خون مینويسم و بهترين پديده، حقيقت خونين است.
sh.tavakoli
شما علاقه به گفتگوهايی داريد که هيچ موضوعی در آنها پنهان نباشد. باور دارم که نام صحيح چنين وضعيتی، دوزخ است. آشکار ساختن خويشتن به فرد ديگر، مقدمه خيانت به حساب میآيد و خيانت، موجب نفرت میشود، درست است؟
sh.tavakoli
«درست به همان ترتيب که پوست، اجزايی چون استخوان، عضله، روده و رگ خونی را از گستره ديد انسانی پنهان نگهمیدارد، خودبينی و غرور نيز بیقراری و هيجان روح را میپوشاند و همچون پوستی بر روح آدمی کشيده شده است.»
sh.tavakoli
«حقيقت در اين دوران، ديگر مرگآور نيست، زيرا پادزهرهای فراوانی برای آن تدارک ديده شده است.»
sh.tavakoli
«فکر، سايهای تيرهتر، تهیتر و سادهتر از احساس انسان است.»
sh.tavakoli
چه جسارتی در عبارات نيچه وجود داشت! چگونه انسان میتواند حرفهايی از اين قبيل بزند؟ اميد، بزرگترين مصيبت به حساب میآيد؛ ايزدمرد، مرده است؛ حقيقت خطايی است که بدون آن نمیتوان زندگی کرد؛ آخرين پاداش مرده، اين است که ديگر نمیميرد! و هيچ پزشکی نمیتواند حق مردن را از انسانی بگيرد! چه افکار مصيبتباری!
sh.tavakoli
هر اندازه منطقی و آزادانديش باشد، باز هم ذهن او، مجموعهای از هراسهای فوق طبيعی را که زياد هم ژرف و دور از دسترس نيستند، در درون دارد که ظرف چند ثانيه به سطح میرسد و نمايان میشود.
sh.tavakoli
فرويد درست میگفت که احتمالاً مخزنی از افکار پيچيده در مغز، در مکانی ورای خودآگاهی وجود دارند و آماده برای زمانی هستند که فراخوانده شوند تا بر صحنه خودآگاهی گام نهند. در آن مخزن ناخودآگاه، نه تنها افکار، بلکه احساسات هم حضور دارند.
sh.tavakoli
«هرجا مرگ باشد، من نيستم. هرجا من باشم، مرگ نيست. پس چرا نگران باشم؟»
sh.tavakoli
انتخاب درست و جامع، تنها در پرتو نور حقيقت میتواند شکوفا شود. همين است و جز اين نيست.
sh.tavakoli