افراد مبتدی در جستجوی ساخت هویت به وسیله برند و نام تجاری شرکت هستند. آنها به اهداف آموزشی نیاز دارند. آنها همچنین به دنبال شغل هستند تا به موفقیت برسند. کارکنان حرفهای با تجربه، بر ارتقاء، حقوق بالا، گرفتن مسئولیت و تخصص تمرکز میکنند. افراد در آستانه استخدام، همانند کارگران انعطافپذیر هستند و به یک چالش جدید نیاز دارند. علاوه بر این، آنها موقعیتی در شرکت جستجو می کنند که از آنها حمایت مالی کند. افراد حرفهای در جستجوی پذیرش مسئولیت بزرگ هستند. هدف آنها رسیدن به مقام رهبری به منظور رسیدن به سطح بالای نیازها، یعنی خودیابی و مشارکت در شرکت است. بنابراین در شناسایی و به کارگیری استعداد باید اهداف هر یک از گروهها مد نظر قرار داد.
مونا
هر چند ممکن است غیر منطقی به نظر برسد، اما سلدنیک (۲۰۰۴) مدعی است که شناسایی و جذب افراد کلیدی در یک اقتصاد رو به رکود که روندی کند بر آن مسلط شده، بسیار ساده است. از آنجا که افراد بسیار مستعد، تمایل به مدیریت محیط پیرامون خود دارند، سازمان میتواند به وسیله پیشنهاد دادن کارهای چالشانگیز، ارائه فرصتها و جبران خدمات عالی، متناسب با شرایط این افراد، به نفع خود از آنها بهرهبرداری کند، چرا که سایر سازمانها یا به دلیل رکود، به خواب سازمانی فرو رفتهاند و یا حداقل، اشتیاق چندانی به رقابت و جذب استعدادها ندارند. برای اینکه بتوان استعدادها را در این قالب ربود، خلق محیط جذاب و حاکم نمودن جو اشتیاق، یکپارچگی و آیندهنگری در سازمان و حمایت از افراد ضروری است. صحت این امر در پژوهش فرانک و تیلور (۲۰۰۴) میتوان یافت
مونا