بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نیلوفر | طاقچه
تصویر جلد کتاب نیلوفر

بریده‌هایی از کتاب نیلوفر

انتشارات:انتشارات پر
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۲از ۳۴ رأی
۲٫۲
(۳۴)
نه خوابم می‌اومد و نه میل به بیداری داشتم
یلدا روشن
نه خوابم می‌اومد و نه میل به بیداری داشتم
;𝗕𝖺𝗁𝗮𝗋𝖾𝗵
پنج ساله ولم کرده رفته ولی انگار پنجاه ساله، پیر شدم تو نبودش، ولی حتی یه لحظه حتی یه ثانیه فراموشش نکردم. اینکه میگن گذر زمان انسان‌ها رو تغییر میده شاید درست باشه ولی من تو این زمینه تغییر نکردم و عاشق و جانی باقی موندم که موندم
♡...Elahe...♡
سینما نمیرم ولی تو تلویزیون می‌بینمت، شما خیلی قشنگی، مثه الیزابت تیلور.
ملینا
از بچگی تا به امروز عاشق سیب بودم، سیب قرمز فقط قرمز، سیب زرد اصلاً از عشق چیزی نمیدونست به نظرم..!
:)
من زنده بودم، وقتش بود کمی هم زندگی کنم...
`Hana~
دوست دارم و این دوست داشتن منطقی نیست...
هدیهٔ دریا
تو خوابم همیشه وسط شهر بودم، هیچ آدمی تو شهر نبود و همه‌جا سیاه‌وسفید بود. همیشه آسفالت خیس بود و بوی بارون می‌داد، همیشه زنی تو دوردست‌ها بود و لباسش تنها چیزی بود که رنگی بود، سبز.
:)
مکبث بیگناه بود، پادشاه دانکن رو شکسپیر کشت!
:)
عشق تاوان داره، آخر عشق مرگه
`Hana~
عاشق بود و کاری نمی‌توانست بکند با دل کوچکش.
`Hana~
یک جا گفته بود این برای شما بیشتر از یک فیلم نیست برای من اما همهٔ زندگیمه.
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
نیلوفر به همهٔ زندگی‌ام پیچیده بود در رگ‌هایش من بودم که می‌دویدم هستی‌اش در من ریشه داشت همه من بود کدامین باد بی‌پروا!
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
از مرز خوابم می‌گذشتم سایهٔ تاریک یک نیلوفر! روی همهٔ این ویرانه‌ها فرو افتاده بود کدامین باد بی‌پروا! دانهٔ این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟ در پس درهای شیشه‌ای رویاها در مرداب بی‌ته آیینه‌ها هر جا که من گوشه‌ای از خودم را مرده بودم یک نیلوفر روییده بود گویی او لحظه لحظه در تهی من می‌ریخت و من در صدای شکفتن او لحظه لحظه خودم را می‌مردم بام ایوان فرو می‌ریزد و ساقهٔ نیلوفر بر گرد همهٔ ستون‌ها می‌پیچد کدامین باد بی‌پروا! دانهٔ این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟ نیلوفر رویید ساقه‌اش از ته خواب شفافم سر کشید من به رؤیا بودم سیلاب بیداری رسید چشمانم را در ویرانهٔ خوابم گشودم
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
دانهٔ این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟ سهراب سپهری
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
بهم گفت عشق تاوان داره، آخر عشق مرگه.
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
چشم‌هاش و دست‌هاش موقع نقاشی کشیدن. نیلوفر عاشق پول بود و شهرت و من عاشق نیلوفر.
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
بعد از تموم شدن حرفام دکتر گفت از زندگی سیر شدی؟ بدون مکث جواب دادم بله. دست کرد توی کشوی میزش و با اسلحهٔ خوش دستش مغزم رو آورد پایین. از توی گلوله صدای حرف‌های امیدوارکننده‌اش رو می‌شنیدم.
haniyeh
قلبم رو کف دستم گرفتم. نه، منفجر نشده بود. بمب ساعتی غمگینی بود که از کار افتاده بود.
.zhr.

حجم

۳۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۶۸ صفحه

حجم

۳۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۶۸ صفحه

قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان