بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دختری در قطار | طاقچه
تصویر جلد کتاب دختری در قطار

بریده‌هایی از کتاب دختری در قطار

۳٫۸
(۴۱۹)
خوب می‌دونم که شغلی مهم‌تر از بزرگ‌کردن بچه وجود نداره، اما مسئله اینه که ازش قدردانی نمی‌شه.
Travis
خیلی از دعواها، ارزش جنگیدن ندارن
javid
باید از این‌که جاهای دیگه دنبال خوشبختی بگردم، دست بردارم.
seza68
وقتی کسی رو نداری که روزتو باهاش سر کنی، احساس بدی بهت دست می‌ده.
seza68
حفره‌های زندگی ابدی‌ان، باید اونا رو دور خودت باز کنی، مثل ریشه‌های درخت که دورتادورش به هم چسبیده‌ن
آبـــــان🍊
آفتاب تابان، آسمون بی‌ابر. هیچ‌کس کاری نمی‌کنه. کاری برا انجام نیست. زندگی این‌جوریاس؛ این‌طوری من تو لحظه زندگی می‌کنم. تابستونا که روزا خیلی بلنده اوضاع سخت‌تر می‌شه؛ چون تاریکیِ شب کوتاهه.
찬열
هیچ‌وقت نفهمید شاید آدمی وجود داشته باشه که برا چیزی که نداره و هرگزم نخواهد داشت، ماتم بگیره.
seza68
من اشتباهات و شکست‌هاش رو می‌بخشیدم، چون خودم به‌اندازه‌ی کافی خطاکار بوده‌م.
Travis
تمام زندگیِ تام بر دروغ، کژ‌اندیشی و فریب‌کاری بنا شده بود. اون حقایق نصفه‌نیمه (نصف، حقیقت و نصف، دروغ) می‌ساخت تا اونو بهتر و قوی‌تر و جذاب‌تر از چیزی که بود، جلوه بده.
Travis
یه وقتی من اراده‌ی قوی‌یی داشتم؛ وقتی که می‌تونستم قبل از صبحونه ده کیلومتر بدوم و هفته‌ها رو با هزار‌و‌سیصد کالری در روز سر کنم. این یکی از چیزایی بود که تام رو عاشقِ من کرد. اون می‌گفت: «کله‌شقِ من، قویِ من.» یادمه وقتی همه‌چی به‌هم ریخته بود، با‌هم یه بحثی داشتیم، اون با من بد‌اخلاق شده بود. ازم پرسید: «ریچل چی‌کار کردی با خودت؟ از کِی تا حالا تو این‌همه ضعیف بودی؟» من نمی‌دونستم. نمی‌دونستم کجا تحلیل رفته‌م، یادم نمی‌اومد. فکر ‌کنم در طول زمان تکه‌تکه از بین رفتم، ذره‌به‌ذره، با زندگی، با زندگی‌کردن.
Irandokht
زندگی یک پاراگراف نیست
usofzadeh.ir
باید یاد بگیرم از دست‌دادن، گاهی بهتره.
farahani
آدم واقعاً نمی‌دونه... می‌دونه؟!
Aysan
می‌شینم رو تخت، تلفن تو دستمه، قلبم مثل چکش می‌کوبه. می‌خوام روشنش کنم، هیچی نمی‌تونه جلومو بگیره که روشنش نکنم و با این‌حال مطمئنم وقتی این‌کار رو بکنم، از کارم پشیمون می‌شم، چون ممکنه چیز بدی از توش دربیاد. آدم نمی‌تونه یه موبایل یدکی رو تو کیف ورزشی‌ش قایم کنه، مگه این‌که چیزی برا پنهان‌کردن داشته باشه.
Roya
من هرگز به خوشبختی‌ش غبطه نمی‌خورم، فقط آرزو می‌کنم این خوشبختی می‌تونست با من باشه.
ریحون بنفش
لحظه چوب‌خط‌های زندگی به من می‌گه همه‌چی خوبه و زندگی شیرینه و من هیچی نمی‌خوام و لحظه‌ی بعد نمی‌تونم تحمل کنم. همه‌جا هستم، لیز می‌خورم و دوباره بلند می‌شم.
peg
زندگی یه پاراگراف نیست و مرگ هم جمله‌ی معترضه نیست.
~Albertin~
شاید آدمی وجود داشته باشه که برا چیزی که نداره و هرگزم نخواهد داشت، ماتم بگیره.
faezehswifti
شاید اگه من تمام این‌ کارا رو می‌کردم، می‌رسیدم به جایی‌که باید باشم و همیشه خوشحال بودم.
faezehswifti
اگه فقط بتونم کشف کنم که چطور رو این خوشبختی تمرکز کنم، از لحظه‌م لذت می‌برم، نه این‌که مدام راجع‌به چیزی که بعدش قراره اتفاق بیفته سردرگم بمونم. این‌جوری همه‌چی درست پیش می‌ره.
faezehswifti
حفره‌های زندگی ابدی‌ان، باید اونا رو دور خودت باز کنی، مثل ریشه‌های درخت که دورتادورش به هم چسبیده‌ن. باید خودت کالبدت رو از توی رخنه‌ها و درز و شکاف‌ها بیرون بکشی،
farahani
سِحر باطل شده، من بیدارم.
~Albertin~
من نمی‌دونستم. نمی‌دونستم کجا تحلیل رفته‌م، یادم نمی‌اومد. فکر ‌کنم در طول زمان تکه‌تکه از بین رفتم، ذره‌به‌ذره، با زندگی، با زندگی‌کردن.
دردونه
چقدر درک آسیب‌پذیر‌بودن ترسناکه.
melik
من هرگز به خوشبختی‌ش غبطه نمی‌خورم، فقط آرزو می‌کنم این خوشبختی می‌تونست با من باشه.
مرضیه
نشانِ گورش، سنگ قبری است؛ سنگ قبری که در‌واقع چیزی جز تخته‌سنگی قائم نیست. نمی‌خواستم حواسم را معطوف جایی کنم که در آن به خواب رفته است، اما بی‌یادش قادر به ترک او نیستم. او این‌جا در آرامش می‌خوابد، بدون مزاحمت کسی، بی‌مزاحمت هیچ صدایی، جز آواز پرندگان و صدای ریز و سنگین قطارها.
MT
تمام زندگیِ تام بر دروغ، کژ‌اندیشی و فریب‌کاری بنا شده بود. اون حقایق نصفه‌نیمه (نصف، حقیقت و نصف، دروغ) می‌ساخت تا اونو بهتر و قوی‌تر و جذاب‌تر از چیزی که بود، جلوه بده. و من مشتریِ همه‌ی اونا بودم، من برا اونا سقوط کردم. آنا هم همین‌طور. ما دوستش داشتیم. مونده‌م که ما می‌تونستیم نسخه‌ی ضعیف‌تر، ناقص‌ترو نازیباترش رو دوست داشته باشیم؟! فکر کنم من می‌تونستم. من اشتباهات و شکست‌هاش رو می‌بخشیدم، چون خودم به‌اندازه‌ی کافی خطاکار بوده‌م.
Roya
اون مراعات نمی‌کنه. پدر‌مادرا مراعات هیچی رو نمی‌کنن، جز بچه‌هاشون. انگار اونا توی مرکز جهان وایسادن و تمام واقعیتی هستن که به حساب می‌آد. هیچ‌کس دیگه‌ اهمیتی نداره. درد و رنج یا شادی، هیچی. هیچ‌کدوم اینا انگار واقعی نیستن.
Hana
خوب می‌دونم که شغلی مهم‌تر از بزرگ‌کردن بچه وجود ندار
Hana
زندگی یک پاراگراف نیست.
~Albertin~

حجم

۳۲۲٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

حجم

۳۲۲٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

قیمت:
۷۵,۰۰۰
۲۲,۵۰۰
۷۰%
تومان