان سفید پایان جهان را میدانستند. میدانستند وقتی نبرد بزرگ نور و تاریکی فرا برسد آدمخواران که بردههای ابلیس هستند همهجا پراکنده میشوند تا نگذارند پسران آفتاب همدیگر را بشناسند و متحد بشوند. فراموشی و اختلاف طلسم بزرگ شیطان است... وظیفهٔ من یادآوری است تا آنها بدانند کی هستند و چه وظیفهای دارند... اما چه فایده؟ تو که به این افسانهها اعتقاد نداری... داری؟
حسین مرادی
شب از راه رسید و آنها با اینکه خسته بودند نمیتوانستند بخوابند. بچهها با ترس از خواب میپریدند و جیغ میزدند و بزرگترها هم گریه میکردند. آنها در خواب و بیداری اصوات اشباحی را میشنیدند که به دست مردان سفید کشته شده بودند. رئیس قبیله که مردی میانسال و کمحرف و درونگرا بود از خیمهاش بیرون آمد و مدتی در اطراف چادرها قدم زد. چه باید میکرد؟
آتشی بزرگ برافروخت و بهآرامی سرودی را زمزمه کرد. چشمانش را بست و از ته دل ارواح اجدادش را به یاری طلبید. از روح بزرگ خواست تا او و مردمانش را یاری کند. اشک میریخت و شعر میخواند. شعر میخواند و گریه میکرد. صورتش خیس شده بود که یکباره قلبش آرام گرفت.
حسین مرادی
حجم
۱۶۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه
حجم
۱۶۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه
قیمت:
۷۹,۰۰۰
۳۹,۵۰۰۵۰%
تومان