بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب عشق علیه السلام | طاقچه
تصویر جلد کتاب عشق علیه السلام

بریده‌هایی از کتاب عشق علیه السلام

نویسنده:علیرضا قزوه
امتیاز:
۳.۳از ۶ رأی
۳٫۳
(۶)
یعقوبِ منا، یوسفت افتاده در این چاه دیری‌ست که خون می‌چکد از پیرهنِ ماه بر مانعِ خورشیدی، آن، خونِ ستاره‌ست یا مانده بر آن تکه‌ای از پیرهنِ ماه! امروز بیا سبز بروییم که فردا کاری نکند حسرت و کاری نکند آه یا «ایتها النفس...» بخوانیم و بکوچیم وز مرگ نترسیم، «توکلت علی الله» این شنبه و آدینه، به تکرار، مرا کشت تا چند صبوری کنم، ای جمعه ناگاه؟
مادربزرگ علی💝
فتاد از پا کنار رود در آن ظهر دردآلود کسی که عطر نامش آبروی آبِ زمزم بود دلش می‌خواست می‌شد آب شد از شرم، اما حیف! دلش می‌خواست صد جان داشت، اما باز هم کم بود
علیرضا دولتی
تو می‌گویی زمانِ دیدن هم، باز هم فردا! و من می‌گویم امشب، زودتر، حالا، همین حالا!
sadra
سه نه منصبِ سقایتِ دل را دارم نه پرده‌دارِ کعبه خویشم تنها، در پای این ابوقبیس هر روز «معلقات» خودم را می‌خوانم!
sadra
ـ الو، شما! ـ فرشته مرگم، آقا! سی سال بود داشتم آنجا را می‌گرفتم چقدر زندگی‌ات اشغال بود!
sadra
بر سرِ نی می‌برند، ماه مرا از عراق کوفه شود شامتان، کوفه‌مرامانِ شام!
sadra
راستی! ذره کجا؟ حضرت خورشید کجا؟ ظلمت همچو من و شعشعه چون اویی
sadra

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰
۵۰%
تومان